بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سه شنبه ها با موری | صفحه ۱۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سه شنبه ها با موری

بریده‌هایی از کتاب سه شنبه ها با موری

۴٫۲
(۴۳۱)
«فرمول خاصی برای روابط اشخاص وجود نداره. باید در این‌باره دوستانه حرف زد. باید هر دو طرف حرف‌هاشون رو بزنند، چی می‌خواهند، چه نیازی دارند، چه کاری می‌تونند بکنند، زندگیشون چگونه است. در تجارت اشخاص به سود خود مذاکره می‌کنند. برای رسیدن به خواسته‌شون با هم حرف می‌زنند. ممکن به این عادت کرده باشی. اما عشق فرق می‌کنه. عشق یعنی تو در مورد وضعیت دیگران طوری نگران باشی که انگار وضعیت خودته. قبلا در مورد برادرت چنین حسی داشتی، اما حالا نه و دوست داری دوباره تکرار بشه. می‌خوای این شرایط برگرده. نمی‌خوای متوقف بشه. اما این بخشی از انسان بودن است. توقف، شروع، توقف و دوباره شروع کردن.»
MHMAB9776
«به یکدیگر عشق بورزید یا بمیرید.»
MHMAB9776
«هر جامعه‌ای مشکلات خودش رو داره. به نظر من راه کنار اومدن با مشکلات، فرار کردن از اون‌ها نیست. باید فرهنگتون رو خودتون بسازید. ببین، بدون توجه به اینکه کجا زندگی می‌کنیم، بزرگ‌ترین اشکال ما انسان‌ها اینه که بینش وسیعی نداریم. نمی‌بینیم که به کجا می‌تونیم برسیم. باید به توانمندی‌هامون توجه کنیم. سعی کنیم به هرچی که می‌تونیم و استعدادش رو داریم برسیم.»
MHMAB9776
«آدم‌ها تنها وقتی تهدید بشن بدجنس می‌شوند، و این کاریه که فرهنگ با ما می‌کنه. کاری که اقتصاد با ما می‌کنه. حتی کسانی هم که شغل خوبی دارن هم در فرهنگ ما تهدید می‌شوند، چون نگران از دست دادن کارشان هستند. و وقتی تهدید بشن، تنها به مصالح خودشون فکر می‌کنن. پول براشون حکم همه چیز رو پیدا می‌کنه. این بخشی از فرهنگ ماست.»
MHMAB9776
«می‌دونی میچ، اشکال اینه که همه عجله دارند. مردم به مفهومی در زندگیشون نرسیدن، به همین دلیل همیشه شتاب دارند که آن را بیابند. به فکر ماشین نو، خونه نو و شغل تازه هستند. بعد می‌بینند که این‌ها تهی و بی‌معنا هستند. برای همین به دویدن ادامه می‌دهند.»
MHMAB9776
خیلی‌ها با مشکلاتی بسیار کمتر از او در خود محو می‌شوند. اگر بیش از سی ثانیه حرف بزنی، ناراحت می‌شوند. پیشاپیش حرف دیگری در ذهن دارند، به دوستی که باید به او زنگ بزنند، دور نگاری که باید مخابره کنند، معشوقی که در خیالش زندگی می‌کنند. تنها وقتی توجه‌شان به تو جلب می‌شود که حرفت را تمام می‌کنی. تنها در این زمان است که به خودشان می‌آیند «آها، بله، واقعاً» و بعد دوباره به لحظهٔ اکنونشان پشت می‌کنند.
MHMAB9776
«هرشب که می‌خوابم، می‌میرم. و صبح روز بعد وقتی بیدار می‌شوم، دوباره متولد می‌شوم.»
MHMAB9776
به این فکر کردم که ما روزی چند بار باید این را تجربه می‌کنیم. چه روزها شده که به شدت احساس تنهایی می‌کنیم. به حدی که اشک چشمانمان را پر می‌کند، اما نمی‌گذاریم قطره‌ای از آن سرازیر شود، چرا که قرار نیست گریه کنیم. یا در عشق کسی می‌سوزیم، اما حرفی نمی‌زنیم، چون نمی‌دانیم که این حرف روی روابطمان چه تأثیری می‌گذارد.
MHMAB9776
