تنهاییْ آدم را گرسنهٔ آدمیزاد میکند. بیکسی از شکنجه هم بدتر است. زیر شکنجه خوب میدانی که یک نفر لابد دارد تلاش میکند که تو حرف بزنی. برایش مهم است که توی دلت نگفتهای نماند، چیزی سرِ دلت سنگینی نکند، شنیدن رازهایت را دوست دارد.
اما توی انفرادی، فقط خودت هستی. تنها.
rez1.314
عشق درمان است. درد را میکُشد و سرِ غصه را میبُرد. جوری که اشک عاشق شور نیست، شیرین است. روی زخم که میریزد، گز نمیزند. مورمور نمیکند. اصلاً همین که یکی انتظارت را میکشد، مزهٔ خونِ توی گلو را شبیه سکنجبین میکند
rez1.314
همیشه میگفت میخواهم شاد باشی، غصه نخوری، ناراحتت نکنم. میگفت ولی قدم از قدم برنمیداشت. میگفت و میگذشت. مثل یاکریمی که همیشه جلوِ پنجرهٔ خانه مینشیند و بغبغو میکند. لای بغبغو هم انگار چیزی آرامتر میگوید. یک چیز مرموز و سِرّی. تا بیایی خوب گوش کنی میرود. میرود و یک تاپالهٔ پهن و چسبناک روی شیشهٔ ماشین جا میگذارد.
محسن سفیدگر
عشق درمان است. درد را میکُشد و سرِ غصه را میبُرد. جوری که اشک عاشق شور نیست، شیرین است. روی زخم که میریزد، گز نمیزند. مورمور نمیکند. اصلاً همین که یکی انتظارت را میکشد، مزهٔ خونِ توی گلو را شبیه سکنجبین میکند. جای برگهای کوچک کاهو خالی!
محسن سفیدگر
میگفت امسال پنجمین سال زندگیمونه. گفت عمر زندگی هر زوجی به پنج سال برسه، دیگه بخوان هم نمیتونن از هم جدا شن.
zeinab.ghl
آن شب برایم افسانهٔ ماهیها را گفت. گفت که وقتی دریاچهای میخشکد، همهٔ ماهیهایش میمیرند. اما وقتی آب به دریاچه میافتد، ماهیها دوباره جان میگیرند. باهم میمیرند و باهم زنده میشوند. گفت که هیچکس نمیداند کدام عاشقترند؛ دریاها یا ماهیها.
zeinab.ghl
گفتم «همهچی رو میفهمم. مامان دق میکنه.»
گفت «هیچکی تا حالا از نبودن کسی دق نکرده.»
zeinab.ghl