بریدههایی از کتاب دختری که اسمش را دوست نداشت
۴٫۴
(۶۷)
«به جای اینکه دوستهای الکی داشته باشم، خودم تنهایی بازی میکنم. این خیلی بهتره.»
کتابخوان
به دانشنامه هم مراجعه کرده بود. گلی با نام «شمعدانی» واقعاً وجود داشت. اسم لاتینش خیلی عجیبتر بود:.pelargonium این گل انواع مختلفی داشت. در بارهٔ یکی از انواع آن نوشته بود که رنگ گلهایش سفید، صورتی، زرد یا قرمز است و اقلیم اصلی آن شمال آفریقاست. داخل گلدان رشد میکند و در تمام طول سال میتواند گل بدهد. آن را در بالکنها و جلوی پنجرهها میگذارند. برگهایش بوی جالبی شبیه بوی لیمو دارد و به همین دلیل حشرهها و مگسها نزدیکش نمیشوند.
کتابخوان
این را هم در دفترچهاش یادداشت کرد: «همهچیز بسته به چشمهایی که به آنها نگاه میکنند، عوض میشود. چیزی که در چشم یکی غول دیده میشود، ممکن است برای دیگری کوتوله به نظر برسد.»
"everlasting books"
چه خوب که گوشههای تیز نداشت. میتوان زمین را به خاطر گرد بودنش راحت بغل کرد. فاصله همهٔ نقاط آن از مرکز به یک اندازه است. آدم میتواند خشکیهای زمین را قدمزنان و دریاهایش را شناکنان طی کند. اگر پرنده باشی، میتوانی از این سرِ زمین تا آن سرش را پرواز کنی. هر وقت هم که خسته شدی، میتوانی برای استراحت توقف کنی و آنجا با پرندههای دیگر دوست شوی.
یومی ؛
بزرگترها همیشه از بچهها میخواهند کتاب بخوانند. اما چرا با وجود اینکه تا این اندازه به کتاب اهمیت میدهند، خودشان نمیخوانند؟
ترنج
«آخه قدرت تخیل بچههایی که تو کوچه بازی نمیکنن و تو خونه هم کتاب نمیخونن، چطور میتونه رشد کنه؟»
Mina
این اصلاً درست نیست که آدم در انتخاب اسمی که قرار است یک عمر با آن زندگی کند، هیچ نقشی نداشته باشد.
Mina
تخیل برای انسان لازمه. درست مثل آب، درست مثل نون.
.
وقتی کتاب رو بار اول میخونم، چیزای خیلی کمی میدونم، اما بار دوم خیلی چیزا. در واقع وقتی خواننده عوض میشه، همون کتاب هم عوض میشه.
.
بزرگترها همیشه از بچهها میخواهند کتاب بخوانند. اما چرا با وجود اینکه تا این اندازه به کتاب اهمیت میدهند، خودشان نمیخوانند؟
.
واقعیت این است که احتمال اینکه بچهای بتواند با بزرگترها بنشیند و رک و پوستکنده حرفهایش را بزند، به اندازهٔ احتمال بارش برف در وسط تابستان است. بزرگترها اغلب سؤالهایی را که از آنها خوششان نمیآید، نشنیده میگیرند یا لبخندی میزنند و از کنارش رد میشوند. گاهی هم عصبانی و خشمگین میشوند. خلاصه اینکه مسئله را یکجوری ماستمالی میکنند.
.
«به همهٔ بچههای شهر، کاغذ و قلم بدین و کاری به کارشون نداشته باشید. هی بهشون نَگین ’تو بچهای، نمیتونی؛ تو بچهای، نمیفهمی‘. بهشون یاد بدین، باهاشون حرف بزنین. بهشون جرئت بدین. بگین ’تو میتونی‘. بهشون جسارت بدین. تشویقشون کنین قصه تعریف کنن، داستان بنویسن، شعر بگن، نقاشی بکشن. مطمئنم فکرهای خارقالعادهای خلق میکنن.»
کاربر ۱۴۲۳۸۲۰
«تسلیم نشین، دارین اشتباه میکنین. ادامه بدین. اگه با شکست اول منصرف بشین، هیچوقت نمیتونین پیشرفت کنین. آدم نباید به این زودیها امیدش رو از دست بده. باید بیشتر تلاش کرد.»
کاربر ۱۴۲۳۸۲۰
منبع خلاقیت در وجود خود شماست.
ملیکا بشیری خوشرفتار
«چون با بقیه فرق دارم. فقط هم به همینخاطر همیشه تنهام.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
«نه، دارین اشتباه میکنین. اگه با اولین مشکل عقبنشینی کنین، هیچوقت نمیتونین پیشرفت کنین! تو زندگی هیچ کارِ بدون مشکلی وجود نداره.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
«تسلیم نشین، دارین اشتباه میکنین. ادامه بدین. اگه با شکست اول منصرف بشین، هیچوقت نمیتونین پیشرفت کنین. آدم نباید به این زودیها امیدش رو از دست بده. باید بیشتر تلاش کرد.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
وقتی کسی وارد مسابقهای میشود، فقط به برنده شدن فکر میکند. اگر آدم بداند در مسابقهای میبازد، کجای آن لذتبخش خواهد بود؟
گفت: «من نیستم!» اما همین که این حرف را زد، پشیمان شد. فهمید که اشتباه کرده است. شاید واقعاً هم آنچه که مهم است، خود مسابقه دادن باشد، نه برنده شدن. مسئله اصلی «توانستن» نیست، با تمام وجود کوشیدن و سعی کردن است!
ملیکا بشیری خوشرفتار
اشکال نداره. بعضیوقتها قشنگی یه مسابقه به خاطر خود مسابقهس. گاهی حتی برنده شدن به اندازهٔ خود مسابقه لذتبخش نیست.
ملیکا بشیری خوشرفتار
آسوتای گفت: «بچهها، دقت کردین وقتی دلهره و نگرانی نداریم، بیشتر موفق میشیم؟»
شمعدانیگل گفت: «راست میگی...»
ملیکا بشیری خوشرفتار
حجم
۸۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه
حجم
۸۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه
قیمت:
۶۱,۰۰۰
تومان