بریدههایی از کتاب وقتی هرگز از راه می رسد
۳٫۹
(۲۱)
وقتشه که کنترل اتفاقهایی که افتاده رو دستم بگیرم بهجای اینکه توشون غرق بشم
زی زی
«شاید به خاطر نیاز به اونها نبوده. آدمها به همه چیز میچسبن، چیزهای احمقانه، حتی وسایل شکسته، به خاطر خاطراتی که همراه اونها است.»
zohreh
میدونم که اولش سخته، ولی آسونتر میشه. روز به روز شرایط بهتر میشه. تا زمانی که رفیق داشته باشی، میتونی از پس هر چیزی بر بیای.»
hamtaf
کریستین هیچوقت نفهمید که چرا مردم، بخصوص زنان، فکر میکنند هر زنی در این سیاره نیاز شدیدی به تولید چیزی شبیه به خود برای نسلهای آینده دارد. اگر آنها چیزهایی که او میدانست را میدانستند، چیزهایی که او دیدهبود را میدیدند، متوجه میشدند که چیزهای بدتر از بیفرزندی هم وجود دارد- مانند داشتن فرزند وقتی که فرد آمادگی لازم برای مراقب از او را ندارد و برای همیشه به او صدمه میزند
hamtaf
اونها خیانت میکنن چون جای خالی یه چیزی رو توی خودشون احساس میکنن، واسه چیزی رو که میخوان بدست میارن و مال خودشون میکنن، چون نیاز دارن که کل اون جای خالی رو پر کنن.
سمانه انصاف جو
بچهها یه چیزهایی رو میفهمن، مثلاً اینکه کی مهربونه و کی نیست، کی صادق هست و کی نیست.
zohreh
چیزهایی که ما از دست دادیم شبیه به هم نیستند، اما دردی که احساس میکنیم واقعی است، و من متأسفم که راههای ما این چنین ناخوشایند به هم رسید.
zohreh
«میدونم که قضاوت نمیکردی. فقط اینکه دیگه خستهکنندهشده، میفهمی؟ اینکه بخوای همیشه از تصمیماتت دفاع کنی. هیچکس هیچوقت این رو در نظر نمیگیره که تو ممکنه دلایل حسابشدهای داشته باشی، اینکه ممکنه این تصمیم در واقع اون قدرها هم خودخواهانه نبوده باشه. همهٔ ما آدمها اعتقاد نداریم که زندگیمون بیمعناست مگر اینکه بیایم و تولیدمثل کنیم.»
zohreh
برای مدتی ممکنه ترسناک به نظر برسه، و تو میفهمی که داری کاری رو فراتر از حد توانت انجام میدی. و بعد یه روز که حواست نیست، میبینی که همه چی داره رو به راه میشه. اون روز، روز خیلی خوبه.
zohreh
برای اینکه یه تعهد پایدار بمونه به دوتا آدم نیازه
zohreh
لحظهای دست نگه داشت تا به وید نگاه کند. «شاید به خاطر نیاز به اونها نبوده. آدمها به همه چیز میچسبن، چیزهای احمقانه، حتی وسایل شکسته، به خاطر خاطراتی که همراه اونها است.»
hamtaf
من همه چی رو راجع به مباحث طبیعت دربرابر تربیت میدونم، اینکه همیشه به خاطر ژنهای آدم نیست، گاهی اوقات بحث الگوهایی هست که آدم باهاشون بزرگ میشه
hamtaf
یه جاهایی توی ذهن ما هستن که ما چیزهایی رو که نمیخوایم به خاطر بیاریم اون جا زندانی میکنیم، مثل یک زیرزمین قدیمی پر از چیزهایی که نمیخوایم کسی ـ از جمله خودمون ـ اونها رو ببینه. ما فکرمیکنیم همین که خودمون از اونها در امان باشیم دیگه خطری ما رو تهدید نمیکنه. و بعد یک روز، به دلایلی که قادر به درکشون نیستیم، یک چیزی ناگهان اون درها رو از جا میکنه و تمام اون خرت و پرتهای ذهنی ما بیرون میریزه.
آیدا
من میدونم که هیچکس از بازخورد منفی خوشش نمیاد، اما این قسمتی از کاره.
zohreh
«میگن مردی که بچهداره احتمالش کمتره که خیانت کنه چون چیزاهایی بیشتری داره که به خاطرشون احساس گناه کنه.»
zohreh
«قانون اول روزنامهنگاری ـ هیچ وقت فکر نکن که بدترین حالت ممکن رو دیدی.»
zohreh
در ده سالگی، آموخت که هیچ آدرسی دائمی نیست، در دوازده سالگی، آموخت که هیچ قولی مصون نیست، و در شانزده سالگی آموخت که چیزی به اسم امنیت وجود ندارد.
zohreh
بله، او میدانست که چه میخواست. او میخواست که به عقب برگدد، همه چیز را پاک کند، داستان زندگیاش را بدون تمام آن نقاط تیره دوباره بنویسد، چیزهایی که میدانست را نداند، چیزهایی که دیده بود را نبیند، بدون خاطراتش، سرافکندگیهایش، پشیمانیهایش زندگی کند. با این وجود، شاید این نوعی کفاره بود. اما هیچکدام از اینها امکانپذیر نبودند.
hamtaf
کریستی- لین بهتر از هر کسی میدانست چهرهای که هر فرد از خودش به دنیا نشان میدهد همیشه چهرهٔ واقعیاش نیست. هرکسی داستانی دارد. اما همه نمیخواهند که آن را به اشتراک بگذارند.
hamtaf
قانون اول بچه بزرگ کردن: هیچوقت بچهای رو که خوابیده از خواب بیدار نکن.»
Aa
حجم
۳۷۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۹۶ صفحه
حجم
۳۷۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۹۶ صفحه
قیمت:
۸,۵۰۰
تومان