بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سه شنبه ها با موری | صفحه ۵۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سه شنبه ها با موری

بریده‌هایی از کتاب سه شنبه ها با موری

۴٫۲
(۴۲۷)
می‌دونی چطور مغز مردم رو شستشو می‌دهند؟ مطلبی رو بارها و بارها تکرار می‌کنند
Hessam Shahbazi
همانطور که اودن، شاعر بزرگ ما می‌گه: «یکدیگر را دوست بدارید یا اینکه بمیرید.»
Hessam Shahbazi
«می‌دونی میچ، حقیقت اینه که اگر چگونه مردن رو یاد بگیری، چگونه زندگی کردن رو هم یاد می‌گیری.»
Hessam Shahbazi
«میچ، من بیشتر از این به خودم اجازه نمیدم که دلم به حال خودم بسوزه. در حد چند قطره اشک، اون هم فقط صبح‌ها. همین. همین اندازه کافیه.»
Hessam Shahbazi
«مهمترین چیزی که تو زندگی باید بدونی اینه که چطور به دیگران عشق بورزی و چطور محبتشون رو پذیرا باشی
Hessam Shahbazi
چطور می‌شه زندگی کرد، وقتی ندونی اطرافت چی می‌گذره؟ همه می‌خوان از تو سوء استفاده کنند، تشویقت می‌کنن که این عطر رو بخری یا اون لباس رو بپوشی تا زیباتر و جذاب‌تر به نظر بیای، و تو هم حرفشون رو باور می‌کنی. واقعا احمقانه است.»
@moda_onlineshop__
لبخندی زد و من متوجه شدم که چرا این حرف را تکرار می‌کند. می‌خواست مطمئن شود که اگر حرفش را به طور کامل درک نکرده‌ام، بدون خجالت از او سوال کنم. این از آن خصوصیاتی بود که او را در دستهٔ استادان خوب قرار می‌داد.
@moda_onlineshop__
به یاد همهٔ کسانی افتادم که ساعت‌های زیادی از اوقات روزشان را با دلسوزی به حال خود می‌گذرانند. چقدر خوب است که برای دلسوزی به حال خودمان نیز زمان مشخص و محدودی در نظر بگیریم، چند دقیقه اشک بریزیم و بعد به سراغ کارهایی برویم که در پیش رو داریم و اگر موری با آن بیماری می‌توانست چنین کاری بکند...
@moda_onlineshop__
، احساس کردم کسی از موری خواسته تا آخرین حرف زندگی‌اش را بزند. موری به آرامی گفت: «با هم مهربان باشید و در برابر هم احساس مسئولیت کنید. اگه این رو رعایت کنیم، دنیا مکان بهتری برای زندگی می‌شود.» نفسی کشید و جمله مشهورش را تکرار کرد: «به یکدیگر عشق بورزید یا بمیرید.»
Arefe
موری گفت: «هر جامعه‌ای مشکلات خودش رو داره. به نظر من راه کنار اومدن با مشکلات، فرار کردن از اون‌ها نیست. باید فرهنگتون رو خودتون بسازید. ببین، بدون توجه به اینکه کجا زندگی می‌کنیم، بزرگ‌ترین اشکال ما انسان‌ها اینه که بینش وسیعی نداریم. نمی‌بینیم که به کجا می‌تونیم برسیم. باید به توانمندی‌هامون توجه کنیم. سعی کنیم به هرچی که می‌تونیم و استعدادش رو داریم برسیم.»
Arefe
موری معتقد بود که تمام انسان‌ها از ذات خوبی برخوردارند، با این حال می‌دانست که ممکن است به چه چیزهایی تبدیل شوند. موری چند ساعت بعد گفت: «آدم‌ها تنها وقتی تهدید بشن بدجنس می‌شوند، و این کاریه که فرهنگ با ما می‌کنه. کاری که اقتصاد با ما می‌کنه. حتی کسانی هم که شغل خوبی دارن هم در فرهنگ ما تهدید می‌شوند، چون نگران از دست دادن کارشان هستند. و وقتی تهدید بشن، تنها به مصالح خودشون فکر می‌کنن. پول براشون حکم همه چیز رو پیدا می‌کنه. این بخشی از فرهنگ ماست.»
