بریدههایی از کتاب وقتی هرگز از راه می رسد
۳٫۹
(۲۱)
یه چیزی توی من خاموش شد.
zohreh
تو کل زندگیم هرگز کسی رو ندیدم که چیزها رو عمیقتر از تو احساس کنه، و من کاملاً حیرتزده ام که تو این رو درمورد خودت نمیدونی. من ممکنه این رو قبول کنم که تو از اینکه مسائل رو عمیقاً احساس کنی میترسی، ولی کاری از دستت ساخته نیست. تو یکی از غمخوارترین آدمهایی هستی که من تا حالا دیدم. شاید زیادی غمخوار، اگه یه همچین چیزی وجودداشته باشه.
zohreh
کریستی- لین نسبت به غم و اندوهش حقی داشت، حق داشت که در هر جهنم خصوصی که از آن رنج میبرد را ببندد، و اگر میخواست آن را بسته نگه دارد.
zohreh
«من میدونم چه جوریه. اینکه کسی رو نداشته باشی، اینکه تو این دنیا فقط خودت باشی و خودت. من میدونم که چه جوریه.»
zohreh
«آدمها عوضمیشن. اونها بزرگ میشن. یه روز یه اتفاقی میفته، و ناگهان همه چی تغییر میکنه.»
zohreh
وسیله مهم نیست، بلکه هدفه که اهمیت داره. اینجوری همه خوشحالن.
zohreh
ری تنها یک بیشعور پارسا نبود؛ او یک عوضی حیلهگر و کلاش بود.
zohreh
فقر برای یک کودک سخت بود، اما قابل مقایسه با درد دیده نشدن، خواسته نشدن و دوست داشته نشدن نبود.
zohreh
پیتر هاگن ممکن بود وکیلی بسیار توانایی باشد، اما چیزی شبیه به معادل حقوقی رفتار محبتآمیز در او پیدا نمیشد.
zohreh
«تو من رو نترسوندی،» دستش را به سمت دستگیرهٔ در برد. «من خودم خودم رو ترسوندم.»
zohreh
هیچ راهی برای بیان احساساتش در آن لحظه وجود نداشت. انگار که لبهٔ پرتگاهی ایستاده بود، بهشکل غیرقابل توصیفی، مشتاق بود، که خودش را پایین بیاندازد، در حالیکه میدانست هرگز از این سقوط جان سالم به در نخواهد برد.
zohreh
دلش میخواست که یک راهی وجود داشت تا بدون اینکه خودش را احمق جلوه دهد بتواند از آنجا فرار کند.
zohreh
«بعضی وقتها شرایط فقط همینیه که هست، وید. یه چیزهایی هستن که ما میتونیم تغییرشون بدیم و یه چیزهایی هم هستن که ما نمیتونیم. مهم دونستن این تفاوته.»
zohreh
کلمهٔ هرگز نمود تمام اون درهایی هست که ما بسته نگه میداریم، وقتی میگیم هرگز درواقع ما خودمون رو از این امید که اوضاع همیشه میتونه تغییر کنه دور میکنیم.
zohreh
«همیشه یه راهی به بیرون وجود داره.»
zohreh
قطعاً چیزهای زیادی در گذشتهٔ خود کریستی- لین هم وجود داشت که او از نگاه کردن به آنها بیزار بود.
چون نگاه کردن آنها را به واقعیت تبدیل میکرد.
zohreh
خوب است که آدم کسی را داشته باشد که به خاطرش به خانه بیاید، حتی اگر آن فرد چهار پا و یک دم داشته باشد.
zohreh
اون هیچوقت نمیدونه که کی برمیگرده و کی بر نمیگرده.
zohreh
«بهت که گفته بودم، حیوونها از من خوششون میآد. این آدم بزرگها هستن که به نظر میرسه من نمیتونم نظرشون رو جلب کنم.»
zohreh
بله، او میدانست که چه میخواست. او میخواست که به عقب برگدد، همه چیز را پاک کند، داستان زندگیاش را بدون تمام آن نقاط تیره دوباره بنویسد، چیزهایی که میدانست را نداند، چیزهایی که دیده بود را نبیند، بدون خاطراتش، سرافکندگیهایش، پشیمانیهایش زندگی کند. با این وجود، شاید این نوعی کفاره بود. اما هیچکدام از اینها امکانپذیر نبودند.
zohreh
حجم
۳۷۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۹۶ صفحه
حجم
۳۷۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۹۶ صفحه
قیمت:
۸,۵۰۰
تومان