بریدههایی از کتاب شازده کوچولو
۴٫۵
(۶۲۵)
درست مثل یک بچه او را درآغوش گرفتم.
j
اگر من سعی میکنم او را توصیف کنم، به خاطر این است که مطمئن شوم او را فراموش نکردهام. به فراموشی سپردن یک دوست، همیشه غم انگیز است.
514
تصور این که ممکن است دیگر هیچوقت صدای خندهی او را نشنوم، سخت آزارم میداد
پسری که زنده ماند
«من سیارهای را سراغ دارم که یک آقای سرخ چهره آنجا زندگی میکند. او هرگز گلی را نبوییده. او هرگز به ستارهای نگاه نکرده. او هرگز عاشق کسی نبوده. او هرگز در زندگیاش هیچ کاری نکرده، جز جمع زدن اعداد . تمام روز درست مثل تو، بارها و بارها میگوید: « من من یک آدم مهمم! یک آدم مهم» و همین باعث شده است که از غرور بیخودی به خودش باد کند. اما او یک انسان نیست؛ یک قارچ است».
Sobhan
راستی که سرزمین اسرارآمیزی است، سرزمین اشکها.
M
کمی بعد گفتی:
«میدانی؟! وقتی کسی خیلی دلش گرفته باشد، دوست دارد غروب آفتاب را تماشا کند»!
پرسیدم: «پس آن روز که چهل و چهار بار به تماشای غروب آفتاب نشستی، حتماً خیلی دلت گرفته بود»؟
M
من افسوس میخورم که هیچوقت نتوانستهام گوسفندی را از پشت دیوارههای جعبهای ببینم. شاید من هم کمی شبیه آدمبزرگها شدهام، شاید هم پیر شده باشم.
M
«من توی یکی از این ستارهها زندگی میکنم! توی یکی از همین ستارهها میخندم. با این حساب، هر شب که به آسمان نگاه میکنی، انگار که همهی ستارهها به تو میخندند؛ پس تو صاحب ستارههایی هستی که میتونند بخندند» و دوباره خندید.
کاربر ۱۲۸
اگر کسی اجازه بدهد که اهلیاش کنند، باید خطر گریه کردن را هم قبول کند.
mahsa
. من هم برای تو ، چیزی نیستم جز یک روباه مثل صدها هزار روباه دیگر؛ اما اگر مرا اهلی کنی، آنوقت به همدیگر نیازمند میشویم. آنوقت تو در تمام دنیا برای من منحصربهفرد میشوی و من هم در تمام دنیا برای تو بی همتا میشوم...
شازدهکوچولو گفت: «کمکم دارم متوجه میشوم. یک گل هست که فکر میکنم مرا اهلی کرده باشد».
felani
«داشتن یک دوست خوب، چیز خوبیه، حتی اگر از تشنگی در حال مردن باشی.
zahra.Askari
آدمهای خودپسند هرگز هیچ صدایی را نمیشنوند، جز صدای تعریف و تمجید.
zahra.Askari
شازدهکوچولو ادامه داد: «چون چشمها قادر به دیدن نیستند، آدمها باید با قلبشان ببینند...».
زهرا سادات حسینی
وقتی به آنها میگویی که یک دوست جدید پیدا کردهای، آنها هیچوقت دربارهی چیزهای اساسیاش چیزی نمیپرسند. آنها هرگز از تو نمیپرسند: «صداش چطوره؟ چه بازیهایی را بیشتر دوست داره؟ آیا پروانه جمع میکنه یا نه»؟ به جای اینها میپرسند: «چند سالشه؟
چند تا برادر داره؟ چند کیلو وزنشه؟ درآمد پدرش چقدره»؟ آنها فکر میکنند که فقط با همین آمار و ارقام، همهچیز را در مورد او میفهمند.
🎀ⓚⓘⓜⓘⓨⓐ🎀
«حقیقت این است که آن روزها نمیتوانستم بهخوبی درک کنم! باید از روی رفتارهایش دربارهاش قضاوت میکردم، نه حرفهایش. او طراوت و عطرش را در اطراف من میپراکند. نمیبایست از او فرار میکردم. باید به مهر و محبتی که پشت کلکهای معصومانهاش بود، پی میبردم.
کاربر
راستش متوجه شدم که در سیارهای که شازدهکوچولو زندگی میکرده هم، مثل سیارههای دیگر، گیاهان خوب و گیاهان بد وجود دارد.
کاربر
من شاید دوست داشته باشم داستانم را به سبک قصهی پریان شروع کنم. من شاید دوست داشته باشم اینجوری شروع کنم: «یکی بود؛ یکی نبود. یک شازدهکوچولویی بود که در سیارهای زندگی میکرد که بهزحمت به اندازهی یک خانه میشد. او یک گوسفند میخواست...».
کاربر
آدمکوچولوی عجیب شدم که با وقار مرا تماشا میکرد. این بهترین نقاشیای است که بعدها توانستم از او بکشم:
نقاشی من به قشنگی خود او نشد؛ البته تقصیری هم ندارم؛ وقتی ششسالم بود، آدمبزرگها ذوق نقاشیام را کور کرده بودند و بلد نبودم غیر از مار بوآی باز و مار بوآی بسته چیزی بکشم
کاربر
از بچهها عذر میخوام که این کتاب رو به یه آدم بزرگ هدیه میکنم. عذر من موجهه! چون این آدم بزرگ، بهترین دوستیه که من در دنیا دارم. عذر دیگری دارم: این آدم بزرگ میتونه همه چیز حتی کتابهای بچهها رو بفهمه؛ عذر سوم من هم اینه که این آدم بزرگ ساکن فرانسهست و و در اونجا سرما و گرسنگی رو تحمل میکنه و نیاز به دلجویی داره. اگر همه این عذرها کافی نباشه میخوام این کتاب رو به بچگی اون آدم بزرگ تقدیم کنم. چون تمام آدم بزرگها اولش بچه بودن! (اگرچه کمتر کسی از این آدم بزرگها به یاد میارن) بنابراین این عنوان هدیه خودمو اصلاح میکنم:
«تقدیم به لئون ورث، زمانی که پسربچه بود...»
تقدیم به همه آنهایی که هنوز رویاهای کودکیشان را فراموش نکردهاند.
کاربر
«آدمها این حقیقت را فراموش کردهاند؛ اما تو نباید آن را فراموش کنی. تو تا ابد نسبت به چیزی که اهلیاش کردهای مسئولی. تو مسئول گلت هستی».
802
حجم
۶۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۶۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۲۱,۰۰۰۳۰%
تومان