بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اپلای | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب اپلای

بریده‌هایی از کتاب اپلای

انتشارات:عهد مانا
امتیاز:
۴.۲از ۱۰۹ رأی
۴٫۲
(۱۰۹)
بشر امروز نمی‌فهمد رشد اجتماعی بر مبنای رشد تعاملات خانوادگی و فردی پایه‌گذاری می‌شود. فکر می‌کند رشد اجتماعی یعنی زندگی در قصری از امکانات و پر از مقررات!
آر-طاقچه
روز گاهی شاید بسوزد. شب گاهی شاید بسوزد. اما وقتی توالی شب و روزت سوخت می‌شود و روشنایی پشتش نیست، تمام زندگیت از آبادی به ویرانی می‌رود.
HanisH
حرف زیاد دارم و آدم باید بار دلش را بار گُردهٔ کسی کند که دستی در عالم داشته باشد. مادر دست دعا دارد.
HanisH
شاید هم وزن عمل همان نیت انجامش است. کارهای به ظاهر کوچک اما با نیت خالص. اثرش می‌شود نقش ماندگار آن بر لوح تاریخ.
من:)
خیلی کم آرایش می‌کرد. کلاً توی دانشگاه هم که بودیم هم‌کلاسی‌های اروپایی هیچ آرایشی نداشتند. حتی صورت بعضی‌هایشان کک مک داشت اما با همان وضع می‌آمدند. گاهی هم باید یک شانه می‌گذاشتی توی جیبت تا احیانا بدهی به موهایشان بکشند. اوایل برایم عجیب بود اما یک روز که توی قطار شهری نشسته بودم دوسه تا خانم سوار شدند که آرایش زیادی داشتند. بغل دستیم اشاره کرد که جهان سومی هستند. با قراینی که دیدم متوجه شدم سن چهل پنجاه به بالا آرایش می‌کنند و انگار آرایش جوان‌ها در سرکار و محیط‌های علمی مرسوم نیست که هیچ، بد هم تلقی می‌شود.
کاربر ۸۶۶۸۳۱
حرفم بزنیم می‌گه آزادی نداریم. گل بگیرند این آزادی رو.
کاربر ۸۶۶۸۳۱
فکر می‌کردم کورها بدبخت‌ترین آدم‌های روی زمینند اما دنیا با دیدنی‌هایش دارد بیچاره‌مان می‌کنند.
...!
«زندگی مثل سُرسُرست، یا سرازیری یا سربالایی! اگه بیفتی توی سرازیری دیگه تا تهش باید بری، سُره، لیزه! هُل می‌خوری تا پایین، چاره‌ای هم نداری، اگر نخوای به سختیِ بالا رفتن و صعود تن بدی، سختیِ محکم زمین خوردنت دردناک‌تره...»
mohi
درخت‌ها تکان می‌خوردند و از شدت باد خم و راست می‌شدند. چشمانم را تنگ کرده‌ام و تاریکی را می‌کاوم تا ببینم درختی افتاده است یا نه. همه سر جایشان هستند و فقط در جهت باد خم شده‌اند. تا صبح اگر دوام بیاورند و نشکنند، تمام می‌شود! این درخت‌ها، از این طوفان‌ها زیاد دیده‌اند فقط نباید کم بیاورند! صبح نزدیک است...
گندم
لذت باید اختصاصی باشد، انفرادی باشد، هزار چشم او را نظاره نکرده باشند. لذت نباید کوتاه و دم دستی باشد که با دومن آرایش و سه من موی رنگ کرده و هیچ دست لباس التماس کند که توجه ببیند. لذت باید مُشک باشد و عطرش از وجودش تراوش کند. لذت باید مدهوشت کند نه این‌که تازه قوای جسمانی را به هوش بیاورد و گند بزند. تمام نشدنی باشد. عمیق باشد
ابوالفضل
