بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پایان دموکراسی | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب پایان دموکراسی

بریده‌هایی از کتاب پایان دموکراسی

انتشارات:نشر نو
امتیاز:
۳.۸از ۱۲ رأی
۳٫۸
(۱۲)
منطق پوپولیسم عبارت است از تئوری توطئه.
Sajjad0042
به‌گفتهٔ یووال نوح هراری، انقلاب دیجیتال فردیّت ما را تهدید می‌کند. این وضعیت قطعاً حساب آرمان‌شهر نوزیک را خواهد بست، حتی در شکل نوینِ آن. بهشت لیبرتاریان بر اساس این فرضِ پایه‌ای و مدرن بنا شده که در آن هریک از ما نام و نشانی خواهد داشت تا بتوانیم روش زندگی خود را انتخاب کنیم. این امکان احتمالاً از بین خواهد رفت. شاید من دیگر من نباشم، گاندی هم گاندی نباشد، و خبری از جامعه‌ای که مناسب هر یک از ما باشد نیز نباشد. در عوض، تکه‌های مختلف ما به مکان‌های مختلف تعلق خواهد داشت. هر یک از ما چندین قطعهٔ جزئی خواهیم بود، و ماشین هم جزء را می‌بیند و نه کل را. وقتی فردیّت از بین رفت، من دیگر نخواهم توانست روش مطلوب زندگی خود را انتخاب کنم. زیرا منی وجود ندارد تا انتخاب کند. آنچه هست، اطلاعاتی است که من به خورد ماشین می‌دهم. ممکن است این سناریو محال یا نومیدوار به نظر آید.
☆Nostalgia☆
واحدهای سیاسی و نظم اجتماعی از پایه تغییر دهیم. رسانه‌های دیجیتال شکل استفاده از شبکه‌های اجتماعی‌مان را دگرگون کرده‌اند و امکاناتی فراهم آورده‌اند تا هرگاه اراده کنیم تبدیل به کنشگران سیاسی شویم. ما از فناوری برای ارتباط با یکدیگر و تعامل گفتاری استفاده می‌کنیم. دولت، حزب سیاسی، جمعیت مدنی، شهروند؛ این‌ها همه گونه‌های کهنهٔ بازمانده از دنیای پیش‌دیجیتال هستند ...
☆Nostalgia☆
میسون به نوشته‌ای نسبتاً گمنام از مارکس استناد می‌کند به نام «نکته‌ای در مورد ماشین». او بحث مارکس در این نوشته را چنین خلاصه می‌کند: در اقتصادی که بیشتر کارها بر عهدهٔ ماشین‌گذاشته شده و کارگران عمدتاً به نظارت و تعمیر و طراحی ماشین‌ها مشغول هستند، ماهیتِ دانشی که داخل ماشین‌ها حبس شده باید «اجتماعی» باشد. سرمایه‌داران به‌سختی توان استثمار چنین دانشی را دارند، زیرا متعلق به کسی نیست. این دانش به همگان تعلق دارد و به همین دلیل می‌گوییم «اجتماعی» است، البته مادام که همگان به ماشینی که حاوی آن دانش است دسترسی داشته باشند. فناوری دیجیتال، به‌جای کارگران، اطلاعات را به کالای اساسی در جوامع ما تبدیل کرده است. در نتیجه، اینک ما بالقوه توانِ رهاسازی خود را از نیاز به کار برای امرار معاش داریم. هرگاه ماشین‌ها به‌جای ما کار کنند، هرکس می‌تواند تصمیم بگیرد چگونه می‌خواهد زندگی کند. مارکس دقیقاً نمی‌دانست این ایده چگونه ممکن است به حقیقت بپیوندد.
☆Nostalgia☆
چنان‌که نوزیک گفته است، آرمان‌شهر واقعی آنجاست که در آن افراد نه بر مبنای محل تولد یا سکونت که امری کاملاً تصادفی است، و نه به دنباله‌روی از سلبریتی‌ها، بلکه بنا بر دغدغه‌های شخصی‌شان در گروه‌بندی‌های سیاسی گرد آیند. چنان دنیایی قابل تصور است. گونهٔ چپ این ایده، هم شبیه همان است که گفتیم و هم متفاوت است. شبیه است، زیرا چپ‌گرایان نیز باور دارند اینترنت می‌تواند افراد را از سلطهٔ خودسرانهٔ نظام‌های سیاسی که تصادفاً درون آن زندگی می‌کنند نجات دهد. متفاوت است، زیرا نظام سلطه و ستم که قرار است با مبارزه به زیر کشیده شود بازار آزاد سرمایه‌داری است، و نه دولتی که کارش بازتوزیع ثروت است.
