بریدههایی از کتاب دنیای ناتمام
۴٫۴
(۲۰۹)
پرستار جلوی مرا گرفت و گفت فقط از پشت پاراوان ها میتوانم دخترم را تماشا کنم. جنس پاراوان ها شبیه پردههای پلاستیکی بوده و چندان شفاف نبود، شاید هم چشمان من بودند که داشتند آخرین سوسویشان را هم از دست میدادند. باورم نمیشد این دختر من باشد.
نمیتوانستم قبول کنم این کسی که روی تخت افتاده دختر خوشگل بابا باشد. روی تخت، میان انبوهی از دستگاههای پزشکی و سیمها و لولهها و سوزنهایی که دیده میشد، دختری بود شبیه پوستواستخوان، با سری که بهجای موهای طلایی و لخت، مملو بود از غدههای وحشتناک کبود و سیاه، و صورتی که یکدست آتشفشان بود وقتیکه فوران میکند و گدازههای سرخ و زرد را به بیرون میریزد. آنقدر تاولهای صورت و دملهای چرکین روی دستوپاها عمیق شده بود که میشد در بعضی جاها استخوانهای بدن را هم دید.
سپیده دم اندیشه
انقلاب در من شروع شد.
آســاره
فکر میکردم به شنیدن خبرهای بد عادت کردهام اما تازه فهمیدم هر خبر بدی، رنگ و بوی خودش را دارد و هر کدامشان بهاندازه یک نیشتر زهرآلود بر قلب انسان اثر کرده و قلب را میشکافد و تنگ میکند.
azar
من عاشق کشتن نیستم، من عاشق وطنم هستم و برای عشقم همه کار میکنم، معشوقه من خاک مظلومیه که به ناحق و با ناجوانمردی مورد هجوم دشمن قرار گرفته.
azar
اگه حسابمون پاکه چه منتمون به خاکه، اگه ایدئولوژی این حکومت و سلطنت درسته چرا باید از صدای مخالف بترسه، نمی شه که همه خفه شن و فقط ما حرف بزنیم.
هدیهٔ دریا
دنیا- مگه می شه دختری تو این دنیا باشه که پسری مثل تو رو نخواد.
آروین
چشمها هیچوقت دروغ نمیگویند.
azar
- گفت بهت بگم که سر قولش هست، هر روز از طرف تو یه حرفی که قول داده بود رو به خودش می گه.
دنیا حیا کرده بود حرفش را کامل به برادرش بگوید اما من کاملاً پیامش را دریافت کرده بودم. او هر روز از طرف من به خودش، دوستت دارم میگفت.
azar
واقعاً نمیشد آنها باور کنند که من در اولین روز دانشگاه فقط برای درس آمده باشم! چطور میتوانستم بگویم من هم انقلابیام اما نه آن انقلابی که آنها با آن سر جنگ داشتند و چطور بگویم همینالان دنیا در من انقلابی بینظیر ایجاد کرده است.
آســاره
- مادر این خرابشده که می گین وطن ماست، مگه کی خرابش کرده، من و شما، حالا مردونگی این نیست بزاریم فرار کنیم، باید بمونیم و درستش کنیم، فرار که راهحل نیست، من ترجیح می دم اینجا بدبخت باشم تا اینکه مثل یه ترسو فرار کنم و تو مملکت غریب راحت زندگی کنم.
azar
حجم
۲۷۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۶۷ صفحه
حجم
۲۷۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۶۷ صفحه
قیمت:
رایگان