بریدههایی از کتاب پایان دموکراسی
۳٫۸
(۱۲)
اکنون غولهای فناوری این ردا را به تن کردهاند. بنگاههایی مانند فیسبوک، گوگل، آمازون، و اَپل. این بنگاهها جوان و بهروز هستند. باور دارند که کارشان خیر است. عادت ندارند موضوع شکایت و لجنپراکنی قرار گیرند. دولتها نمیدانند با این هیولاها چه کنند. با این همه، اینها هنوز بنگاه هستند. اگر دموکراسیِ آمریکا در اوایل قرن بیستم توانست شاخ غولهایی مانند استاندارد اویل را بشکند، اکنون نیز باید بتواند با فیسبوک و گوگل در بیفتد. مارک زاکربرگ (بنیانگذار فیسبوک) بیاندازه ثروتمند است. اما جان راکفلر (بنیانگذار استاندارد اویل) نیز در زمان خود ثروتمندترین مرد تاریخ بود. با اینحال نتوانست بنگاه خود را در برابر اقدامات دولت محافظت کند. همهٔ بنگاهها کلید روشن و خاموش دارند. دولتها هم میدانند آن کلید کجاست. دستکم تاکنون چنین بوده است.
☆Nostalgia☆
هابس عقیده داشت دولت باید بهگونهای ساخته شود که آینهٔ آن چیزی باشد که قرار است بر آن حکومت کند. دولت باید جلوهگاه جمال انسان باشد، زیرا اگر قادر به کنترل انسان نباشد، فایدهای بر آن متصور نیست. در عین حال باید شبیه ماشین نیز باشد: روباتی با چهرهٔ انسان. قرار بود این روبات ما را از غرایز طبیعیمان مصون بدارد. اگر انسان به حال خود رها میشد، بهآسانی میتوانست هر جامعهٔ سیاسی را نیست و نابود کند. هابز از تاریخ درسی مهم آموخته بود: هرگاه سیاست بر اساس تعاملات مستقیم انسانی بنا شود، فرجام آن فضایی خشونتآمیز است که در آن همه چیز روا خواهد بود. همهٔ دولتهای باستان سرانجام فروپاشیدند. هر چیز که بر مبنای انسان ناب ساخته شده باشد، عمری دراز نخواهد داشت. اما میتوان ماشینی با الگوی انسان ساخت و امیدوار بود سالهای دراز پابرجا باشد.
☆Nostalgia☆
در کتاب مشهورِ توماس هابز (لویاتان، ۱۶۵۱)، دولت بهشکل پیکری مکانیکی به تصویر کشیده شده که بهواسطهٔ اصل «حرکت مصنوعی» روح در آن دمیده شده است. این دولت مکانیکی از خود قوهٔ تفکر ندارد. افکار این دولت همان است که اجزای متشکلهٔ شبهانسانیاش به آن تلقین میکنند. اما اگر ساختار درست باشد، دولت مدرن میتواند دادههای انسانی را به فرایندی معقول مبدّل سازد. برای این کار لازم است آن دادهها را از محتوایی که موجب بیاعتمادی و خشونت میان انسانها میشود زدود. روباتِ توماس هابس عمداً هولناک خلق شده است. لازم است این روبات چنان ترسناک باشد که تصور مقابله با آن به مخیّلهٔ هیچ فردی خطور نکند. در عین حال لازم است که این روبات در انسانها احساس امنیت نیز ایجاد کند. دنیای مدرن پر است از انواعِ ماشینها. هابس ماشینی خلق کرده بود که همهٔ ماشینهای دیگر را در جهت منفعت انسان به کار گیرد.
☆Nostalgia☆
خطر ماشینهای غیر هوشمند در آن است که با افزایش توان و امکانات این ماشینها، انسانها برای استفادهٔ بیش از حد از ماشین اغوا میشوند. روشهای برنامهنویسی در حال حاضر به کامپیوترها اجازه میدهد اطلاعاتی گسترده را بیندوزند و از این رو به بینشی دست یابند که از عهدهٔ هیچ انسانی برنمیآید، و در این راه قواعد بازی را نیز کمکم فرا گیرند. بینش مزبور به هیچ وجه بینشی هوشمند نیست، زیرا نه عمق دارد و نه ظرافت و نه تجربهٔ حسی. اما شکل خاصی از یادگیری در این میان وجود دارد که مثلاً به کامپیوتر اجازه میدهد اتومبیلهای بدون راننده را امنتر و قابلاعتمادتر از انسان در جادهها به حرکت درآورد. همین شکل از یادگیری است که به گوگل اجازه میدهد پیش از اینکه جملهمان را تمام کنیم متوجه شود ما بهدنبال چه هستیم. ماشینها دنیایی را که ما ساختهایم بسیار بهتر از ما میشناسند، بدون اینکه خود بدانند چه میکنند.
