بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب وقتی که او رفت | طاقچه
تصویر جلد کتاب وقتی که او رفت

بریده‌هایی از کتاب وقتی که او رفت

نویسنده:لیزا جوئل
انتشارات:نشر خزه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۹۹ رأی
۴٫۱
(۹۹)
هر چیزی گفتنی نیست، و نمی‌شود با بقیه تقسیمش کرد.
Parinaz
«وقتی کتاب می‌خونم احساس می‌کنم توی یه دنیای واقعی هستم و وقتی کتاب رو می‌بندم انگار به رؤیا برگشتم.
Tna
یادم می‌آد وقتی بیست‌ویک سالم بود فکر می‌کردم که شخصیت محکمی دارم. می‌گفتم مثل سنگ می‌مونم. که هرچیزی رو بخوام حس کنم می‌کنم، و به هرچی باور داشته باشم همون درسته. اما الان می‌دونم که مثل مایع می‌مونم و شکل عوض می‌کنم
Aa
اینکه دلت بخواهد بمیری، با اینکه در حال مرگ باشی با هم فرق می‌کنند
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
مردی که نمی‌تونه کسی رو دوست داشته باشه اما نیاز داره که دیگران دوستش داشته باشن واقعاً خطرناکه
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
«وقتی کتاب می‌خونم احساس می‌کنم توی یه دنیای واقعی هستم و وقتی کتاب رو می‌بندم انگار به رؤیا برگشتم.»
میم ___ لام
به‌عنوان یک آدم خوب شناخته شده بود و وقتی یک نفر به خوب بودن مشهور می‌شود دیگر نمی‌تواند بد رفتار کند)
n re
به خودش یادآوری کرد که آشپزی تنها برای خوب کردن حال کسی که می‌خورد خوب نیست، بلکه حال کسی را هم که آشپزی می‌کند خوب می‌کند.
hamtaf
وقتی بچه‌هایش کوچک بودند بعضی وقت‌ها می‌گفتند: «اگه من بمیرم تو چکار می‌کنی؟» و او جواب می‌داد: «منم حتماً می‌میرم. چون نمی‌تونم بدون تو زندگی کنم.» و آن‌وقت بچه‌اش مرده بود و او به شکل باورنکردنی‌ای متوجه شده بود که می‌تواند بدون او زندگی کند، که صدها روز بعد از او از خواب بیدار شده است، هزاران روز، انگار سه هزار سال گذشته و بدون او زندگی کرده.
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
یه روز یاد می‌گیری که چطوری به دنیا نگاه کنی، یه روزی هم از اینکه معنایی براش پیدا کنی دست برمی‌داری، کاملاً مشخصه.»
Raya
روزهای الی بیشتر از بیست‌وچهار ساعت بود. انگار که هر ساعتش بیست‌وچهار ساعت بود. هر دقیقه‌اش انگار سی دقیقه بود.
n re
مادر و پدرم به‌خاطر محدود کردن بچه‌های‌شان قابل بخشش نبودند
نیومون
هیچ‌کس دربارهٔ هیچ‌چیز این‌روزا فکر نمی‌کنه. همه فقط چیزایی که توییتر به‌شون میگه رو باور کنن. همه‌چی تبلیغاتیه، اما بهش یه تفکر لیبرالی درست می‌پوشونن. ما یه ملت گوسفندیم
نیومون
وقتی یک نفر به خوب بودن مشهور می‌شود دیگر نمی‌تواند بد رفتار کند
نیومون
وقتی بیست‌ویک سالم بود فکر می‌کردم که شخصیت محکمی دارم. می‌گفتم مثل سنگ می‌مونم. که هرچیزی رو بخوام حس کنم می‌کنم، و به هرچی باور داشته باشم همون درسته. اما الان می‌دونم که مثل مایع می‌مونم و شکل عوض می‌کنم. برای همین هرچیزی که الان حس می‌کنی، موقتیه.
n re
همیشه از آدم‌هایی بود که نیمهٔ خالی لیوان را می‌دید. او می‌توانست در ماجراهای لذتبخش هم موردی برای شکایت کردن پیدا کند و لذت خبرهای خوب را در یک لحظهٔ کوتاه، به‌سرعت با نگرانی‌های آزاردهندهٔ جدیدی خراب کند
Aa
وقتی بچه‌هایش کوچک بودند بعضی وقت‌ها می‌گفتند: «اگه من بمیرم تو چکار می‌کنی؟» و او جواب می‌داد: «منم حتماً می‌میرم. چون نمی‌تونم بدون تو زندگی کنم.» و آن‌وقت بچه‌اش مرده بود و او به شکل باورنکردنی‌ای متوجه شده بود که می‌تواند بدون او زندگی کند، که صدها روز بعد از او از خواب بیدار شده است، هزاران روز، انگار سه هزار سال گذشته و بدون او زندگی کرده.
میم ___ لام
او هیچ‌وقت خودش را ول نمی‌کرد. خودش تنها چیزی بود که در آن روزها برایش باقی مانده بود.
میم ___ لام
مردی که نمی‌تونه کسی رو دوست داشته باشه، اما نیاز داره که دوستش داشته باشن
نیومون
«وقتی کتاب می‌خونم احساس می‌کنم توی یه دنیای واقعی هستم و وقتی کتاب رو می‌بندم انگار به رؤیا برگشتم.»
نیومون

حجم

۲۷۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

حجم

۲۷۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

قیمت:
۷۹,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد