بریدههایی از کتاب دختران مطرود
۴٫۴
(۳۱۰)
یه نویسنده باید از تجربیات دست اولش بنویسه.
zohreh
سونیا فهمیده بود اگر میخواهی کیتی را بفهمی باید با دقت به چشمهای او نگاه کنی، چون بقیهٔ اعضای چهرهاش هرگز و هیچ وقت حس او را بروز نمیدادند.
zohreh
طوری صبورانه حرف میزد که انگار میدانست عملی کردن این ایده کار دشواری است.
zohreh
خاطرات شبیه آرشهٔ ویلن بودند که فریادکشان فقط روی یک سیم کشیده میشدند. سونیا منتظر راهحلی بود که آنها را ساکت کند و تنها چیزی که جواب داد نوشتن بود.
zohreh
حجم سنگین خاطرات چیزی نبود که او را بیمار کرده بود.
zohreh
آن روزها چیزهای زیادی وجود داشت که باعث شود یک نفر از جایش تکان نخورد. کارهایی که نیاز به تمرکز بالایی داشت تا به انتها برسد.
zohreh
در نهایت همان داستانی که به دوستانش گفته بود به دفتر هم گفت. تنها داستانی که واقعاً میدانست. تنها داستانی که باید میگفت. بعد به داستان تصویر هم اضافه کرد.
zohreh
بقیهٔ روز دفتر را همراهش به کلاس برد و آن شب آن را زیر متکایش گذاشت. همچنان سفید. از اینکه هنوز سفید بود لذت میبرد. لذت میبرد که میدانست منتظر است و به حرفهای او گوش میدهد. درست مثل دوستانش.
zohreh
سونیا آن را برداشت و دفتر را باز کرد. سرش را کامل توی دفتر برد و بوی تند کاغذ نو را عمیق نفس کشید. حسی عجیب و آرامشبخش از پشت سرش شروع شد و بعد به شانهها و سپس کمرش راه گرفت. حس کرد جرقههایی کوچک و سوزان در پس ذهنش روشن شدند. توی این دفتر زیبا چی باید بنویسم؟
zohreh
گفتن ماجرا به دوستانش حسی شبیه رهایی داشت. حس میکرد قطعات پازل ذهنیاش کمکم جابهجا میشدند و نظم میگرفتند.
zohreh
در راونزبروک هم مثل بقیهٔ اردوگاهها، نبرد برای بقا بوده. یعنی درحالیکه بقیه در اطرافت میمیرن تا میتونی زنده بمونی.
zohreh
«غم بزرگیه نه؟ ما دوست داریم باور کنیم که زنها این قبیل کارها رو با زنهای دیگه نمیکنن. اینکه زنها رو با بچههاشون تو اتاقهای گاز بفرستن یا تو کوره بسوزوننشون. ولی متاسفم که باید بگم هیچ شکی نیست که اونها این کارها رو کردن.»
zohreh
«بیشتر تحقیقات من روی پر کردن این جاهای خالی تمرکز داره. سالها تلاش کردم تا بازماندگان یا هر نوشتهای که بازماندهها از خودشون بهجا گذاشته بودن رو پیدا کنم. تعدادشون خیلی کم بود و چیزهایی که باقی مونده پیداکردنشون خیلی سخته.»
zohreh
مردم همیشه بهترین تصمیمها رو نمیگیرن. بنابراین عدهٔ کمی میفهمن که باید دنبال چیزی باشن که براشون منفعت بیشتری داره. در تمام مواقع.
zohreh
آنها اینجا در آیدلوایلد اسیر شده بودند. ولی آیدلوایلد همه چیز نبود. همهٔ دنیا نبود.
zohreh
روبرتا به این فکر کرد که یه روز به یاری خدا از اینجا بیرون میرم. یه روز همهٔ ما از اینجا میریم. و روزی که از اینجا بریم بالاخره آزاد میشیم.
zohreh
آنها با هم میتوانستند کاری بکنند. با هم میتوانستند ادامه بدهند.
zohreh
همهٔ آنها تا اینجا آمده بودند. بدون شکستن بدون مردن. سونیا تنها نبود.
آنها با هم میتوانستند کاری بکنند. با هم میتوانستند ادامه بدهند.
zohreh
وقتی سونیا خوابید، او آرام نشد و در ذهنش مشغول زیر و رو کردن مسئله شد و از تمام جهات آن را بررسی کرد.
zohreh
چشمهایش داغ شده بود و دلش میخواست گریه کند، ولی اشکها انگار در گلویش انباشته شده بودند، سخت و دردناک.
zohreh
حجم
۳۳۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۱۶ صفحه
حجم
۳۳۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۱۶ صفحه
قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
۵۰,۰۰۰۵۰%
تومان