بریدههایی از کتاب شازده کوچولو
۴٫۵
(۶۲۵)
«تقدیم به لئون ورث، زمانی که پسربچه بود...»
تقدیم به همه آنهایی که هنوز رویاهای کودکیشان را فراموش نکردهاند.
گل نرگس
محاکمه خودت ازمحاکمه هر بنی بشری مشکلتر است. اگر موفق شوی به درستی دربارهی خودت قضاوت کنی، آنگاه یک عالم به تمام معنا میشوی.»
AmirAli
فراموشی سپردن یک دوست، همیشه غم انگیز است.
علی
روباه گفت: «آدمها این حقیقت را فراموش کردهاند؛ اما تو نباید آن را فراموش کنی. تو تا ابد نسبت به چیزی که اهلیاش کردهای مسئولی. تو مسئول گلت هستی».
شازدهکوچولو برای اینکه یادش بماند، تکرار کرد: «من مسئول گلم هستم».
حـــامـــیـــن
شازدهکوچولو گفت: «مردم سیارهی تو پنجهزار گل سرخ را توی یک باغ میکارند؛ اما نمیتوانند گلی که دنبالش میگردند را پیدا کنند».
جواب دادم: «هیچوقت هم پیدایش نمیکنند».
«اما آنچه دنبالش هستند را میتوان تنها در یک گل سرخ یا کمی آب پیدا کنند».
salar.asadyar
به فراموشی سپردن یک دوست، همیشه غم انگیز است.
raha
آدمبزرگها هیچوقت نمیتوانند بهتنهایی از چیزی سردربیاورند و برای بچهها هم خستهکننده میشود که بخواهند همهی مسائل را برای آنها توضیح بدهند.
کاربر ۲۶۳۷۲۴۰
گلها همهشان پر از اینجور تضادها هستند؛ اما من خامتر از آن بودم که راه عشق ورزیدن به او را بدانم».
کاربر
زمان؛ تسکیندهندهی همهی دردهاست
seyed mostafa
شازدهکوچولو گفت: «صبح بهخیر»!
گل گفت: «صبح بهخیر»!
شازدهکوچولو با ادب و وقار پرسید: «شما میدونید آدمها کجان»؟
گل فقط یکبار کاروان در حال عبوراز آن حوالی را دیده بود گفت:
- « آدمها؟ فکر میکنم ششهفت تایی باشند، من آنها را چند سال پیش دیدم؛ اما هیچکس نمیداند کجا میتواند آنها را پیدا کرد. باد آنها را با خودش می برد؛ چون آنها ریشه ندارند و این باعث شده که زندگی براشون خیلی سخت بشه».
فاطمه
فقط با دل میشود همهچیز را به درستی دید؛ چشمها قادر به دیدن ذات انسانها نیستند».
|قافیه باران|
آدمهای خودپسند هرگز هیچ صدایی را نمیشنوند، جز صدای تعریف و تمجید.
MhmD
اگر بخواهم با پروانهها دوست شوم، باید وجود دو سه تا کرم را هم تحمل کنم دیگر.
MhmD
به فراموشی سپردن یک دوست، همیشه غم انگیز است.
هرکسی نمیتواند یک دوست داشته باشد و اگر من فراموشش کنم، آنوقت ممکن است مثل آدمبزرگها بشوم که به هیچچیز علاقه ندارند، مگر آمار و ارقام.
MhmD
«جغرافیدان به دانشمندی گفته میشود که جای همهی دریاها، رودها، شهرها، کوهها و بیابانها را میداند
احسون
به من گفتی: «یک روز چهل و چهار بار، غروب آفتاب را تماشا کردم»!
و کمی بعد گفتی:
«میدانی؟! وقتی کسی خیلی دلش گرفته باشد، دوست دارد غروب آفتاب را تماشا کند»!
پرسیدم: «پس آن روز که چهل و چهار بار به تماشای غروب آفتاب نشستی، حتماً خیلی دلت گرفته بود»؟
احسون
«ارزش گل تو به اندازه عمری هست که به پای گلت صرف کردی».
شازدهکوچولو برای اینکه در ذهنش بماند، با خودش تکرار کرد: « به اندازه عمری هست که به پای گل ام صرف کردهام».
حـــامـــیـــن
روباه گفت: «آدم فقط از چیزهایی که اهلیشان میکند، میتواند سردربیاورد. آدمها، وقت زیادی برای سردرآوردن از چیزهای دیگر ندارند. آدمها همهچیز را حاضر و آماده از مغازهها میخرند؛ اما هیچ مغازهای نیست که کسی بتواند از آن دوستی بخرد و برای همین آدمها بدون دوست ماندهاند. اگر تو دلت یک دوست میخواهد، مرا اهلی کن...»
حـــامـــیـــن
یک لحظه بیحرکت ماند. فریاد هم نکشید؛ فقط به آرامی یک درخت، بَر زمین افتاد. که با وجود ماسهها از آن هم صدایی بلند نشد.
محمد مهدی ابوالکلام
چشمها قادر به دیدن ذات انسانها نیستند».
maedh
حجم
۶۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۶۶۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۲۱,۰۰۰۳۰%
تومان