بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دانش منطق | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب دانش منطق اثر گئورگ‌ویلهلم‌فریدریش  هگل

بریده‌هایی از کتاب دانش منطق

۳٫۴
(۲۰)
ثانیا به مثابه وضعیت یابنده با دیگران، یک ویژگی یافتنِ کمّی، برداشتنِ مقدارِ بی‌تفاوت، می‌گردد. با این روال، این مقیاس یک قاعده است و حاوی هر دوی راناهای مقیاس به صورت متمایز است، به واقع معین‌بودگی در خود باشنده کمّی و مقدار بیرونی. لیکن این دو رویه در این تمایز به کمیت‌ها مبدل می‌گردند و قاعده به نسبت آنها مبدل می‌شود؛ از این رو مقیاس بیان‌کننده: ثالثا آن نسبتِ کمیت‌هایی است، که ابتدا دارای یک مقیاس هستند، که لیکن خود را فراتر به یک تمایز در مقیاس‌ها درون خود ویژگی می‌دهد.
mehdi hoore
مقیاس به رابطه‌ای از مقیاس‌هایی تعینِ یافته است، که کیفیتِ یکچیزهای متمایز و خودایستا، یا مصطلح‌تر، شیئی‌ها را تشکیل می‌دهد. نسبت‌هایِ هم اکنون بررسی شده به کیفیت‌هایِ مجرد نظیر مکان و زمان تعلق دارد، آنچه در ادامه مورد بررسی قرار می‌گیرد، وزن مخصوص و خصلت‌هایِ شیمیایی است، مثال‌هایی که تعین‌هایِ موجودیت‌های مادّی هستند.
mehdi hoore
این پایین‌ترین پیکره کنکرتی که در آن روح در مادیت‌یافتگی مستغرق شده است، پیکره بلاواسطه برتر خود را در آگاهی دارد. مفهومِ آزاد به مثابه ذاتِ من برای خویش باشنده در این شکل، از عینیت دست کشیده است، اگرچه او خود را ربط‌دهنده بر عینیت به مثابه امر دیگرش، به‌مثابه برابر ایستاده رودررو قرار گیرنده مستقر ساخته است. به این ترتیب که در اینجا روح دیگر بیش از نفس نیست، بلکه یقینِ روح به‌شخصه، بلاواسطگی بودن، بیشتر معنای یک امر منفی را برای روح دارد. پس اینهمانی‌ای که در آن روح در شیئیت با خود به‌شخصه است، همزمان هنوز تنها یک نمود یافتن است. به این ترتیب که امر شیئیت یافته نیز هنوز شکل یک امر درخود باشنده را دارد. این مرتبه، برابر ایستاده پدیدارشناسی روح است، دانشی است، که بین دانشِ روحِ طبیعت و دانش روح به مثابه روح در میانه قرار یافته است و روح برای خویش باشنده را همزمان در رابطه‌اش در عطف بر امر دیگرش، که از این طریق هم به مثابه برابر ایستاده درخود باشنده و هم به مثابه برابر ایستاده نفی شده است، متعین می‌سازد، بنابراین روح را به مثابه پدیدارشونده به‌مثابه متضادِ به‌شخصه خود را نمایش‌دهنده، بررسی می‌نماید.
mehdi hoore
بر این مبنا باید منطق را بدواً به منطقِ مفهوم به‌مثابه بودن و منطق مفهوم به مثابه مفهوم - یا اگر بخواهیم از اصطلاح‌های رایج بنابراین نامعین و چندمعنایی استفاده کنیم - به منطق ذهنی و عینی تقسیم‌بندی کرد.
کاربر ۲۶۶۸۹۵۰
اصطکاک یا هر شکلِ دیگر مقاومت، تنها پدیداریِ مرکزیت است. این مرکزیت است که جسم را به صورت مطلق به سوی خود باز می‌گرداند؛ زیرا آن‌چه که در جسم موجب اصطکاک می‌گردد، تنها نیروی مقاومت از طریق متحد بودن با مرکز دارد.
mehdi hoore
