بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پایان دموکراسی | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب پایان دموکراسی

بریده‌هایی از کتاب پایان دموکراسی

انتشارات:نشر نو
امتیاز:
۳.۸از ۱۲ رأی
۳٫۸
(۱۲)
کاردان‌سالاری، یا حکومت دانشمندان. کاردان‌سالاری نقطهٔ مقابل دموکراسی است، زیرا در این سیستم، حق شرکت در تصمیم‌گیری سیاسی مختص کسانی است که دانش لازم را دارند و می‌دانند چه می‌کنند. درحالی‌که فرض اساسی دموکراسی همیشه این بوده که دانش، شرط شرکت در روند تصمیم‌گیریِ جامعه نیست. شخص حق شرکت در روند تصمیم‌گیری را دارد، نه به‌سبب اینکه می‌داند چه می‌کند، بلکه به این دلیل که خودش عواقب تصمیمات متخذه را تحمل خواهد کرد. در آتن باستان، عمل به این اصل از طریق انتخاب مقامات با قرعه بود. هر کس حق داشت در تصمیم‌گیری شرکت کند، زیرا همه عضو جامعهٔ سیاسی به شمار می‌آمدند (البته به‌استثنای زنان، بیگانگان، فقرا، بردگان، و کودکان). امروزه برای مناصب مهم کسی به‌قید قرعه انتخاب نمی‌شود، مگر برای هیأت منصفه در بعضی کشورها. بلکه این اصل با حق رأی همگانی اِعمال می‌شود. هر کس بدون توجه به شایستگی‌اش حق دارد رأی بدهد.
☆Nostalgia☆
مثال یونان در سال‌های اخیر گواه این سخن است. میزان و عیار سقوط اقتصادی یونان، با بحران اقتصادی بزرگ ۱۹۳۰ امریکا قیاس‌کردنی بود. اما این حادثهٔ بزرگ نیز برای اقناع مردم یونان در دست کشیدن از حیثیتی که آزادی بیان و توانایی تغییر مسیر سیاسی در بلندمدت را با خود به ارمغان می‌آورد کافی نبود. آزادی بیان و توانایی تغییر مسیر سیاسی هنوز ترکیبی بسیار نیرومند و جذّاب برای مردمی است که مدتی آن را تجربه کرده باشند. بنابراین، سخن چرچیل فقط تا اندازه‌ای درست بود. آری، ممکن است دموکراسی برای ما میان بدترین نظام‌های حکومتی بهترین باشد، اما برای همگان چنین نیست. جایگزین‌های عملی دیگری نیز وجود دارد. قرن بیست و یکم احتمالاً شاهد ظهور نظام سیاسی رقیبی باشد که به‌درجات متفاوت مورد توجه ملل مختلف قرار گیرد و گاه گوشه‌هایی از نظام سیاسی ما را نیز در بر گیرد.
☆Nostalgia☆
دانیل بل، چین‌شناس کانادایی، نظام سیاسی چین را «دموکراسی در پایین، آزمون و خطا در میان، شایسته‌سالاری در بالا» توصیف می‌کند. حتی اگر در مورد رده‌های پایین و بالا در این توصیف تردید کنیم، ردهٔ میانی برای ناظران غربی جذاب است. چینی‌ها دست‌کم طرحی نو را می‌آزمایند؟ هرچند ممکن است دموکراسی‌های بالغ غربی ناخنکی به اقتدارگرایی عمل‌گرا بزنند، بسیار بعید است که آن را در آغوش گیرند. اگر خطرات موجود در این راه را در نظر بگیریم، ترمیم و اصلاح آنچه داریم بهتر است از آنکه چیزی متفاوت و ناآشنا را امتحان کنیم؛ مگر اینکه شرایط به‌کلی عوض شود. زیان‌های اقتصادی جبران‌ناپذیر یا فاجعه‌ای دیگر (مثلاً فاجعهٔ زیست‌محیطی)، ممکن است شرایط معامله را به‌گونه‌ای بنیادین تغییر دهد. در آن صورت تعویض دموکراسی با این جایگزین قابل تصور می‌شود. هنوز به آن مرحله نرسیده‌ایم و در کوتاه‌مدت چنان چشم‌اندازی هم دیده نمی‌شود.
