بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سه شنبه ها با موری | صفحه ۱۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سه شنبه ها با موری

بریده‌هایی از کتاب سه شنبه ها با موری

۴٫۲
(۴۲۷)
می‌خواهم حرف می‌زنم. «آیا تا به حال برایت از کشمکش دو قطب متضاد حرف زده‌ام؟» - «کشمکش دو قطب متضاد؟» - «زندگی مجموعه‌ای از کشمکش‌های متضاد است. گاهی وقت‌ها دلت می‌خواد کاری بکنی، اما مجبوری کار دیگری انجام بدی. از چیزی ناراحتی اما می‌دونی که نباید باشی، یه وقت‌هایی فقط به فکر منافع خودت هستی، درحالیکه می‌دونی نباید باشی. کشمکش‌های متضاد مثل کشیدن یک استیک می‌مونه. همهٔ ما جایی در این میان زندگی می‌کنیم.»
B.A.H.A.R
«کسی رو پیدا کردی که حرف دلت رو باهاش بزنی؟ آیا حاضری بدون هیچ توقعی به جامعه‌ات خدمت کنی؟ آیا با خودت در صلح و آرامش هستی؟ آیا می‌تونی تا اون‌جا که می‌تونی همون کسی باشی که باید باشی؟»
B.A.H.A.R
می‌گویند در یکی از سال‌های جنگ ویتنام، موری به همهٔ دانشجویان پسرش نمرهٔ «الف» داد تا همه از معافیت دانشجویی برخوردار باشند.
B.A.H.A.R
دنبال هویتم می‌گردم، و این هویت را در رفتارهای خشن می‌بینم. اما آرامش موری است که مرا به خود جلب می‌کند، چرا که به چشم بچه‌ها به من نگاه نمی‌کند. سعی می‌کند با من مثل آدم‌های بزرگ‌تر از خودم رفتار کند، برای همین کنار او احساس راحتی می‌کنم.
B.A.H.A.R
وقتی یکی از همکارانش در دانشگاه بر اثر ایست قلبی جانش را از دست داد، در مراسم خاکسپاری‌اش شرکت کرد و با ناراحتی به خانه برگشت. گفت: «عجب! وقتمون به هدر رفت. این همه مردم درباره‌اش حرف‌های قشنگ زدند، اما او هیچکدومش رو نشنید.»
B.A.H.A.R
موری تصمیم گرفته بود ثابت کند که مردن به معنی بی‌فایده شدن نیست.
B.A.H.A.R
از این صحبت می‌کردند که چگونه انسان‌ها بی‌آنکه درک درستی از مرگ داشته باشند، از آن می‌ترسند.
B.A.H.A.R
«یاد بگیرید خود و دیگران را ببخشید.»
MariKa
«بپذیرید که گذشته هرچه بوده گذشته، بدون آنکه آن را انکار کنید»
MariKa
«تنها دیگران نیستند که باید اون‌ها رو ببخشم میچ، باید خودمون رو هم مورد بخشش قرار دهیم.»
Ehsan
زمانی که کسانی که دوستت دارند حرف می‌زنند، به آن‌ها گوش بده، فکر کن این آخرین باری است که با آن‌ها حرف می‌زنی.
MHMAB9776
بعضی اوقات که کسی را از دست می‌دهی، تا حدی که می‌توانی متوسل به رسم و عادت می‌شوی.
MHMAB9776
«فرمول خاصی برای روابط اشخاص وجود نداره. باید در این‌باره دوستانه حرف زد. باید هر دو طرف حرف‌هاشون رو بزنند، چی می‌خواهند، چه نیازی دارند، چه کاری می‌تونند بکنند، زندگیشون چگونه است. در تجارت اشخاص به سود خود مذاکره می‌کنند. برای رسیدن به خواسته‌شون با هم حرف می‌زنند. ممکن به این عادت کرده باشی. اما عشق فرق می‌کنه. عشق یعنی تو در مورد وضعیت دیگران طوری نگران باشی که انگار وضعیت خودته. قبلا در مورد برادرت چنین حسی داشتی، اما حالا نه و دوست داری دوباره تکرار بشه. می‌خوای این شرایط برگرده. نمی‌خوای متوقف بشه. اما این بخشی از انسان بودن است. توقف، شروع، توقف و دوباره شروع کردن.»
MHMAB9776
«به یکدیگر عشق بورزید یا بمیرید.»
MHMAB9776
«هر جامعه‌ای مشکلات خودش رو داره. به نظر من راه کنار اومدن با مشکلات، فرار کردن از اون‌ها نیست. باید فرهنگتون رو خودتون بسازید. ببین، بدون توجه به اینکه کجا زندگی می‌کنیم، بزرگ‌ترین اشکال ما انسان‌ها اینه که بینش وسیعی نداریم. نمی‌بینیم که به کجا می‌تونیم برسیم. باید به توانمندی‌هامون توجه کنیم. سعی کنیم به هرچی که می‌تونیم و استعدادش رو داریم برسیم.»
MHMAB9776
«آدم‌ها تنها وقتی تهدید بشن بدجنس می‌شوند، و این کاریه که فرهنگ با ما می‌کنه. کاری که اقتصاد با ما می‌کنه. حتی کسانی هم که شغل خوبی دارن هم در فرهنگ ما تهدید می‌شوند، چون نگران از دست دادن کارشان هستند. و وقتی تهدید بشن، تنها به مصالح خودشون فکر می‌کنن. پول براشون حکم همه چیز رو پیدا می‌کنه. این بخشی از فرهنگ ماست.»
MHMAB9776
«می‌دونی میچ، اشکال اینه که همه عجله دارند. مردم به مفهومی در زندگیشون نرسیدن، به همین دلیل همیشه شتاب دارند که آن را بیابند. به فکر ماشین نو، خونه نو و شغل تازه هستند. بعد می‌بینند که این‌ها تهی و بی‌معنا هستند. برای همین به دویدن ادامه می‌دهند.»
MHMAB9776
خیلی‌ها با مشکلاتی بسیار کمتر از او در خود محو می‌شوند. اگر بیش از سی ثانیه حرف بزنی، ناراحت می‌شوند. پیشاپیش حرف دیگری در ذهن دارند، به دوستی که باید به او زنگ بزنند، دور نگاری که باید مخابره کنند، معشوقی که در خیالش زندگی می‌کنند. تنها وقتی توجه‌شان به تو جلب می‌شود که حرفت را تمام می‌کنی. تنها در این زمان است که به خودشان می‌آیند «آها، بله، واقعاً» و بعد دوباره به لحظهٔ اکنونشان پشت می‌کنند.
MHMAB9776
«هرشب که می‌خوابم، می‌میرم. و صبح روز بعد وقتی بیدار می‌شوم، دوباره متولد می‌شوم.»
MHMAB9776
به این فکر کردم که ما روزی چند بار باید این را تجربه می‌کنیم. چه روزها شده که به شدت احساس تنهایی می‌کنیم. به حدی که اشک چشمانمان را پر می‌کند، اما نمی‌گذاریم قطره‌ای از آن سرازیر شود، چرا که قرار نیست گریه کنیم. یا در عشق کسی می‌سوزیم، اما حرفی نمی‌زنیم، چون نمی‌دانیم که این حرف روی روابطمان چه تأثیری می‌گذارد.
MHMAB9776

حجم

۱۱۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

حجم

۱۱۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان