من هر آنچه از مال دنیا داشتم پیشتر بین همه عزیزانم تقسیم کرده و حالا دیگر چیزی نمانده که بخواهم در موردش تعیین تکلیف کنم و فقط همان یک عمارت روستا باقی مانده که اگر دولت مجال داد و آن را هم بالا نکشید، وصیت میکنم آن را تبدیل به کتابخانهای عمومی کنید بلکه مردم روستا بیشتر کتاب بخوانند و از تاریخ پند بگیرند و آیندهشان به سیاهی زندگی گذشتگانشان نباشد.
کاربر ۲۸۳۶۱۲۷
حالا من زنده و سالم، در چهاردیواری خصم اسیر بودم و دنیا داشت با مرگ سرپنجه میشد و دخترم هم اوضاع بهتری نداشت. این سؤال هیچگاه ذهنم را رها نمیکند، این وسط گناه زری کوچک من چه بود؟! چه میدانم، شاید او هم داشت راه مادربزرگش را میرفت برای زجر کشیدن تا آخرین نفس.
کاربر ۲۸۳۶۱۲۷
تاریخ بهترین معلمه اما ما شاگردای خوبی نیستیم، همه ما میخوایم چرخ رو از اول اختراع کنیم.
♡☆♡𝐏𝐀𝐑𝐈𝐒𝐀𝐍♡☆♡
همه اینها آزمایش الهی است اما مگر ما موش آزمایشگاهی بودیم که هر نوع آزمایش، فقط باید روی ما اتفاق میافتاد.
ستاره شرقی