☆Nostalgia☆
سیاست در چین آن‌چنان هم از تئوری توطئه و سرزنش دیگران بری نیست. رهبران چین نیز قدرت خود را به رخ مردم می‌کشند. اما اگر بخواهیم به جایگزینی برای دموکراسی فکر کنیم، پکن چیزی برای ارائه دارد که مسکو و بوداپست و حتی ترامپ فقط نمایش آن را می‌توانند بدهند، یعنی نتایج عملی برای اکثریت. نظام سیاسی چین خود را شایسته‌سالار معرفی می‌کند. سیاستمداران در این نظام بر مبنای آزمایش‌ها و گزینش‌های پیچیدهٔ داخلی رشد می‌کنند که در آن صلاحیت بر کاریزما اولویت دارد. البته در غرب هنوز به این سیستم با دیدهٔ تردید نگاه می‌کنند. تیموتی گارتون اَش، استاد تاریخ دانشگاه آکسفورد، می‌گوید هنوز در این سیستم باندبازی و رابطه و پارتی‌بازی و فساد شایع است. اما حتی گارتون اذعان دارد که «اصلاحات و تغییرات سیاسیِ مهم روی داده است که نمی‌توان با اصلاحات اتحاد شوروی مقایسه کرد».
☆Nostalgia☆
به‌زحمت بتوان آن را دموکراسی نامید. برخی از استادان علم سیاست ترجیح می‌دهند آن را «اقتدارگرایی رقابتی» بخوانند؛ یعنی انتخاب وجود دارد ولی خالی از محتوا شده است. بیشتر تقلیدی مضحک از دموکراسی است تا اینکه جایگزینی برای آن باشد.
☆Nostalgia☆
اقتدارگرایی خود را به‌شکلی دیگر نشان می‌دهد: تهدید به گرفتن حقوق دموکراتیک دیگران، یعنی غیرخودی‌ها و آنانی که به جامعه تعلق ندارند. این شکل از اقتدارگرایی جایگزینی برای دموکراسی به شمار نمی‌آید، بلکه شکل تحریف‌شدهٔ آن است که ریشه در پوپولیسم دارد. اقتدارگرایان دموکراتیک مانند ویکتور اوربان (نخست‌وزیر مجارستان) که خود را «دموکرات غیرلیبرال» معرفی می‌کند، از ولادیمیر پوتین الهام می‌گیرند نه از حزب کمونیست چین. عمل‌گرایی در کشورهایی مانند مجارستان و روسیه، تا اندازه‌ای شبیه تئوری‌های پیشرفتهٔ توطئهٔ و قربانی کردن غیرخودی‌ها برای رسیدن به اهداف سیاسی است. در این کشورها هنوز انتخابات برگزار می‌شود و دموکراسی تکریم می‌شود، اما بدون شئون آزادی‌خواهانهٔ آن.
☆Nostalgia☆
در این کشورها بده‌بستان میان دولت و ملت به‌شکلی دیگر دیده می‌شود. بشر ذاتاً دوست ندارد آنچه را دارد از دست بدهد. دوست نداریم چیزی را که فکر می‌کنیم حق ماست به‌آسانی رها کنیم، حتی اگر عوضِ خوبی به ما پیشنهاد شود. تصورکردنی نیست که شهروندانِ دموکراسی‌های غربی به محرومیت از شأن و حقوق فردی -که به‌واسطهٔ آن می‌توانند سیاستمداران فاسد را برکنار کنند- رضایت دهند، حتی به‌بهای زیان‌های مادیِ جمعی. گواه این گفته مقابل چشمانمان است. اکثر کشورهای غربی در دههٔ اخیر شاهد رکود اقتصادی بوده‌اند. در ایالات متحده چهل سال است که حقوق کارگران به‌معنای واقعی اضافه نشده؛ یعنی حداکثر با تورم همگام بوده است. در نتیجه، رأی دهندگان در هر انتخابات با وعدهٔ تغییر سر صندوق می‌روند و بر آن اساس رأی می‌دهند، اما هیچ‌گاه مردم به کسی که حقوق دموکراتیکشان را تهدید کند رأی نمی‌دهند.
☆Nostalgia☆
در بسیاری از نقاط دنیا می‌بینیم که مدل چینی حکمرانی بسیاری را به خود جلب کرده است. مثلاً در آسیا و آفریقا و حتی در حاشیهٔ اروپا. هرچند سرمایه‌گذاری‌های چین در این نقاط بی‌تأثیر نبوده، ولی مطلب جدّی‌تر از اینهاست. برای کشورهایی که نیاز دارند در کوتاه‌مدت وعده‌های خود را عملی کنند، رشد پرشتاب اقتصادی به‌همراه احساسات اقتدار ملی روش جذابی به نظر می‌رسد. در این کشورها غالباً دموکراسی جواب نمی‌دهد و خطرات بزرگ‌تری به همراه دارد. اقتدارگرایی عمل‌گرا برای جوامعی که با مشکلات فوری زیست‌محیطی مواجه هستند نیز نسخهٔ مناسبی به نظر می‌رسد. شاید بزرگ‌ترین موفقیت بین‌المللی دولت چین در دههٔ گذشته آن بوده که عملاً ثابت کرده قادر است تصمیماتی قاطع در مورد تغییرات اقلیمی اتخاذ کند.
☆Nostalgia☆
می‌گفت صنایع را به امریکا بازمی‌گرداند! نرخ رشد را سه برابر می‌کند! کمک‌های دولت به همهٔ اقشار را ادامه می‌دهد! این شعارها او را بسیار شبیه اقتدارگرای قرن بیست‌ویکم نشان می‌داد. در عین حال او شبیه سیاستمداری دموکراتیک، هرچند بسیار بی‌پروا، نیز صحبت می‌کرد؛ یعنی وعده‌هایی می‌داد که خود می‌دانست عملی نیست. نمی‌توان باور کرد که هواداران ترامپ در واقع نظام چین را بر دموکراسی آمریکایی ترجیح می‌دادند. رفتار ترامپ پس از ورود به کاخ سفید، پوچ بودن بسیاری از وعده‌های انتخاباتی‌اش را ثابت کرده است. عمل‌گرایی او بیشتر بداهه‌کاری است تا اقتدارگرایی. تا آنجا که ما می‌دانیم، نخبگان سیاسی چین انتخاب ترامپ را با نگرانی همراه با تحقیر برگذار کردند. ترامپ مرز میان دموکراسی و جایگزین‌های آن را غبارآلود کرده است. انتخاب او هیچ چیز را ثابت نمی‌کند.
☆Nostalgia☆
اقتدارگرایی عمل‌گرا در قرن بیست‌ویکم، جایگزینی جدّی برای دموکراسی است. این نظام تعاملی متفاوت میان دولت و ملت ارائه می‌دهد. اینک باید از خود بپرسیم کدام یک را ترجیح می‌دهیم: حیثیت شخصی یا شرافت عمومی؟ منافع کوتاه‌مدت یا منافع بلندمدت؟ این پرسش‌ها جدی و پراهمیت است. امّا با شکلی که دموکراسی مدرن در حال حاضر به خود گرفته، نمی‌توان گفت آیا مردم واقعاً این پرسش‌ها را جدی می‌گیرند یا نسبت به آن بی‌توجه‌اند؟ دلیل این وضعیت را باید در انتخاب ترامپ جُست. ورود ترامپ به صحنهٔ سیاست در سال ۲۰۱۶ بر مبنای الگوی اقتدارگرایی عمل‌گرا بود. او وعدهٔ شرافت عمومی را می‌داد، دست‌کم برای اکثریت سفیدپوست در امریکا. شعارهای او همه در این مسیر بود: امریکا را به شکوه گذشته می‌رسانیم! اجازه نمی‌دهیم دیگران ما را به بازی بگیرند! همزمان، او وعدهٔ منافع کوتاه‌مدت می‌داد و هیچ وقعی به هشدارهای اقتصاددانان و سایر عقلای قوم در بارهٔ هزینه‌های بلندمدت این سیاست نمی‌نهاد.
☆Nostalgia☆
خطر اقتدارگرایی عمل‌گرا به عنوان جایگزین دموکراسی آن است که هرگاه در یک فصل درخت منافع کوتاه‌مدت میوه نداد و خشک شد، یافتن مبنای سیاسی دیگر برای مشروعیت بسیار مشکل می‌شود. در آن زمان صرفِ عملگرایی ممکن است کافی نباشد. رژیم چین تا آن مرحله هنوز راهی دراز در پیش دارد، و بنابراین دقیقاً نمی‌دانیم اگر آن زمان برسد چه خواهد شد. اما اگر در آن زمان نتواند انعطاف به خرج دهد و خود را با شرایط جدید وفق دهد، مضرات این شکل از سیاست بیشتر از مزایای آن خواهد شد.
☆Nostalgia☆
شهروند چینی نسبت به همتای هندی خود کمتر ممکن است دچار فقر مطلق و عواقب آن (سوء تغذیه، بی‌سوادی، مرگ زودرس) شود. در عوض بیشتر ممکن است قربانی خودسری‌های مقامات دولتی بشود که پاسخگوی کسی نیستند. شرافت سیاسی جمعی (که همان ملی‌گرایی است) بهای خود را دارد. ملی‌گرایی به درد افرادی می‌خورد که متعلق به اکثریت باشند. کمکی به حال مردم تبّت نمی‌کند. از سوی دیگر، تکیه بر رشد مداوم اقتصادی نیز خالی از خطر نیست. نقطهٔ قوت بزرگ دموکراسی در طول تاریخ آن بوده که هر زمان برنامه‌ها اجرا شدنی نبود، راهی برای تغییر مسیر باز بوده است. به عبارت دیگر، دموکراسی انعطاف لازم را دارد.
☆Nostalgia☆
او این افکار را کمی قبل از انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ منتشر کرد. سیاستی که پس از انقلاب جاری شد، به هیچ یک از آن وعده‌ها عمل نکرد. لنینیسم به استالینیسم تبدیل شد؛ و آن هم شد رژیم تاریک و سرکوبگر اتحاد شورویِ پس از جنگ. بدیهی است دموکراسی نیابتی با تمام کاستی‌هایش، بهتر از آن رژیم است. اما ضرورتی ندارد که جایگزین دموکراسی، نظامی مکتبی باشد. اقتدارگرایی قرن بیست و یکم بسیار عمل‌گراتر از سلف خود است. عاملان آن نیک می‌دانند که هرگز نمی‌توان دایره را بست، و به‌ویژه سیاست‌مداران مکتبی اصلاً قادر به چنان کاری نیستند. اقتدارگرایان امروزی درس‌های قرن بیستم را خوب آموخته‌اند. آنها بخشی از مزایای دموکراسی را به مردم ارائه می‌کنند. به‌جای حیثیت فردی به‌اضافهٔ منافع عمومی، وعدهٔ منافع فردی به‌اضافهٔ شرافت عمومی می‌دهند.
☆Nostalgia☆
جاذبهٔ دموکراسی مدرن عمدتاً دو چیز است. نخست، احترام به حیثیت انسانی. افرادی که در چارچوب دموکراسی زندگی می‌کنند می‌بینند که سیاستمداران نظرات مردم را جدی می‌گیرند. صدای مردم شنیده می‌شود. قانون از مردم در برابر کسانی که قصد دارند صدای مردم را خاموش کنند حمایت می‌کند؛ یعنی دموکراسی برای مردم احترام قائل است. دوم، دموکراسی برای مردم منافع درازمدت دارد. زندگی در چارچوب دموکراسی به‌همراه امنیت، فرصت بهره‌مندی از مزایای مشترک مادی را برای مردم فراهم می‌آورد؛ مزایایی مانند ثبات، رفاه، و صلح. هرکدام از این مزایا خود بسیار جذاب و وسوسه‌انگیز است، چه رسد به اینکه هر سه یک‌جا فراهم شود. بدیهی است احترام به حیثیت انسانی پیش از مزایای دیگر حس می‌شود.
☆Nostalgia☆
برگزیدن چنین روشی در جوامع غربی از روی سهل‌انگاری و اشتباه نبوده بلکه تجربهٔ تاریخی آنها را به این راه کشانده است. این روش راهی بود برای برون رفت از بی‌ثباتیِ حکومت‌های مطلقه. در حکومت مطلقه مردم در انتخاب حاکم و سیاست‌های جاری نقشی چندان ندارند. حاکم ممکن است به تشخیص خود جنگی را آغاز کند یا در ائتلاف‌های نظامی شرکت کند، یا اینکه سیاست‌های اقتصادی خاصی را دنبال کند. به‌محض اینکه سیاست‌های حاکم به بن‌بست خورد (شکست در جنگ، بحران بزرگ اقتصادی، ورشکستگی کامل اقتصاد، ...) که بنا بر تجربهٔ تاریخی کاملاً محتمل است، راهی جز شورش و انقلاب و زیرورو کردن دستاوردهای گذشته نیست. در مواردی نیز نیروی مردم برای رویارویی با حاکم کافی نیست که خود به فاجعه‌ای بزرگ‌تر ختم می‌شود؛ یعنی تصفیه‌های انبوه و از بین رفتن بهترین افراد ملت، و گاه جنگ داخلی. بی‌ثباتی ناشی از این سیستم هزینه‌هایی گزاف برای مردم ایجاد می‌کند. از آن سو، پیدا کردن شخص یا سیستمی که هیچ‌گاه اشتباه نکند نیز غیرممکن است.
☆Nostalgia☆
دموکراسی هیچ‌گاه داعیهٔ برگزیدن بهترین‌ها را برای ادارهٔ جامعه نداشته است. این اصل هم وجود ندارد که رأی‌دهنده باید کاملاً آگاه و باسواد باشد و به جزئیات مدیریت کشور آشنا باشد. بلکه اصل بر این است که هرکس بتواند انتخاب کند و انتخاب شود و عواقب انتخاب خود را نیز خودش متحمل شود. این اصل در دموکراسی از یونان باستان (که مقامات با قرعه انتخاب می‌شدند) تا کنون (که مقامات از صندوق رأی بیرون می‌آیند) وجود داشته و درواقع از اهمیت زیادی نیز برخوردار است. اگر همگان حق انتخاب کردن و انتخاب شدن داشته باشند، بدین ترتیب، نمی‌توان کسی را به‌دلیل اشتباه در سیاست‌ها ملامت کرد. زیرا همه آزادانه در انتخاب شرکت داشته‌اند و همه حق دارند انتخاب خود را تصحیح کرده و کار را به دست مدیران دیگری بدهند. به‌اصطلاح «خودکرده را تدبیر نیست».
☆Nostalgia☆
در طول تاریخ بزرگ‌ترین انتقادی که بر دموکراسی وارد شده این بوده که تفاوتی میان قشرهای آگاه و ناآگاه قائل نیست و هرکس حق دارد رأی دهد و نامزد پست و مقام انتخابی شود. کافی است خوب حرف بزند و خوب شعار دهد و راه برقراری ارتباط با مراکز ذیربط را خوب بلد باشد. دموکراسی در اکثر موارد مردم را در برابر انتخاب بد و بدتر قرار می‌دهد. تقریباً همهٔ فلاسفه و متفکرین علم سیاست و تاریخ، از سقراط و افلاطون و ارسطو گرفته تا استوارت میل و ویل دورانت و بسیاری دیگر به این مطلب اشاره کرده و گاه سخت‌ترین حملات را به نظام دموکراسی به‌عمل آورده‌اند؛ یعنی این مشکل از ابتدا وجود داشت. دلیل آن هم روشن است. در دموکراسی اصل بر انتخاب آگاه‌ترین و متبحرترین مدیران برای جامعه نیست.
☆Nostalgia☆
ماهیت نظام دموکراسیِ نیابتی چنان‌که گفته شد، استعداد پرورش نیروهای هوچیگر را دارد. تاکنون دموکراسی‌های غربی توانسته بودند مانع سرکارآمدنِ این نیروها شوند. اما در قرن بیست‌ویکم ظاهراً زمام از دست این جوامع خارج شده و روزبه‌روز این نیروها قدرت بیشتری می‌گیرند. یکی از مهم‌ترین دلایل آن هم این است که فناوری‌های جدید بازار شایعه و تئوری‌های توطئه را در حدی بی‌سابقه شایع کرده است. این فناوری‌ها قدرت لفّاظان و هوچیان را صدها برابر افزایش داده و موجب شده که در مدتی بسیار کوتاه پیغام به میلیون‌ها انسان منتقل شود.
☆Nostalgia☆
این فناوری‌ها مردم را به شعارهای کوتاه واس‌ام اس های چندکلمه‌ای مقطع، و توئیت‌های ۱۴۰ کلمه‌ای، و استفادهٔ افراطی از تصاویر و ویدئوهای یک دقیقه‌ای با پیام‌های ضرب‌المثل‌وار عادت داده‌اند. کسی حوصلهٔ بحث و استدلال چندساعته ندارد. برنامه‌های درازمدت که سال‌ها بعد نتیجه خواهد داد طرفدار ندارد. مطالب رسانه‌ها باید کوتاه و قاطع باشد. مقالات استدلالیِ بلند حتماً باید با خلاصه‌ای دوخطی شروع شود زیرا اکثر خوانندگان، به‌ویژه خوانندگان جوان‌تر، همان دو خط را هم به‌زحمت خواهند خواند. کتاب که جای خود را دارد. یعنی هر گفته و استدلال، هراندازه قوی، باید به‌صورت تیتر درشت (شبیه تیتر روزنامه‌های زرد) درآید تا اقبالی داشته باشد. در این وضعیت پر واضح است که میدان در دست حرافان و لفاظانِ هوچیگر می‌افتد. چگونه انتظار داریم یک فیلسوف یا دانشمند علوم اجتماعی ایدهٔ خود را در دو خط خلاصه کند؟ در حالی که سیاستمدار بی‌مایه کافی است نبضِ کوتاه‌مدت اجتماع دستش باشد.
☆Nostalgia☆
جدال سخت و فرسایشی میان دولت و سندیکاها چند سال به طول انجامید و سرانجام سندیکاها شکست خوردند و چیزی از آنها باقی نماند. حزب کارگر برای پیروزی در انتخابات راهی جز چرخش به راست نداشت که طبعاً به‌دلیل انکار ریشه‌های خود سرانجام خودِ حزب تحلیل رفت و بسیار ضعیف شد. در مجموع، با تضعیف احزاب و طبقهٔ متوسط و تحلیل رفتن قدرت کارگران، طبعاً پایه‌های دموکراسی نیز لرزان شد. مبارزه با این پدیده تقریباً غیرممکن است، زیرا از سازوکار دموکراسی، یعنی صندوق‌های رأی، برای رسیدن به قدرت استفاده می‌کند. اما پس از به قدرت رسیدن و با عنایت به اینکه در این میان خاکریزهای دموکراسی یعنی احزاب و سندیکاها و طبقه متوسط ضعیف شده است، دموکراسی به‌معنای گذشته امکان تجدید حیات ندارد.
☆Nostalgia☆

حجم

۲۵۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۶۱ صفحه

حجم

۲۵۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۶۱ صفحه

قیمت:
۹۵,۰۰۰
۶۶,۵۰۰
۳۰%
تومان