Arefe
توی فرهنگ ما، رسیدن به روابط زناشویی به خاطر این مهمه که فرهنگ ما این نیاز رو برآورده نمی‌کنه. اما بچه‌های بیچارهٔ امروزی یا بیش از اندازه خودخواه هستند که تن به یک رابطهٔ عاشقانه نمی‌دهند و یا با عجله ازدواج می‌کنند و شش ماه بعد هم طلاق می‌گیرند. نمی‌دونند از همسرشون چه انتظاری باید داشته باشند. خودشون رو هم نمی‌شناسند. نمی‌دونند کی هستن. با این حساب از کجا بدونن که با کی ازدواج می‌کنن؟ خیلی غم‌انگیزه. داشتن همسر خیلی مهمه. به خصوص وقتی به حال و روز من می‌رسی به اهمیت همسر و داشتن یه عزیز بیشتر پی می‌بری. البته داشتن دوست خیلی خوبه. اما دوستان تو نمی‌تونن وقتی از شدت سرفه خوابت نمی‌بره، تمام شب رو در کنارت باقی بمونن.»
Arefe
موری همین اندازه به این نتیجه رسید که در زندگی‌اش به قدر کافی فرزندانش را در آغوش بکشد، آن‌ها را ببوسد و با آن‌ها بگوید و بخندد. همهٔ آن چیزهایی که در کودکی خود از آن‌ها محروم مانده بود. همهٔ آن چیزهایی را که نه از پدرش گرفته بود و نه از مادرش نصیبش شده بود.
Arefe
موری می‌گفت: «وقتی با کسی هستی، باید حضور داشته باشی. میچ، وقتی با تو هستم، سعی می‌کنم همهٔ حواسم با تو باشد. دربارهٔ مطلب هفتهٔ گذشته حرف نمی‌زنم. به فکر جمعهٔ آینده هم نیستم. به برنامهٔ جدید با کاپل هم فکر نمی‌کنم، برایم مهم نیست کدوم دارو رو مصرف می‌کنم. وقتی دارم با تو حرف می‌زنم، فقط به تو فکر می‌کنم.»
Arefe
«میچ، اگه می‌خوای برای اشخاص در رده‌های بالاتر تظاهر به داشتن کنی بهتره فراموش کنی، آن‌ها به هر صورت به تو به دیده حقارت نگاه می‌کنند. برای افراد واقع در رده‌های پایین هم تظاهر به بزرگی نکن. تنها به حالت غبطه می‌خورند. جاه و مقام تو رو به جایی نمی‌رساند. تنها با دلی با دریچه‌های گشوده هم جریان بقیه می‌شوی.»
Arefe
مثلاً فرض کنیم تو متخصص کامپیوتر هستی، به این مکان می‌روی و طرز کار با کامپیوتر را آموزش می‌دهی و آن‌ها هم با آغوش گرم، پذیرای تو هستند. این گونه است که به احترام می‌رسی. وقتی چیزی داری و آن را به دیگران می‌دهی، سپاسگزارت می‌شوند. جاهای زیادی برای انجام این کار وجود داره. حتما که نباید استعداد خیلی خاصی داشته باشی. بیمارستان‌ها پر از آدم‌های تنهاست. بسیاری از آن‌ها تنها یه هم‌صحبت می‌خواهند. می‌تونی هم‌صحبت زنان و مردان پیر شوی، با آن‌ها حرف بزنی، بازی کنی. قدردانت می‌شوند، تو هم احساس احترام می‌کنی. یادت هست دربارهٔ زندگی معنادار چی بهت گفتم؟ اونو جایی نوشتم، اما می‌تونم برات توضیح بدم. خودت رو وقف جامعهٔ اطرافت بکن. وقتت را صرف کاری کن که به زندگیت معنا و هدف بده.» و بعد در حالی که لبخند می‌زد گفت: «می‌بینی، حرفی از حقوق و دستمزد نیست.»
Arefe