شاید دنیا طول زمان پیدا کرده باشد، بعضی از آدما هم عوض شده باشند. اما خدا که هنوز خداست. بخواه تا برای تو بهترین بشه.
ابوالفضل
مرگ پایان لذت‌هایی است که اگر نباشند زندگی خیلی‌ها لنگ می‌زند و اگر هم باشند زندگی رو به فساد می‌رود
ابوالفضل
احمد یک‌بار حرفی زد که تمام حرف‌های نزده‌اش را جبران کرد. برادرانه خنجر از پشت زد. منتهی خنجرش حکم حجامت را داشت. پاکم کرد. کل حافظه‌ام را یک‌جا به فنا داد. حافظه‌ای که پر از خودخواهی‌های چسبناکم بود و دوستش داشتم. گفت: تقصیر خودمونه. مرد بارت نیاوردیم. همیشه دست به سینه مقابلت ایستادیم چون خیلی دوستت داشتیم. فکر می‌کنی هرچی می‌خوای باید فراهم باشه. سخت که می‌شه بلد نیستی چاره کنی. ول می‌کنی و غر می‌زنی. همینه که الآن مامان و بابا حرف می‌زنند اگه به مذاقت خوش نیاد، حتی اگه درست و به‌جا باشه، زیر بار انجامش نمی‌ری. حالا ما اشتباه کردیم میثم، تو خودت هم نمی‌خوای مرد بشی، یه مرد حسابی؟ یه کاری برای خودت بکن!
ابوالفضل
مرگ را با پول و مدرک هم نمی‌شود از زندگی جدا کرد. دوقلوی به هم چسبیده‌اند.
ابوالفضل
آلفردکینزی روانی به هشت‌صد بچه تجاوز کرده بود و عقیده‌اش زندگی بر مبنای لذت بود. از جنس مخالف رسیده بود به هم‌جنس‌باز. لذتش کم بود رسیده بود به حیوان. تکراری شد رفت سراغ اطفال معصوم. خاک برسر، اگر از اول می‌فهمید لذت دوام ندارد همه را اذیت نمی‌کرد. تازه با کمال بی‌شرمی دارند برای کشور ما بیست سی هم اجرا می‌کنند. خودشان اهل فسادند و عالم را هم دارند به لجن می‌کشند. خودمان باید عاقل باشیم و تن به هر بی‌شعوری ندهیم.
#انسان_بمانیم
چون خدا دور از دسترسه. وقتی حرفش رو زمین می‌زنی هیچ اتفاقی نمی‌افته. چون خدا خودش مقصره، صبر می‌کنه حال کسی رو که خطا می‌کنه نمی‌گیره، کسی هم حسابش نمی‌کنه! مسعود با چنان خونسردی این حرف‌های حکیمانه‌اش را می‌زند که من تا چند لحظه نگاهش می‌کنم. فقط می‌توانم زبانم را به پشت دندان‌هایم بکشم و لب فشار دهم. مسعود بهتم را که می‌بیند تلخندی می‌زند و می‌گوید: ببین تو خیلی شیرین فکری! من جای خدا بودم یکی حرفم را زیر پا می‌گذاشت خوردش می‌کردم در جا. اون‌وقت می‌دیدی عالم چه گلستانی می‌شد. حالاش که این‌طور برخورد نمی‌کنه داد همه بلنده که اجباره نه اختیار. بعد هم حرف گوش کردن از ترس که لطفی نداره.
kiana
فاصلهٔ عاشقی تا بی‌شعوری فقط چندماه است.
بیتا احمدی
فرداها بهتر می‌توانم برای پس فرداها تصمیم بگیرم!
ژنرالیسم
وقتی بندهٔ خدا این‌طور امیدوار است حتماً خدا هم همین‌طور پشتیبان است.
ژنرالیسم
این درخت‌ها، از این طوفان‌ها زیاد دیده‌اند فقط نباید کم بیاورند! صبح نزدیک است...
ژنرالیسم

حجم

۲۲۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۲۲۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۵۵,۸۰۰
۲۷,۹۰۰
۵۰%
تومان