☆Nostalgia☆
به باور نوزیک، اشتباه طرفداران آرمان‌شهر آنجاست که فکر می‌کنند مدینهٔ فاضله‌شان برای همه مناسب و مطلوب خواهد بود. اما فارغ از اینکه چه کسی چنان جامعه‌ای را طرح ریزد یا جامعه چگونه اداره شود، حتماً عده‌ای از آن دل‌چرکین خواهند بود. پس باید بپذیریم که بهترین جامعه آن است که در آن افراد متفاوت، خودشان طرز زندگی خود را بیابند. کمونیسم تنها برای کسانی که زندگی اشتراکی را دوست دارند آرمان‌شهر است، ولی برای دیگران جهنم خواهد بود. عیناً برای ریاضت‌طلبی گاندی، آنارشیسم اِما گلدمن، و حتی قرائت آین راند از لیبرتاریانیسم که منادی فضایل بازار آزاد است، این مطلب صدق می‌کند. به‌نظر نوزیک، آرمان‌شهر واقعی باید آغوش خود را برای همهٔ این نقطه‌نظرات باز کند و اجازه دهد تا افراد متفاوتی که در آن زندگی می‌کنند امکان انتخاب آزادانهٔ همهٔ این روش‌های زندگی را داشته باشند. اینترنت وصول به ایدهٔ آرمان‌شهر را ممکن جلوه می‌دهد. انواع و اقسام جوامعی که آزادانه تشکیل شده، در این عصر دیجیتال شکوفا می‌شود.
☆Nostalgia☆
بسیاری از منتقدان معاصر دموکراسی بر این باور هستند که اصرار بر نتیجه ما را زمینگیر کرده است. از اینکه کاری متفاوت کنیم وحشت داریم، زیرا می‌ترسیم وضع خراب‌تر از این که هست بشود. آبشخور تکنوکراسی همین ترس است. مردم فکر می‌کنند بدترین عاقبت همانا شکست سیستم است. آیا این ترس درست است؟ ما مدام در پی نتایجی هستیم که فقط کمی بهتر از وضعیت فعلی باشد (رشد اقتصادی بهتر، عمر طولانی‌تر، معیارهای بهتر آموزشی)، و این ذهنیت موجب شده که احتمال تغییرات واقعی سیاسی و اجتماعی هیچ‌گاه به ذهنمان خطور نکند.
☆Nostalgia☆
توصیف اول از چرچیل است و توصیف دوم از توکویل، که این توصیف را صد سال پیش از چرچیل به کار برده و با اینکه کمتر شناخته شده است مناسب‌تر به‌نظر می‌رسد. توکویل می‌گوید، در دموکراسی آتش‌سوزی‌های بیشتری روی می‌دهد ولی در عین حال آتش‌سوزی‌های بیشتری خاموش می‌شود. برنان سوابق تاریخی را برای دفاع از کاردان‌سالاری به کار می‌گیرد، ولی همان سوابق خطر نظام پیشنهادی او را نیز گوشزد می‌کند. ما بیش از صد سال با دموکراسی زندگی کرده‌ایم و در این مدت عیوب آن را نیز شناخته‌ایم. درعین‌حال یاد گرفته‌ایم که می‌توانیم با این عیوب بسازیم. به درهم‌ریختگیِ دموکراسی عادت کرده‌ایم و به منافع آن دل بسته‌ایم.
☆Nostalgia☆
دیوید استلوند نیز در کتاب خود به نام اقتدار دموکراتیک قرائت دیگری از این پاسخ را به دست می‌دهد. اما این دو قدرت را نمی‌توان یکی دانست. استبدادی که از علم و دانایی ناشی می‌شود بسیار سنگین‌تر است از استبداد ناشی از جهل و حماقت، دقیقاً به‌دلیل اینکه دومی فاقد علم و خرد لازم است. مردم ساده مدام نظر خود را عوض می‌کنند و استعداد تحکیم قدرت را ندارند. استدلال دموکراسی علیه کاردان‌سالاری مشابه استدلال علیه اقتدارگرایی عمل‌گراست. باید از خود بپرسیم وقتی وضعیت خراب و بحرانی می‌شود، بهتر است کجا باشیم. اینکه در دموکراسی اوضاع بیشتر و با شتاب‌تر بحرانی می‌شود، موضوعی دیگر است. شاید به‌جای اینکه بگوییم دموکراسی میان بدترین گونه‌های حکمرانی بهترین است، مناسب‌تر باشد که بگوییم دموکراسی برای بدترین وضعیت‌ها بهترین است.