در قیاس مبتنی بر شکل، میانه تنها از این طریق به مثابه تمامیت نهاده می‌گردد، که همه معین بودگی‌ها، ــ اگرچه هر یک جداگانه ــ از عملکرد وساطت یافتگی گذر کنند. در قیاس‌های بازتاب، میانه به مثابه یکی بودگی متحدکننده بیرونیِ تعین‌هایِ حدّهای انتهایی است. در قیاس ضرورت نیز میانه خود را به همان ترتیب گسترش داده است و خود را به مثابه یکی بودگیِ ساده عام متعین ساخته است و شکل قیاس، که در تمایز میانه در برابر حدّهای انتهایی‌اش تقرر یافته بود، از این طریق خود را برداشته است. در کل به این وسیله مفهوم واقعیت پذیرفته است؛ معین‌تر، مفهوم چنان واقعیتی کسب کرده است، که عینیت است.
mehdi hoore
ریاضیات عالی که تا به بی‌نهایت به پیش می‌رود و به خود اجازه تناقض را می‌دهد، نمی‌تواند برای نمایش چنین تعین‌هایی، دیگر نشانه‌های معمولی را به کار بندد؛ برای نشان دادن تصور هنوز فاقد مفهومِ تقریب نامتناهیِ دو محور مختصاتی عمودی، یا هنگامی که یک قوس را با تعدادی بی‌شمار از خط‌های بی‌نهایت کوچک در تساوی قرار می‌دهد، چیزی جز این انجام نمی‌دهد، که دو خط مستقیم را جدا از یک‌دیگر، و در یک کمان، خط مستقیم را، البته به مثابه متفاوت از آن، رسم کند؛ برای امر پایان‌ناپذیری که در اینجا مورد گفتگو است، ریاضیات عالی تصور را به کمک می‌طلبد.
mehdi hoore
این جهان در خود و برای خود باشنده، جهان فراحسی نیز خوانده می‌شود، منوط به آنکه جهان موجود به‌مثابه جهان محسوس، به‌واقع به‌مثابه چنین امری متعین گردد، که برای بینش، رفتاربلاواسطه آگاهی است. ـ جهان فراحسی به همان ترتیب دارای بلاواسطگی، دارای وجود است، اگرچه وجود بازتابیده و اساسی بودش هنوز اینجا بودن ندارد؛ اگرچه هست، لیکن در معنایی ژرف‌تر از بودن؛ شیئی، آغاز وجود بازتابیده است؛ او، بلاواسطگی‌ای است، که هنوز به مثابه بلاواسطگی اساسی یا بازتابیده، نهاده نیست؛ اگرچه شیئی در حقیقت امر بلاواسطه باشنده نیست.
mehdi hoore
بودش نخست به درون خود به‌شخصه نمود می‌یابد یا بازتاب است؛ ثانیا او پدیدار می‌گردد؛ ثالثا او خود را آشکار می‌سازد. بودش در حرکتش خود را در تعین‌هایِ ذیل می‌نهد: ۱. به‌مثابه بودشِ بسیطِ «درخود باشنده» درون تعین‌هایش در چارچوب تعین‌هایش؛ ۲. به‌مثابه روبه‌بیرون رونده به درون اینجا بودن یا برحسب وجود و پدیداری؛ ۳. به‌مثابه بودش که با پدیداریش یکی است، به مثابه فعلیت‌یافتگی.
mehdi hoore
. بازتاب بیرونی‌ای ـ که می‌بایستی رابطه وساطت دهنده بین حدهای انتهایی را تشکیل دهد ـ یک وضعیت‌یابی شیئی ـ در ـ خود تنها نسبت به خود به‌شخصه است یا به طور اساسی بازتابش به درون خویش است. که در نتیجه معین بودگی درخود باشنده یا معین بودگی شیئی ـ در ـ خود است. بنابراین، این شیئی ـ در ـ خود همان معین بودگی را در یک رابطه نسبت به خود بیرونی در عطف بر یک شیئی ـ در ـ خود دیگر و آن شیئی ـ در ـ خود بر اولی ندارد؛ معین بودگی تنها یک سطح فوقانی شیئی ـ در ـ خود نیست، بلکه وساطت یافتگی اساسی شیئی ـ در ـ خود با خود به مثابه با امر دیگر است.
mehdi hoore

حجم

۹۸۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۸۳۹ صفحه

حجم

۹۸۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۸۳۹ صفحه

قیمت:
۳۵۰,۰۰۰
تومان