بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مادمازل شنل | صفحه ۱۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مادمازل شنل

بریده‌هایی از کتاب مادمازل شنل

امتیاز:
۴.۵از ۱۰۵ رأی
۴٫۵
(۱۰۵)
ژولیا تو همه‌ش می‌گی هیچ کاری رو خوب بلد نیستی. از کجا می‌دونی وقتی هیچ کاری رو امتحان نکردی؟!
غریو دیو توفان
«یا من نیز می‌میرم، یا آنچه را باهم آغاز کردیم به پایان می‌رسانم.»
Mahsa Bi
برایم دردآور بود که مردی که هرگز نتوانستم دوست داشته باشم به این راحتی در دنیای جدید و متفاوت من موردِپذیرش واقع شود، درحالی‌که مردی که آن‌چنان دوست داشته بودم، همیشه سخت‌گیر و غریبه و غیرخودی حساب شده بود. خود را این‌گونه تسلی می‌دادم که «همه‌چی تموم شد.» فارغ از اینکه چقدر بوی را عاشقانه دوست داشتم و فارغ از رنج تنهایی‌های شبانه، با خود عهد کردم که او را در گذشتهٔ خود به امانت بسپرم. غافل از اینکه چقدر در اشتباه بودم.
Mahsa Bi
تنها شکست دیگران بود که برایش لذتی وصف‌ناشدنی داشت، چراکه شکست در منظر او دریچه‌ای بود به سودجویی و غنیمت‌خواهی؛ تکه‌های خردشدهٔ دیگری را جمع می‌کرد و به پاس این دستگیری چیزی هم نصیب خودش می‌شد.
Mahsa Bi
و تلاش می‌کردم که ما زن‌ها را از زنجیرهٔ لباس‌های سنتی دست‌وپاگیر برهانم و آزاد کنم، بازهم ذهن‌هایمان آن‌قدر بسته و اسیر بود که حتی احتمال نمی‌دادیم شاید لیاقت چیزی فراتر از شوهر و فرزند و به پای اجاق پیرشدن را داشته باشیم.
سوگند دولو
وقتی پاریس را ترک می‌کردم، برف باریدن گرفته بود. حریری نازک و لطیف بود که بر اندام پولادین برج ایفل می‌نشست و کف‌پوش‌های سنگ‌فرش تولریز و تابلوهای سردر مغازه‌های شانزلیزه خودنمایی می‌کرد و بر شیروانی هنرکده‌ها و کاباره‌های مونپارناس، بر ستون‌های مارپیج مسی وندوم گرده‌افشانی می‌نمود. در میان ترک‌های پیاده‌روها فرو می‌خزید و در میان شکاف‌های بناهای قدیمی فرو می‌رفت. کناره‌های شهری را که این‌همه هجوم و کشتار، شعف و برکت به خود دیده بود صیقل می‌بخشید؛ شهری که در جهان بی‌همتا بود.
فریبا
زندگی‌ام خوشایندم نبود، بنابراین دوباره آفریدمش...
مهرسام
سرش را به‌نشانهٔ مخالفت تکان داد و گفت: «نه من فقط حاضرم که با عشق ازدواج کنم.» پس بالاخره ذره‌ای جهالت در او یافت می‌شد. ازدواج با عشق رؤیایی بیش نبود و تنها ساده‌لوح‌ها آن را در سر می‌پروراندند؛ حتی من این را می‌دانستم.
فریبا
توانایی او در غلبه‌کردن بر هر نوع تمرد و سرسختی با ذکاوت و جذابیتی که داشت قابلیتی بود که من نه‌تنها در خود نمی‌یافتم، بلکه به‌طرز نگران‌کننده‌ای هم طالبش بودم.
فریبا
درحالی‌که در آخرین نفس می‌گفت: «پس آدم این‌جوری می‌میره.»
آسمان شب
باید سال‌ها از جنگ می‌گذشت تا قوانین سخت‌گیرانه‌ای که به زنان جز به‌واسطهٔ خیاطی، هنرپیشگی و روسپی‌گری اجازهٔ درآمدزایی نمی‌داد، متحول شوند.
آسمان شب
میخانه‌ها و کاباره‌ها پر بود از افسرانی از هر ملیت که برای مرخصی به شهر آمده بودند و می‌نوشیدند و دختران ساده‌لوح را می‌فریفتند.
آسمان شب
تو یه مرد نیستی که برای زن‌ها لباس می‌دوزه. تو یه زنی و داری برای هم‌جنسات لباس می‌دوزی و خودت به‌اندازهٔ اونا باکلاس و شیکی
آسمان شب
در آبازین راهبه‌ها برای ما «آرزونداشتن و متوقع‌نبودن» را طوری ترویج می‌کردند انگار که خوشبختی را نمی‌شد به وجود آورد.
آسمان شب
اما زنان همچنان در پیراهن‌های کمرباریکی که دنده‌هایشان را به هم می‌فشرد و نشستن را برایشان عذاب‌آور می‌نمود و با کلاه‌های عظیم مزیّنی که به زحمت و با نوارهای ابریشمین بر سرشان محکم شده بود، جولان می‌دادند.
آسمان شب
مردها آموزش‌پذیرن. اتفاقاً اگه وقت صرفشون کنی سریع یاد می‌گیرن. یه کم اراده و صبوری می‌خواد.»
آسمان شب
«عزیز دلم باید قیمت بدی. یه زن هیچ‌چیزی‌ش رو نباید مفت در اختیار دیگران بذاره.»
آسمان شب
«توی عالم رؤیا جای هیچ‌کس اینجا نیست؛ اما فعلاً اینجا هستین و به‌مرور هم به اینجا عادت می‌کنین.»
آسمان شب
«فراموش نکن کوکو، تو فقط یه زنی.» تنها یک زن که برای زنده‌ماندن باید تلاش به خلقِ دوباره کند.
آسمان شب
زندگی‌ام خوشایندم نبود، بنابراین دوباره آفریدمش... گابریل کوکو شنل
z.gh

حجم

۴۷۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

حجم

۴۷۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

قیمت:
۷۷,۵۰۰
۵۴,۲۵۰
۳۰%
تومان