گاه آنچه را می‌بینی باور نمی‌کنی. مجبوری آنچه را که احساس می‌کنی باور کنی و اگر قرار باشد کاری کنی که دیگران به تو اعتماد کنند، باید احساس کنی که تو هم می‌توانی به آن‌ها اعتماد کنی، حتی وقتی در تاریکی هستی، حتی وقتی سقوط می‌کنی.
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
«میچ، فرهنگ ما تا زمانی که به مرگ نزدیک نشوی تو رو به فکر کردن به این مسائل تشویق نمی‌کنه. ما همگی به شدت درگیر مسائلی مثل شغل، خانواده، پول، پرداخت قسط، ماشین مدل جدید، تعمیر شوفاژ خراب و غیره هستیم و خودمون رو درگیر هزاران کار کوچک کرده‌ایم. فقط به این دلیل که روزگارمان بگذرد. هیچ‌وقت یاد نگرفته‌ایم که لحظه‌ای عقب بایستیم، به زندگی نگاه کنیم و از خودمون بپرسیم که واقعا زندگی در همین چیزها خلاصه می‌شود؟ همین است؟ آیا در این میان چیزی گم نکرده‌ایم؟»
mhdse
بذار امروز با این ایده شروع کنیم. همه می‌دونند که روزی خواهند مرد. اما کسی هنوز به این باور نرسیده.»
Royas
عشق یعنی تو در مورد وضعیت دیگران طوری نگران باشی که انگار وضعیت خودته.
Armita
«در شروع زندگی که نوزاد هستیم، برای بقای زندگی خود به دیگران نیاز داریم. درسته؟ و در پایان زندگی، وقتی به حال و روز من می‌رسی، باز هم برای بقای خود، محتاج دیگران می‌شیم. درسته؟» و در ادامه حرفش را زیر لب ادامه داد: «حالا یه راز؟ بین این دو مرحله بازهم به دیگران احتیاج داریم؟»
Armita
«میچ، فرهنگ ما تا زمانی که به مرگ نزدیک نشوی تو رو به فکر کردن به این مسائل تشویق نمی‌کنه. ما همگی به شدت درگیر مسائلی مثل شغل، خانواده، پول، پرداخت قسط، ماشین مدل جدید، تعمیر شوفاژ خراب و غیره هستیم و خودمون رو درگیر هزاران کار کوچک کرده‌ایم. فقط به این دلیل که روزگارمان بگذرد. هیچ‌وقت یاد نگرفته‌ایم که لحظه‌ای عقب بایستیم، به زندگی نگاه کنیم و از خودمون بپرسیم که واقعا زندگی در همین چیزها خلاصه می‌شود؟ همین است؟ آیا در این میان چیزی گم نکرده‌ایم؟»
farnia
گاه آنچه را می‌بینی باور نمی‌کنی. مجبوری آنچه را که احساس می‌کنی باور کنی و اگر قرار باشد کاری کنی که دیگران به تو اعتماد کنند، باید احساس کنی که تو هم می‌توانی به آن‌ها اعتماد کنی، حتی وقتی در تاریکی هستی، حتی وقتی سقوط می‌کنی.
farnia
«زندگی مجموعه‌ای از کشمکش‌های متضاد است. گاهی وقت‌ها دلت می‌خواد کاری بکنی، اما مجبوری کار دیگری انجام بدی. از چیزی ناراحتی اما می‌دونی که نباید باشی، یه وقت‌هایی فقط به فکر منافع خودت هستی، درحالیکه می‌دونی نباید باشی. کشمکش‌های متضاد مثل کشیدن یک استیک می‌مونه. همهٔ ما جایی در این میان زندگی می‌کنیم.»
farnia
فرهنگ ما به گونه‌ای نیست که در مردم احساس خوشبختی ایجاد کند. فرهنگ ما درس‌های غلط به ما می‌دهد. باید اونقدر قوی باشی و جسارت داشته باشی که اگر این فرهنگ را نمی‌پسندی ازش حمایت نکنی و خودت فرهنگی جدید بسازی.
farnia
«بپذیرید که گذشته هرچه بوده گذشته، بدون آنکه آن را انکار کنید»
farnia
«وقتی در رختخواب باشی، مرده‌ای.»
سپهر
این بیماری جسم منو با خودش می‌بره، اما نمی‌تونه روحمو تصاحب کنه.
سپهر

حجم

۱۱۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

حجم

۱۱۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰
۵۰%
تومان