☆Nostalgia☆
عیب اصلی کاردان‌سالاری در بخش دوم این کلمه است، یعنی «سالاری». یعنی به همان اندازه که دانش در آن اهمیت دارد (کاردان)، قدرت (سالار) نیز برایش مهم است. خطر پیوند دانش و قدرت در آن است که ما به‌دست خود هیولایی خلق می‌کنیم که تکان دادنش از جایی که خوش کرده و اجبارش به تغییر مسیری که در پیش گرفته غیرممکن است، حتی اگر مسیر را اشتباه برود. و می‌دانیم که روزی مسیر اشتباه را در پیش خواهد گرفت، زیرا هیچ‌کس مصون از خطا نیست. در برابر مردمی که باور دارند به‌سبب دانش بر دیگران برتری دارند، تنها دفاع آن است که بگوییم هیچ‌کس همیشه پاسخی درست برای مسائل ندارد. برنان در پاسخ به این نقد، پرسش را به خودمان باز می‌گرداند. او می‌گوید، چرا فقط به محافظت مردم از نخوت دانشمندان فکر می‌کنم؟ عنصر قدرت در دموکراسی (مردم «سالاری») نیز وجود دارد. چرا به محافظت مردم از جهل و حماقت خودشان فکر نمی‌کنیم؟
☆Nostalgia☆
اما به نظر می‌رسد دلایل قانع‌کننده‌ای داریم که در دورانداختن دموکراسی احتیاط کنیم. برعکس، کاردان‌سالاری است که هنوز ایده‌ای خطرناک و بی‌مبالات به نظر می‌رسد. به‌ویژه دو خطر قابل تصور است. نخست، اصرار به اینکه سیاست باید بهترین و کامل‌ترین نتیجه را تحویل دهد انتظاری بیش از اندازه زیاد است. گاه اجتناب از بدترین نتیجه مهم‌تر است.
☆Nostalgia☆
حتی اگر دموکراسی غالباً در رسیدن به راه‌حل‌های درست بد عمل می‌کند، در اجتناب از گزیدن راه‌حل‌های نادرست بسیار خوب عمل کرده است. علاوه بر این، دموکراسی در افشای مردمانی که فکر می‌کنند همیشه بهتر از دیگران هستند خیلی خوب عمل می‌کند. سیاست دموکراتیک بر این فرض استوار است که برای هیچ مسئله‌ای یک پاسخ قاطع وجود ندارد. برای تضمین این فرض، دموکراسی اجازه می‌دهد همگان رأی دهند، حتی افراد ناآگاه. این صفت حیاتی در دموکراسی که تبعیضی در حق رأی قائل نیست، ما را از اینکه اسیر ایده‌های واقعاً بد شویم محافظت می‌کند. هیچ چیز همیشگی نیست و همواره جایگزینی برای تصمیمات قبلی یافت می‌شود.
