بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب وقتی که او رفت | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب وقتی که او رفت

بریده‌هایی از کتاب وقتی که او رفت

نویسنده:لیزا جوئل
انتشارات:نشر خزه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۹۹ رأی
۴٫۱
(۹۹)
آشپزی تنها برای خوب کردن حال کسی که می‌خورد خوب نیست، بلکه حال کسی را هم که آشپزی می‌کند خوب می‌کند.
نیومون
دوبار در روز. برای خانواده‌اش غذا می‌پخت تا به آن‌ها نشان بدهد که دوست‌شان دارد، که می‌خواهد آن‌ها سالم باشند، تا آن‌ها را ایمن نگه دارد.
نیومون
واقعاً دلش نمی‌خواست این کار را بکند. نق زدن می‌تواند گاهی خسته‌کننده باشد. ممکن است که باعث شود عقلت را از دست بدهی... و بی‌نتیجه هم باشد
نیومون
این باعث شد به خودمون فکر کنم. دربارهٔ همه‌مون. اینکه چطور مثل جزیره‌های سرگردان از هم دور شدیم.»
n re
یه روز یاد می‌گیری که چطوری به دنیا نگاه کنی، یه روزی هم از اینکه معنایی براش پیدا کنی دست برمی‌داری
غزل
نق زدن می‌تواند گاهی خسته‌کننده باشد. ممکن است که باعث شود عقلت را از دست بدهی... و بی‌نتیجه هم باشد. هر بار با بی‌توجهی راه اشتباهی را انتخاب کنی، سردرگم می‌شوی و در راهی قرار می‌گیری که نمی‌توانی مسیر برگشتت را پیدا کنی.
n re
اگه آدما بهت می‌گن اجازه نداری مانع از کسی بشی که می‌خواد باحجاب توی ساحل باشه، حالت طبیعی‌ش اینه که نباید مانع کسی هم بشن که می‌خواد کاملاً لخت باشه
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
پل و لورل باقیماندهٔ جسد دخترشان را در یک بعدازظهر آفتابی تابستان به خاک سپردند. استخوان پا، دست و بیشتر جمجمه‌اش را. با توجه به گزارش پزشکی قانونی دخترشان توسط یک ماشین زیر گرفته شده بود، جنازهٔ درهم‌شکسته‌اش مسافتی در میان جنگل کشیده شده بود و بعد در یک قبر نه‌چندان عمیق دفن شده و حیوانات استخوان‌هایش را درآورده و در جنگل پراکنده بودند. سگ‌ها چندین روز تمام جنگل را برای پیدا کردن تکه‌های بیشتری از دختر آنها جست‌وجو کردند، اما چیز دیگری پیدا نکردند.
میرالماسی
اگر می‌توانست زمان را به عقب بازگرداند، مانند یک توپ کاموا، می‌توانست گره‌هایی را روی نخ ببیند، علائم هشداردهنده را. وقتی به گذشته نگاه می‌کند برایش روشن می‌شود. آن زمان که دربارهٔ هیچ چیز اطلاعی نداشت، نمی‌توانست ببیند که چه اتفاقی دارد می‌افتد؛ مستقیم به سمت حادثه پیش می‌رفت.
saeedeh
‫«این فلسفه نیست. زندگیه. یه روز یاد می‌گیری که چطوری به دنیا نگاه کنی، یه روزی هم از اینکه معنایی براش پیدا کنی دست برمی‌داری، کاملاً مشخصه.»
نیتا
آرزو داشت می‌توانست دو چمدان بزرگش را جمع کند و با خودش خداحافظی کند، برای خودش زندگی خوبی آرزو کند، به خاطر همهٔ خاطرات از خودش ممنون باشد، یک‌بار دیگر دوستانه به خودش نگاهی بیندازد، لحظه‌ای درنگ کند و بعد در را به‌آرامی پشت‌سرش ببندد، با سری برافراشته و خورشید صبحگاهی با نشاط به بالای سرش بتابد و یک آیندهٔ روشن و تازه منتظرش باشد.
میم ___ لام
آرزو داشت می‌توانست دو چمدان بزرگش را جمع کند و با خودش خداحافظی کند، برای خودش زندگی خوبی آرزو کند، به خاطر همهٔ خاطرات از خودش ممنون باشد، یک‌بار دیگر دوستانه به خودش نگاهی بیندازد، لحظه‌ای درنگ کند و بعد در را به‌آرامی پشت‌سرش ببندد،
میم ___ لام
وقتی‌که به چهل سالگی می‌رسی و یک‌دفعه دیگه به چیزای احمقانه اهمیت نمی‌دی و دربارهٔ کلیت زندگی‌ت نگران می‌شی.
مینیمالیست
دیگر به عشق پنهانی دخترش اهمیتی نمی‌دهد. می‌گذارد که عشق پنهانی داشته باشد. می‌گذارد با یک مرد پیر یا جوان دوست باشد. یا یک سگ داشته باشد. بگذار او هر کسی را که می‌خواهد، داشته باشد.
n re
خیلی خوب است با کسی حرف زدن که می‌دانی تو را خوب می‌شناسد.
n re
«داستان‌ها تنها چیز واقعی توی این دنیا هستن. بقیهٔ چیزا فقط یه رؤیاست.»
n re
وقتی بچه‌هام بزرگ شدن هرگز به‌شون حس عذاب وجدان نمی‌دم. بیشتر از اون چیزی‌که در توان‌شونه اَزشون انتظار نخواهم داشت.
n re
اساساً مثل یه آدم چهل ساله‌ست. می‌دونی، چطوره وقتی‌که به چهل سالگی می‌رسی و یک‌دفعه دیگه به چیزای احمقانه اهمیت نمی‌دی و دربارهٔ کلیت زندگی‌ت نگران می‌شی.
n re
نق زدن می‌تواند گاهی خسته‌کننده باشد. ممکن است که باعث شود عقلت را از دست بدهی... و بی‌نتیجه هم باشد. هر بار با بی‌توجهی راه اشتباهی را انتخاب کنی، سردرگم می‌شوی و در راهی قرار می‌گیری که نمی‌توانی مسیر برگشتت را پیدا کنی.
n re
وقتی به سن من برسی خیلی چیزها هست که دلت می‌خواد داشته باشی که می‌بینی دیگران به اون چیزا دست پیدا کردن، ولی تو فقط به‌شون فکر می‌کنی. مطمئناً با خودت می‌گی خُب، شاید نوبت من باشه. اون‌وقت می‌بینی که همه چیز توی افق ناپدید می‌شه. اون‌وقت هیچی باقی نمی‌مونه برات. هیچی، هیچی.»
n re

حجم

۲۷۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

حجم

۲۷۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

قیمت:
۷۹,۰۰۰
تومان