- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب اپلای
- بریدهها
بریدههایی از کتاب اپلای
۴٫۲
(۱۰۹)
آنا آشفته شده بود. میگفت مردهای شرقی استثنایی هستند. این را بیمقدمه گفت و من خواستم بگویم البته آنهایی که ادای شماها را در میآورند کمی ریپ میزنند باید تنظیم باد و هوا بشوند
آر-طاقچه
این ازدواج، سفید نبود که هیچ، لجنی بود.
آر-طاقچه
ازدواج به شکل رسمیشان شده بود ازدواج سفید. دخترها و پسرها از اول جوانی همخانه پیدا میکردند. هر وقت که از هم خسته میشدند یا گزینهٔ بهتری با شرایط ویژه یافت میشد به راحتی جایگزین میکردند. حتی اگر بچهای هم این وسط میآمد باز هم مهم نبود و بچه کنار یکیشان میماند. البته گاهی بعد از چند سال تازه با هم میرفتند کلیسا و ازدواج میکردند.
حتی بعضی از ایرانیهایی هم که اینجا بودند هم این فرهنگ را گرفته بودند. همین هم بود که چشمان مردم تنهایی را داد میزد
آر-طاقچه
بودنهایی که برای یکساعت لذت و شهوت بود و بعد، بیستوسه ساعت آرامشی که نبود!
آر-طاقچه
بحث درس و کار، یک روال عادی در دانشگاه بود یعنی همه فکر میکنند که روابط درسی دخترها و پسرها روال عادیش را دارد! اما حالا متوجه شده بودم که اصلاً هم عادی نیست. پشتبندش خیلی اتفاقها ممکن است بیفتد.
آر-طاقچه
برای پروژههایشان، مغز و استعداد ما مغتنمترین فرصت است، اما برای مدیریت کردن عقل بشری، ما جهان سوم محسوب میشویم!
آر-طاقچه
ما اینجا مثل مس هستیم که الکترونهایمان فقط حرکت کاتورهای دارند! مدیریت تحقیقات آنقدر ضعیف است که یک ولتاژ به این الکترونهای پرتوان وصل نمیشود تا جریانهای قوی ایجاد بشود!
HanisH
انگلیس نمونهای است که کشورش را با فرهنگسازی اداره میکند و نه با قانون. متناسب با فرهنگ تمام زیر و بمهای مورد نیازش را بنا میکنند. حتی با فرهنگی که در رسانهها به کار میبرند رای و کاندیدا جابهجا میکنند. رسانهها در حقیقت دارند همین کار را میکنند؛ تغییر فرهنگی مردم و جوامع. آخرش هم شبیه خودشان میکنند مردم کشورهای مختلف را و به تاراج میبرند داروندار ملتها را.
من:)
بعضی از دوستیها پروژهای است. مثل پروژههایی که برای ما تعریف میکنند عمرشان همینقدر است. تمام میشود و بعد فرصت دارد سالها کنار انبارها خاک بخورد. زمان و نیاز تعریفش میکند. بعضی هم بیانتها، نه شرایط میفهمد و نه زمان. مثل علقهٔ ما به خاک کشورمان که زمان و دوامش ابدی است. نمیتوانیم به خاکمان پروژهای نگاه کنیم و شاید همین هم هست که اینقدر برای رفتن دل گرفته و مرددیم.
من:)
چیزی که تو ایران همش به نام دین به خورد ما میدن. اینجا به نام روانشناسی پخش میکنند. حالا چهار تا از چهل تا حرفاشون هم مزخرفهها، ولی خب خوب سرمون کلاه گذاشتند از دین و ایمون ما دزدیدند.
من:)
استاد میگفت: وزن کارهای انسان مهم است، نه جرم آنها، وزن کشش دارد اما جرم کشش ندارد. دارم با خودم فکر میکنم ما با کارهایمان چه وزنی روی زندگیها انداختهایم و چه بلاها که سر دیگران نیاوردهایم.
و سنگینتر از آن روز قیامتی است که استاد میگفت خدا وزن عمل را مورد توجه قرار میدهد.
من:)
همیشه همهٔ دنیا اینقدر مهم نیست که به خاطرش خودکشی کنی یا حرص بخوری. بند ناف است؛ قیچی کن و بینداز دور! دنیای جدید بزرگتری هم هست.
من:)
گفت اینجا یک پنجره برایت باز میکنند تا لذت را نشانت بدهند، اما هیچوقت از در خانه راهت نمیدهند. همیشه همان پشت پنجره میمانی با همان بهرهٔ اندک. غریبهای همیشه؛ نه اهل خانه!
من این را وقتی با پروفسور و سوفی و فرنز کار میکردم بیشتر فهمیدم. سینا میگفت برای پروژههایشان، مغز و استعداد ما مغتنمترین فرصت است، اما برای مدیریت کردن عقل بشری، ما جهان سوم محسوب میشویم! پشت پنجره نگهت میدارند اندازهای که خودشان از وجودت استفاده کنند.
کاربر ۱۵۴۳۵۷۸
به اتفاقات تلخ اطرافت گاهی به شکل تفریح نگاه کن تا بتوانی فراموشش کنی. همیشه همهٔ دنیا اینقدر مهم نیست که به خاطرش خودکشی کنی یا حرص بخوری. بند ناف است؛ قیچی کن و بینداز دور! دنیای جدید بزرگتری هم هست.
کاربر ۱۵۴۳۵۷۸
ایران هتل نیست که تا بهت خدمات میدن بمونی، نخواستی حساب نکرده یه فحشم بدی و بری، وطنه!
محمدجواد
مدرنیته از تولد تا سنگ قبر برایمان برنامه ریخته و اگر در این چرخه قرار بگیری اصلاً فرصت نمیدهد به سؤال برسیم چه برسد به اینکه به آنها فکر کنیم.
محمدجواد
حالا معنی توصیهٔ روی جعبهٔ داروها را که نوشته بود فقط برای استعمال خارجی است، میفهمم. فرایند سیستم آموزشی ما را نگا! استعمال خارجی!
محمدجواد
بعدم زندگی خودمه میخوام به گند بکشمش.
من مردهٔ این مدل استدلالها هستم. همه ادعا دارند که زندگی خودشان است؛ اما به مشکل که میخورند کل اجتماع و مسئولین را به نقد میکشند. انفرادی میخورند، اجتماعی توقع میکنند.
کاربر ۸۶۶۸۳۱
آرش رفت چایی دم کند دستهٔ ایکس وسوسهام کرد و مشغول بازی شدم. آرش طعنه زد که: ترک عادات مزخرف بچگی و نوجوانی موجب مرض است.
خندیده بودم به حرفش. چقدر عمر نازنین را پای این بازیهای صدمن یکغاز گذاشتیم که اگر رفته بودیم پیش مشرمضان الآن حداقل یک نانوایی داشتیم کنار پروژهها نان هم دست مردم میدادیم.
کاربر ۸۶۶۸۳۱
یکیدوتا از تندیهای مردانه را که میبینند تمام عاشقی یادشان میرود و داد فمنیستیشان بالا میرود و ما میشویم بیشعور. فاصلهٔ عاشقی تا بیشعوری فقط چندماه است.
کاربر ۸۶۶۸۳۱
حجم
۲۲۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۲۲۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
قیمت:
۵۵,۸۰۰
۲۷,۹۰۰۵۰%
تومان