☆Nostalgia☆
همانگونه که علمای سیاست از دو هزار سال پیش تاکنون هشدار میدهند، بردهداری برای صاحبان برده هم زیانآور است. صاحب برده در عمل بردهٔ امیال سادهٔ خود میشود. بردهداری صاحب برده را اسیر هوی و هوس خود میسازد، بدون اینکه به عواقب کارش بیندیشد.
☆Nostalgia☆
ادارهٔ کشور بهروشی که گاندی مایل بود، برای مردمان قرن بیست و یکم بسیار سخت و تحملناپذیر است. او میخواست زندگی را از وابستگی به طب نوین، وکلا، حمل و نقل مکانیکی، و ارتباطات مصنوعی خلاص کند. بهنظر او افراد میبایست فقط تا آنجا که پاهایشان طاقت داشت از خانهشان دور شوند، و ارتباطاتشان در حدی که صدایشان میرسد برقرار شود. ما نمیتوانیم به آن صورت زندگی کنیم. اما غریزتاً درک میکنیم گاندی در مورد اینکه سیاست ما به چه روزی افتاده حق داشت و وضعیت را درست پیشبینی کرده بود.
☆Nostalgia☆
ادارهٔ کشور بهروشی که گاندی مایل بود، برای مردمان قرن بیست و یکم بسیار سخت و تحملناپذیر است. او میخواست زندگی را از وابستگی به طب نوین، وکلا، حمل و نقل مکانیکی، و ارتباطات مصنوعی خلاص کند. بهنظر او افراد میبایست فقط تا آنجا که پاهایشان طاقت داشت از خانهشان دور شوند، و ارتباطاتشان در حدی که صدایشان میرسد برقرار شود. ما نمیتوانیم به آن صورت زندگی کنیم. اما غریزتاً درک میکنیم گاندی در مورد اینکه سیاست ما به چه روزی افتاده حق داشت و وضعیت را درست پیشبینی کرده بود.
☆Nostalgia☆
گاندی در پی بازگشت به چیزی شبیه سیاست چهره به چهره در دنیای باستان بود، زمانی که تعامل انسانی بدون واسطهٔ دستگاه و ماشین انجام میشد. او باور داشت که در هندوستانِ مستقل چنین چیزی ممکن بود. برای این کار، لازم بود دموکراسی بر محور جوامع روستایی و ارزشهای سنتی هندیِ «سواراج» (خودگردانی) شکل گیرد. هندوستان در سال ۱۹۴۷ به استقلال رسید، اما قرائت گاندی از دموکراسی هیچگاه صورت واقعیت به خود نگرفت. در هندوستانِ امروز، در عین حال که مقام شامخ گاندی بهعنوان پدر ملت محفوظ است، دموکراسی کمتر از کشورهای دیگر، ساختگی نیست. همه چیز در اختیار دستگاه حزبی و دستگاه بوروکراسی و دستگاه پولی است. چشماندازی که گاندی صد سال پیش به تصویر کشیده بود، یعنی جامعهای که در آن مردمانی با فشار دادن چند کلید بر مردمانی که آنها هم مشغول فشار دادن کلید هستند حکومت میکنند، اکنون در همانجا که گاندی امیدوار بود از این سرنوشت نجاتش دهد جا خوش کرده است. آری، ماشین برنده شد.
☆Nostalgia☆
دموکراسی خادم دستگاههای گوناگون شده بود و در چارچوب آن دستگاهها فعالیت میکرد: دستگاه حزبی، دستگاه بوروکراسی، دستگاه پول. شهروندان، مصرفکنندگان منفعل سرنوشت سیاسی خود شدهاند. کلیدی را فشار میدهیم و انتظار داریم حکومت پاسخمان را بدهد. عجیب نیست که ناامید هستیم. آنچه در عوض پاسخ نصیبمان میشود، وعدههای بیمحتوا و دروغهای آشکار است.