«می‌دونی، مدت‌هاست که به شکلی ما رو شستشوی مغزی می‌دهند. می‌دونی چطور مغز مردم رو شستشو می‌دهند؟ مطلبی رو بارها و بارها تکرار می‌کنند. کاری که ما در این کشور می‌کنیم. داشتن دارایی چیز بدی نیست. پول بیشتر هم بد نیست. دارایی و ملک و املاک هم خوبه. هر چه بیشتر، بهتر. هر چه بیشتر، بهتر... اون‌قدر این مطلب رو تکرار می‌کنیم که دیگه کسی به چیزی جز اون فکر نمی‌کنه. اشخاص به قدری درگیر این مشغله ذهنی هستند که انگار چیز مهم دیگری وجود ندارد. در زندگی‌ام هرجا رفتم آدم‌هایی رو دیدم که چیزهای جدید می‌خواهند. ماشین جدید، خونهٔ جدید، آخرین اسباب بازی ساخته شده. بعد هم موضوع رو با شما در میان می‌گذارند: «حدس بزن چی خریدم؟»، «حدس بزن چی گیرم اومد؟» می‌دونی برخورد همیشگی من با این مسئله چطور بود؟ به نظرم این مردم به قدری عطش عشق دارند که حاضرند به جای آن‌چه گیرشون نمیاد هر چیز دیگه‌ای رو قبول کنند. اون‌ها مادیات رو در آغوش می‌کشند. اما بی‌فایده است، نمی‌تونن جای خالی عشق رو با مادیات پر کنن. جای خالی آرامش، محبت و رفاقت، با مادیات پر نمی‌شه. پول جایگزین محبت نیست. قدرت هم جایگزین محبت و عشق نیست. من این‌جا در انتظار مرگ به تو می‌گم، نه پول و نه قدرت، هیچ‌کدوم احساسی رو که به اون نیاز داری به تو نمی‌دهند. هر قدر پول و قدرت داشته باشی، دوای دردی نمیشه.»
Arefe
«سرنوشت در برابر بسیاری از افراد سر تسلیم فرود می‌آورد، این خود انسان است که خودش را به خطر می‌اندازد.» اودن،
Arefe
غیر ممکن است که پیرها غبطهٔ جوان‌ها رو نخورند، اما موضوع این‌جاست که خودت رو بشناسی و بدونی که کی هستی. زمان توست که در دوران سی سالگی به سر بری، زمان من هم هست که هفتاد وهشت ساله باشم. باید ببینی که در این لحظه از زندگی‌ات چه چیزی داری که می‌تونی ازش لذت ببری. نگاه کردن به گذشته رقابت‌آمیز است و سن و سال موضوعی نیست که سرش رقابت کنی.»
Arefe
. وقتی رشد می‌کنی و بزرگ می‌شوی، مطالب بیشتری می‌آموزی. اگر قرار بود در بیست و دو سالگی باقی بمونی، عقلت هم به همان اندازه باقی می‌موند. پیر شدن فقط فرسوده شدن نیست، بلکه رشد کردن هم هست. چیزی بیشتر از نزدیک‌تر شدن به مرگ است. همه‌اش جنبهٔ منفی نیست، جنبهٔ مثبت هم داره. می‌فهمی که باید بمیری و با این علم بهتر زندگی می‌کنی.» گفتم: «بله، اما اگر پیر شدن تا این اندازه خوبه، چرا مردم همیشه میگن کاش هنوز جوون بودیم. کسی رو ندیدم که بگه کاش شصت و پنج ساله بودم.» درحالیکه لبخند می‌زد، گفت: «می‌دونی این نشانهٔ چیه؟ زندگی ناموفق. زندگی بدون معنی و مفهوم. چون اگه به معنی و مفهوم برسی، دیگه دلت نمی‌خواد که به عقب برگردی، فقط می‌خوای به جلو بری. می‌خوای بیشتر ببینی، کارهای بیشتری بکنی. نمی‌تونی تا شصت و پنج سالگی صبر کنی. گوش کن، چیزی هست که تو و جوان‌ترها باید بدونید. اگر همیشه با پیر شدن درگیر باشید، همیشه ناراضی خواهید بود، چون پیر شدن اتفاقیه که در هر صورت می‌افتد.
Arefe

حجم

۱۱۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

حجم

۱۱۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان