بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دختران مطرود | صفحه ۱۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دختران مطرود

بریده‌هایی از کتاب دختران مطرود

انتشارات:نشر سنگ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۳۱۰ رأی
۴٫۴
(۳۱۰)
وقتی که شروع کرد دیگر نتوانست جلویش را بگیرد. لبهٔ تیز خاطرات ذهنش را آزار می‌داد؛ وقتی مشغول درسش بود، وقتی مشغول انجام تکالیفش بود یا به سختی دور زمین هاکی می‌دوید و وقتی مشغول خوردن غذاهای بی‌مزهٔ سالن غذاخوری بود. حجم سنگین خاطرات چیزی نبود که او را بیمار کرده بود. خاطرات شبیه آرشهٔ ویلن بودند که فریادکشان فقط روی یک سیم کشیده می‌شدند. سونیا منتظر راه‌حلی بود که آن‌ها را ساکت کند و تنها چیزی که جواب داد نوشتن بود.
HeLeN
روبرتا تصور می‌کرد شاید سونیا با گفتن این چیزها حس بهتری داشته باشد. این‌که بیرون ریختن تجربیاتش از ذهن و تبدیل آن‌ها به کلمات باعث شود کوچک‌تر و ممکن‌تر به نظر برسند.
HeLeN
چیزی که دخترها از آن بیزار بودند کار کردن نبود، خود باغ بود که باعث نفرت‌شان می‌شد. باغچه در وهم سایه‌های بین دو ساختمان اصلی و غذاخوری واقع شده بود و مهم نبود در چه فصلی باشند همیشه سرد، مرطوب و نم‌زده بود.
HeLeN
نتوانست کاری بکند. نتوانست بدذات باشد. جوزف سعی کرده بود با او مهربان باشد و پول زیادی را برای رادیو او خرج کرده بود. صدای خودش را شنید که گفت: «ممنون برای هدیه‌ات.»
HeLeN
در حاشیهٔ جاده‌ها حسی مثل آرامش و تفکر وجود داشت که بیش‌تر افراد فقط از کنارش عبور می‌کردند.
HeLeN
سارا لاندن دربارهٔ سونیا گفته بود: چون کم حرف بود و زیبا نبود، براش سخت بود که با کسی دوست بشه.
HeLeN
سونیا به این حالت او غبطه می‌خورد. به این توانایی‌اش که می‌توانست ذهنش را ببندد و مطلقاً دربارهٔ چیزی فکر نکند. این نوعی راه فرار از افکار آزاردهنده بود که سونیا هرگز یاد نگرفته بود. در عوض کتاب‌ها برای او این کار را انجام می‌دادند. آن‌ها راه افکارت می‌بستند و مطالب خودشان را در سرت جا می‌دادند و باعث می‌شدند از افکار خودت رها شوی.
HeLeN
کتاب‌ها چیزی بودند که سونیا تصمیم داشت در نهایت بعد از ترک آن‌جا با آن‌ها زندگی کند. او می‌خواست در کتابخانه‌ای کار کند؛ مهم نبود هر کتابخانه‌ای در هر جایی. اگر مجبور می‌شد حتی حاضر بود زمین را هم تمیز کند. اما حتماً در کتابخانه‌ای کار می‌کرد و برای باقی عمرش هر روز کتاب می‌خواند.
z.gh
عدالتی وجود نداره، ولی به هر حال ما براش ایستادگی می‌کنیم.
نسیم رحیمی
«غم بزرگیه نه؟ ما دوست داریم باور کنیم که زن‌ها این قبیل کارها رو با زن‌های دیگه نمی‌کنن. این‌که زن‌ها رو با بچه‌هاشون تو اتاق‌های گاز بفرستن یا تو کوره بسوزونن‌شون. ولی متاسفم که باید بگم هیچ شکی نیست که اون‌ها این کارها رو کردن.»
سوگند دولو
عدالتی وجود نداره، ولی به هر حال ما براش ایستادگی می‌کنیم. عدالت یه ایده‌آله، ولی واقعیت نیست.
Tina
سی‌سی همیشه آماده بود که نقش آدم کودن را بازی کند.
مژده
فیونا با ناراحتی فکر کرد، نسلی که از عباراتی مثل به روش درست به دنیا نیامدن استفاده می‌کردند به سرعت در حال ناپدید شدن هستند.
مژده
هرگز کسی سی‌سی را نخواسته بود. نه مادرش، نه پدرش، ولی همیشه احساس امنیت می‌کرد. هیچ وقت آن‌طور که در نگاه سونیا می‌دید احساس خطر نکرده بود. هیچ وقت اتفاق آن‌چنان بدی برای او نیفتاده بود. نه چندان بد.
مژده
تمام فکرها کنار می‌رفت و فقط بدنش بود که فعالیت می‌کرد و در این فعالیت تک‌تک حرکاتش با هم هماهنگ بود. هیچ دختر وراجی در زمین هاکی نبود، هیچ کلیشه و دشمنی‌ای هم؛ نه شایعه و نه دروغی. آن‌ها تقریباً در سکوت و غم بازی می‌کردند، نفس‌های‌شان بیرون دمیده می‌شد و حرکات‌شان مصمم بود
مژده
«برای تحقیق، مثل چیزی که من انجام دادم، باید وضعیت اون زمان رو درک کنی. اون موقع اینترنتی در کار نبود، هیچ راهی برای افزایش خشم با کمپین‌های توییتی نبود، دوربین‌های دیجیتالی در کار نبود که هر کسی بتونه عکس بگیره و در لحظه اون رو برای تمام دنیا بفرسته.»
Somayeh

حجم

۳۳۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۱۶ صفحه

حجم

۳۳۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۱۶ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
۵۰,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۱۳
۱۴
صفحه بعد