☆Nostalgia☆
گاندی وابستگی روزافزون ما به وسایل ساختگی برای استراحت و تفریح را شکست تمدن میپنداشت. ولی، چنانکه در همان کتاب مینویسد، اذعان داشت که مردم این وضعیت را «اوج تمدن بشری میدانند». او بیش از همه دموکراسی نیابتیِ مدرن را بابت انحراف جامعهٔ بشری سرزنش میکرد. نظام سیاسیای که در آن سرنوشت انسانها در دست مقامات انتخابی باشد که بهجای مردم تصمیم میگیرند، هیچگاه نخواهد توانست ما را از این زندگی ساختگی خلاص کند، چرا که دموکراسی نیابتی خود پدیدهای کاملاً ساختگی است.
☆Nostalgia☆
در اکتبر ۱۹۶۲، در فاصله میان انتشار بهار بیجان و آیشمن در اورشلیم، دنیا در آستانهٔ فاجعهٔ اتمیِ بیسابقهای بود. طی سیزده روزی که بحران موشکی کوبا جریان داشت، به نظر میرسید که دو ابرقدرت عزم کردهاند به آنچه تصورنکردنی بود جامهٔ عمل بپوشانند. با نزدیک شدن اوج بحران و زمانی که ناوهای جنگی روسی و آمریکایی مهیای حمله بودند، سرنوشت تمدن بشری به تار مویی بند بود. در آخرین لحظه، کندی و خروشچف با مهارت و اندکی بخت و اقبال، کورهراهی از لبهٔ پرتگاه یافتند و عقب نشینی کردند. ده روز پس از آن، انتخابات میاندورهای کنگره در امریکا برگزار میشد. رأیدهندگان مجال یافتند در مورد فرصتی تاریخی که نصیبشان شده بود اظهارنظر کنند. ببینید مردم چگونه دستمزد رئیسجمهور را دادند؟ حزب دموکرات یعنی حزب رئیسجمهور، در هر دو مجلس (مجلس نمایندگان و مجلس سنا) چندین کرسی خود را از دست داد. در حوزههایی که حزب دموکرات کرسی خود را از دست داد، موضوعی که مردم را نگران کرده بود و بهواسطهٔ آن آرایِ خود را از حزب دریغ کردند چه بود؟ قیمت غله.
☆Nostalgia☆
هنوز تصمیمات کلیدی با انسان است، ولی هیچ خلاقیتی در این تصمیمات دیده نمیشود. تصمیمات از طریق طرحها و لوایح حزبی و گروهی، یا بهگونهای ناگهانی اتخاذ میشود. آرنت از مطالعهٔ موردِ آیشمن متوجه شد که تصمیماتی که از طریق طرح و لایحه با عبور از دستگاه بوروکراسی اتخاذ میشود راه را برای مخربترین انگیزههای انسانی باز میکند. انسان دیگر تفکر خود را به کار نمیگیرد.
بیمبالاتی، یعنی فکر نکردن به عواقب کار، عنصری است که فجایع محیط زیستی و جنگ هستهای و ریشهکن کردن حیات بشر از طریق نسلکشی را به هم متصل میسازد. بیمبالاتی اَشکالی مختلف دارد. ممکن است بهشکل انحراف ذهن باشد. در حالی که از زندگی خود لذت میبریم، حواسمان نیست که در همان حال به نابودی محیط زیست که آیندهمان به آن بستگی دارد مشغولایم.
☆Nostalgia☆
آلمانها در یک نظام تمامیتخواه زندگی میکردند که عمداً برنامه و هدف خود را در جهت شستوشوی مغزی مردم طراحی کرده بود. مورد دهشتناک آیشمن ثابت کرد که چگونه شستوشوی مغزی با روشهای بوروکراسیِ مدرن شکل میگیرد. نکته اینجاست که بوروکراسی، خاص نظامهای تمامیتخواه نیست. دموکراسی هم بوروکراسی دارد.
☆Nostalgia☆
حجم
۲۵۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۶۱ صفحه
حجم
۲۵۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۶۱ صفحه
قیمت:
۹۵,۰۰۰
۶۶,۵۰۰۳۰%
تومان