☆Nostalgia☆
درحالی‌که چنین نیست. در مجموع، مباحث برنان بیشتر تاریخی است تا فلسفی. می‌گوید اگر نمی‌دانستیم عاقبت دموکراسی چیست، شاید آن را تاب می‌آوردیم و دعا می‌کردیم عاقبت به خیر شویم. اما ما می‌دانیم این راه به کجا می‌رود. پس عذری برای تجاهل نداریم. به نظر برنان، نگاه ما به کاردان‌سالاری باید همان‌گونه باشد که دموکرات‌ها در اواسط قرن نوزدهم به دموکراسی نگاه می‌کردند؛ یعنی همان‌طور که در آن زمان اکثر مردم دموکراسی را کفر می‌انگاشتند، اکنون نیز اکثر مردم کاردان‌سالاری را چنان می‌پندارند. با این‌حال، ما در آن زمان به دموکراسی بها دادیم تا ببینیم چه از آب درمی‌آید. چرا حال که سرنوشت دموکراسی را دیدیم، فرصتی به کاردان‌سالاری نمی‌دهیم؟ چرا فکر می‌کنیم دموکراسی تنها تجربه‌ای است که ارزش آزمودن دارد، حتی حال که عمر خود را سپری کرده است؟
☆Nostalgia☆
استوارت میل اکیداً باور داشت که شرکت دموکراتیک در امور جامعه خود بزرگ‌ترین آموزگار است. اما به‌عقیدهٔ برنان، بیش از صد سال تجربهٔ رأی همگانی در دموکراسی به ما می‌گوید استوارت میل اشتباه می‌کرد. نظام انتخابات زیان‌آور است. رأی دادن نه‌تنها دانش سیاسی مردم را بالاتر نمی‌برد، بلکه برعکس موجب جهل سیاسی می‌شود، زیرا تعصبات و ناآگاهی‌های مردم را به نام دموکراسی تکریم می‌کند. شرکت در امور سیاسی برای اکثر مردم ارزشی ندارد. نه‌تنها منفعتی برای اکثریت ندارد، بلکه مردم را بی‌انگیزه و فاسد می‌کند. زمینه را برای خصومت‌های مدنی و نفرت مردم از یکدیگر مهیا می‌سازد. مشکل دموکراسی آن است که انگیزه‌ای برای بالا بردن آگاهی‌هایمان ایجاد نمی‌کند. به ما می‌گوید وضع همین‌طور که هست خوب است.
☆Nostalgia☆
در اواسط قرن نوزدهم، این فکر که موقعیت اجتماعی و تحصیلات ممکن است پشتوانهٔ موقعیت سیاسی باشد مناقشه‌ای برنمی‌انگیخت. امروز، برعکس، چنین فکری کاملاً بی‌اعتبار است. برنان باید پاسخ پرسشی مهم را نیز بدهد: علوم اجتماعی معاصر دلایل زیادی در دست دارد که تحصیلکرده‌ها اگر بیشتر از اقشار دیگر دچار گروه‌زدگی نباشند، کمتر نیستند. لری بارتلز و کریستوفر آخن، استادان علوم سیاسی، در کتاب دموکراسی برای واقع‌گراها که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد به این مطلب می‌پردازند: «سوابق تاریخی جای تردید باقی نمی‌گذارد که دانش‌آموختگان، از جمله آنانی که تحصیلات عالیه دارند، در افکار و باورهای اخلاقی و سیاسی خود به اندازهٔ دیگران دچار اشتباه می‌شوند.» تحصیلات دانشگاهی انسان را از تعصباتِ شناختی مصون نگاه نمی‌دارد.
☆Nostalgia☆
در این حالت تکنوکرات نمی‌داند چه بکند. البته دموکراسی نیابتی و مدل چینی اقتدارگرایی عمل‌گرا نیاز و فضای زیادی برای تکنوکرات‌ها دارند. هر دو سیستم مواردی از تصمیم‌گیری را به کارشناسانی که به همین منظور تربیت شده‌اند سپرده‌اند، به‌ویژه در مسائل اقتصادی. در بسیاری از نظام‌های سیاسی در گوشه و کنار دنیا، مدیران بانک مرکزی اختیارات زیادی دارند. بنابراین، تکنوکراسی جایگزینی برای دموکراسی نیست، بلکه مثل پوپولیسم بیشتر عارضه‌ای جنبی است. آنچه کاردان‌سالاری را متمایز می‌سازد آن است که میان تصمیمی که به‌لحاظ فنی درست است و تصمیمی که برای یک موقعیت خاص بجاست، اولویت را به دومی می‌دهد. به ما می‌گوید کجا باید برویم. درحالی‌که تکنوکرات به ما می‌گوید چگونه به آنجا برسیم. یکی کاراندیش است، دیگری مصلحت‌اندیش.
☆Nostalgia☆
چرا به نظرات مردمی که بهتر از دیگران صلاحیت لازم را برای تصمیم‌گیری دارند اهمیت بیشتری نمی‌دهیم؟ پیش از پاسخ به این پرسش، لازم است مطلبی مهم را یادآور شویم، و آن تفاوت میان کاردان‌سالاری و تکنوکراسی است. کاردان‌سالاری یعنی حکومت در دست مردمی باشد که دانش بالاتری از دیگران دارند. تکنوکراسی یعنی حکومت مهندسان و مکانیک‌ها. تکنوکرات کسی است که می‌داند ابزار ماشینی چگونه کار می‌کند. مثلاً فترت دموکراسی در سال ۲۰۱۱ در یونان تجربه‌ای در تکنوکراسی بود نه کاردان‌سالاری. منظور از مهندسان در آن قضیه، اقتصاددانان بود. حتی بهترین اقتصاددان اغلب نمی‌داند در کار حکومت چه کند. آنچه آنان می‌دانند، نحوهٔ کار سیستم‌های پیچیده‌ای است که خود ساخته‌اند، آن هم مادام که سیستم به شکلی که برنامه‌ریزی شده کار کند. تکنوکرات کسی است که بهتر از دیگران می‌داند ماشین چگونه کار می‌کند. اما گاه ممکن است همان ماشین مشکل اصلی باشد و ادامهٔ کار آن ماشین بدترین چاره برای حل مشکل باشد.
