بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سه شنبه ها با موری | صفحه ۴۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سه شنبه ها با موری

بریده‌هایی از کتاب سه شنبه ها با موری

۴٫۲
(۴۳۱)
«می‌دونی میچ، اشکال اینه که همه عجله دارند. مردم به مفهومی در زندگیشون نرسیدن، به همین دلیل همیشه شتاب دارند که آن را بیابند. به فکر ماشین نو، خونه نو و شغل تازه هستند. بعد می‌بینند که این‌ها تهی و بی‌معنا هستند. برای همین به دویدن ادامه می‌دهند
پگاه
راه کنار اومدن با مشکلات، فرار کردن از اون‌ها نیست.
☆Fereshteh☆
«بپذیرید که گذشته هرچه بوده گذشته، بدون آنکه آن را انکار کنید»؛
مریم
وقتی یکی از همکارانش در دانشگاه بر اثر ایست قلبی جانش را از دست داد، در مراسم خاکسپاری‌اش شرکت کرد و با ناراحتی به خانه برگشت. گفت: «عجب! وقتمون به هدر رفت. این همه مردم درباره‌اش حرف‌های قشنگ زدند، اما او هیچکدومش رو نشنید.» موری نظر بهتری داشت. به چند نفر از دوستانش زنگ زد. تاریخی را مشخص کرد و در بعدازظهر سرد یک روز یکشنبه با جمعی از دوستان و بستگانش در منزل قرار گذاشت تا با حضور او مراسم تشییع جنازهٔ زنده برگزار کنند. هرکس حرفش را زد، در واقع همه از استاد پیر من تشکر کردند. بعضی اشک ریختند و بعضی خندیدند. موری با آن‌ها خندید و گریه کرد و آن روز تمام احساسات قلبی‌اش را که ما گفتنش را از هم دریغ می‌کنیم بر زبان آورد. مراسم تدفین زنده آن روز موفقیتی درخشان و تحسین‌برانگیز بود. با این تفاوت که او هنوز زنده بود.
‫محمد علیزاده (آقای آزمایش)‬
«میچ، اگه می‌خوای برای اشخاص در رده‌های بالاتر تظاهر به داشتن کنی بهتره فراموش کنی، آن‌ها به هر صورت به تو به دیده حقارت نگاه می‌کنند. برای افراد واقع در رده‌های پایین هم تظاهر به بزرگی نکن. تنها به حالت غبطه می‌خورند. جاه و مقام تو رو به جایی نمی‌رساند.
☆Fereshteh☆
«چرا فکر می‌کنی برای من تا این اندازه مهمه که مسائل دیگران رو بشنوم؟ آیا این‌همه درد و رنجی که دارم کافی نیست؟ البته که درد و رنجی که می‌کشم کم نیست، اما وقتی خودم رو با مشکلات دیگران شریک می‌کنم، احساس زنده بودن می‌کنم. حسی که با داشتن ماشین و خونه ندارمش. اما وقتی لحظاتم را صرف دیگران می‌کنم، وقتی می‌توانم لبخندی بر لبان کسی بنشانم، احساس سلامتی می‌کنم. ببین دلت به تو چه می‌گه. وقتی به خواستهٔ آن رفتار کردی، ناراضی نمی‌شوی، غبطه نمی‌خوری، دلت هوای چیزهای دیگه‌ای نمی‌کنه. تمام وجودت رو بازتاب کارهایت فرا می‌گیره.»
پگاه
از همهٔ این مراحل گذشته‌ام. می‌دونم که چه حس و کیفیتی داره. وقتی مناسب باشه دوست دارم که کودک باشم، وقتی هم مناسب باشه که یه مرد عاقل باشم، می‌خواهم یک پیر مدبر باشم. به تمام آن‌چه من می‌تونم باشم فکر کن. من در هر سن و سالی هستم. می‌فهمی؟» سرم را پایین آوردم. «چطور می‌تونم به سن و سال تو غبطه بخورم در حالیکه من هم روزی در سن و سال تو بودم؟»
پگاه
وقتی رشد می‌کنی و بزرگ می‌شوی، مطالب بیشتری می‌آموزی. اگر قرار بود در بیست و دو سالگی باقی بمونی، عقلت هم به همان اندازه باقی می‌موند. پیر شدن فقط فرسوده شدن نیست، بلکه رشد کردن هم هست. چیزی بیشتر از نزدیک‌تر شدن به مرگ است. همه‌اش جنبهٔ منفی نیست، جنبهٔ مثبت هم داره. می‌فهمی که باید بمیری و با این علم بهتر زندگی می‌کنی
پگاه
وقتی رشد می‌کنی و بزرگ می‌شوی، مطالب بیشتری می‌آموزی. اگر قرار بود در بیست و دو سالگی باقی بمونی، عقلت هم به همان اندازه باقی می‌موند. پیر شدن فقط فرسوده شدن نیست، بلکه رشد کردن هم هست. چیزی بیشتر از نزدیک‌تر شدن به مرگ است. همه‌اش جنبهٔ منفی نیست، جنبهٔ مثبت هم داره. می‌فهمی که باید بمیری و با این علم بهتر زندگی می‌کنی
پگاه
مرگ تقدیر همه است.
WHITEUMAS
یک گوزن، در درون خود گوزن کوچکی دارد و یک انسان هم دارای یک انسان کوچک در درون خود است. وقتی جسم بزرگ می‌میرد، جسم کوچک زنده باقی می‌ماند. این جسم کوچک می‌تواند به درون موجود تازه تولد یافته‌ای برود، این امکان هم وجود دارد که بخواهد به نقطه‌ای در آسمان برود و آن‌جا درون یک روح عظیم از جنس مونث استراحت کند. روح کوچکی که به آسمان رفته، آن‌قدر آن‌جا باقی می‌ماند تا این که ماه او را به زمین بازگرداند. می‌گویند گاهی ماه به قدری با روح‌های تازه مشغول می‌شود که از آسمان ناپدید می‌گردد. به همین دلیل است که بعضی شب‌ها، آسمان بدون ماه است. اما سرانجام ماه هرجا باشد بر می‌گردد. همان‌طور که ما دوباره بر می‌گردیم.
Melina
هیچ حسی قبل از بچه‌دار شدن وجود نداره. بله، همین‌طوره، هیچ چیزی نمی‌تونه جای اونو بگیره. نمیشه اونو با دوست داشتن یا معشوقه داشتن تجربه کنی. اون تجربه‌ایه که از تو یه آدم مسئول و کامل می‌سازه. اگر می‌خواهی عشق ورزیدن رو یاد بگیری، در این صورت باید بچه‌دار بشی.»
پگاه
اگر چگونه مردن رو یاد بگیری، چگونه زندگی کردن رو هم یاد می‌گیری.»
پگاه
انگشت‌ها و دستم و هرچی رو که هنوز برام باقی مونده حرکت می‌دم و برای آنچه از دست دادم ماتم می‌گیرم. برای خودم سوگواری می‌کنم، به خاطر این مرگ آرام و تدریجی. بعد دست برمی‌دارم.» - «به همین شکل؟» - «اگر لازم باشه حسابی گریه می‌کنم، بعد به تمام چیزها و جنبه‌های مثبتی که هنوز برایم باقی مونده فکر می‌کنم. به کسانی که هنوز به دیدنم میان، به خبرهایی که دوست دارم بشنوم
پگاه
«عشق، تنها کار، عقلانی، و منطقی، است.»
پگاه
همیشه کتاب می‌خواند تا برای کلاس‌هایش ایده‌های جدید پیدا کند؛ با همکارانش ملاقات می‌کرد، رابطه‌اش را با دانشجویان قدیمش حفظ می‌کرد و به دوستانش که در گوشه و کنار دنیا زندگی می‌کردند، نامه می‌نوشت. وقت بیشتری را صرف خوردن و تماشای طبیعت می‌کرد و وقت خودش را با تماشای تلویزیون و برنامه‌های طنز تلف نمی‌کرد. او پیله‌ای از جنس فعالیت‌های انسانی، گفتگو، تبادل نظر و محبت به دور خود تنیده بود
پگاه
: بحران هویت، من و تو، خود تقسیم شده.
پگاه
«برای اینکه فرهنگ ما به گونه‌ای نیست که در مردم احساس خوشبختی ایجاد کند. فرهنگ ما درس‌های غلط به ما می‌دهد. باید اونقدر قوی باشی و جسارت داشته باشی که اگر این فرهنگ را نمی‌پسندی ازش حمایت نکنی و خودت فرهنگی جدید بسازی. اغلب مردم این کار رو انجام نمی‌دهند. اونا به مراتب غمگین‌تر از من هستند، غمگین‌تر از من که حتی در این شرایطی به سر می‌برم.
پگاه
«یکدیگر را دوست بدارید یا اینکه بمیرید.»
Melina
موری گفت: «می‌دونی میچ، حقیقت اینه که اگر چگونه مردن رو یاد بگیری، چگونه زندگی کردن رو هم یاد می‌گیری.»
Melina

حجم

۱۱۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

حجم

۱۱۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰
۵۰%
تومان