☆Nostalgia☆
پرسشی که هواداران کاردان‌سالاری مطرح می‌کنند این است: چرا به‌نفع علم و دانش تبعیض به کار نگیریم؟ چه سرّی در شرکت همگان در تصمیم‌گیری هست؟ جاذبهٔ کاردان‌سالاری آنجاست که می‌گوید به‌جای پذیرش اشتباه و تحمل عواضِ آن، بهتر است هرچه در توان داریم به کار گیریم تا از ابتدا تصمیمی به اشتباه گرفته نشود. به این شکل، اهمیتی نخواهد داشت که مسئول اشتباهات کیست. این استدلال عمری دوهزار ساله دارد. در واقع، بیشترِ دوهزار سال گذشته این استدلال جایگاه برتر را اشغال کرده است. تا قرن بیستم میلادی، اجماع مردم بر این بود که دموکراسی آش دهان‌سوزی نیست. سپردن حکومت در دست مردمی که خود نمی‌دانند چه می‌کنند بسیار خطرناک است.
☆Nostalgia☆
دومینیک کامینگز، مبتکر شعار «اختیار خود را باز پس‌گیر» بود، شعاری که در رأی منفی مردم به اتحادیهٔ اروپا بسیار مؤثر واقع شد. پس از رفراندوم برگزیت، مخالفان او ابایی از اینکه این مطلب را مستقیماً به او بگویند نداشتند. آنها می‌گفتند دلیل رأی به ترک اتحادیهٔ اروپا آن بود که عده‌ای پلید و شیّاد به مردمِ نادان دروغ گفتند. این هم از دموکراسی. طبعاً نمی‌توان گفت که طرفداران دموکراسی می‌خواهند افراد نادان یا ابله بر آنان حکومت کنند. مدافعان دموکراسی هیچ‌گاه چنین نگفته‌اند که بلاهت یا نادانی برای خود نوعی فضیلت است. اما این واقعیت را نیز نمی‌توان نادیده گرفت که دموکراسی میان دانا و نادان تفاوتی قائل نمی‌شود. برای دموکراسی، توانایی تفکر و تجزیه و تحلیل مسائل پیچیده امری فرعی است. ملاحظهٔ اصلی آن است که فرد عواقب رأی خود را بپذیرد. به عبارت دیگر، رأی دهندگان باید دست‌کم تا انتخابات بعدی عوارض اشتباهات خود را تحمل کنند.
☆Nostalgia☆
منتقدان دموکراسی، و در رأس آنان افلاطون، همواره استدلال کرده‌اند که دموکراسی یعنی حکومت ناآگاهان. یا حتی بدتر، حکومت شارلاتان‌ها که عوام ناآگاه را فریب می‌دهند. زمانی که در کمبریج زندگی می‌کردم، شهری که به‌شدت طرفدار عضویت در اتحادیهٔ اروپا و محل دانشگاه مشهور و نخبه‌پرور کمبریج است، به رگه‌هایی از این استدلال پس از رفراندوم برگزیت برخوردم. البته معمولاً نیّت خود را آشکارا نمی‌گفتند، زیرا تهور زیادی لازم است که در جامعهٔ دموکراتیک هوادار کاردان‌سالاری باشی. ولی در خلوت، افراد بسیار باهوش با یکدیگر نجوا می‌کردند که هرگاه موضوعی را که مردم عادی نمی‌فهمند به همه‌پرسی بگذاری، نتیجه بهتر از این نمی‌شود.
☆Nostalgia☆

حجم

۲۵۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۶۱ صفحه

حجم

۲۵۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۶۱ صفحه

قیمت:
۹۵,۰۰۰
۶۶,۵۰۰
۳۰%
تومان