بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب موکب آمستردام | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب موکب آمستردام

بریده‌هایی از کتاب موکب آمستردام

انتشارات:عهد مانا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۱۸۰ رأی
۴٫۳
(۱۸۰)
شما وقتی بیرون از کشوری می‌فهمی که ایران چقدر دشمن دارد. شیعه چقدر دشمن دارد. چقدر دارند روی زمینه‌های فشار به شیعیان کار می‌کنند.
P.Ehsani
می‌گفتند حالا می‌روی اروپا و عشق و حال می‌کنی. فکر می‌کردند حالا اروپا بهشت است. خانه و زندگی، پول، گشت‌وگذار و همه‌چیز آماده است؛ ولی من از وقتی رسیدم لندن تا الآن روزی سیزده‌چهارده ساعت دارم کار می‌کنم
f
اما بعد یک وقتی به خودم آمدم دیدم روبه‌روی ایوان حضرت ابوالفضل علیه السلام ایستاده‌ام؛ انگار هنوز باور نمی‌کردم
~یا زهرا(س)~
تا قبل از هدایت‌شدن شما را به حال خود واگذارکرده؛ ولی همین‌که مسلمان می‌شوید القائات و وسوسه‌هایش شروع می‌شود. این وسوسه‌ها قبل از این وجود نداشتند؛ چون شیطان با کسی که در مسیر غلط قرار گرفته کاری ندارد.
~یا زهرا(س)~
همهٔ ما یک مولا داریم و دل‌خوشیم به یک نگاه مولا
Zahra sadat
وقتی هدایت می‌یابید تازه می‌فهمید شیطان است که دارد سعی می‌کند مردم را به سمت گمراهی بکشاند. تا قبل از هدایت‌شدن شما را به حال خود واگذارکرده؛ ولی همین‌که مسلمان می‌شوید القائات و وسوسه‌هایش شروع می‌شود. این وسوسه‌ها قبل از این وجود نداشتند؛ چون شیطان با کسی که در مسیر غلط قرار گرفته کاری ندارد.
پناهی
حقانیت ولایت اهل‌بیت علیهم السلام کاملاً روشن است و این ولایت آن‌قدر ارزش و اهمیت دارد که همهٔ این پیشرفت‌ها و سروصداهای تمدن غرب جلویش بی‌رنگ و بی‌اهمیت است؛ یعنی من شک ندارم حقانیت و ارزش ولایت اهل‌بیت علیهم السلام از همهٔ این پیشرفت‌ها و زیبایی‌هایی که توی غرب هست و خیلی‌ها دلشان برایش غنج می‌رود، بالاتر است. این‌ها شعار نیست.
HN
می‌گویند مردی خراسانی رفت پیش امام صادق علیه السلام که ما می‌خواهیم قیام کنیم. امام صادق علیه السلام گفتند برو توی تنور. گفت من؟! من شیعه و محب و فلان، چرا من توی تنور بروم؟! صحابهٔ دیگری از امام صادق علیه السلام آمد. گفتند برو توی تنور. رفت و نشست و همان‌طور داشت صحبت می‌کرد. بعد امام گفتند هر وقت به این نقطه رسیدید ما خودمان می‌دانیم کی قیام کنیم؛ یعنی بحث معرفت امام به شعر و حرف نیست، به عمل است. هر کاری هم که قرار است عمل شود تمرین می‌خواهد. به نظر من اربعین یک تمرینی است برای کارهایی که بعدها شیعه می‌خواهد در دورهٔ ظهور انجام بدهد. یک‌جورهایی برگشت من به ایران هم در همین راستا بود. همین دل‌کندن و تمرین‌کردن. همین قوت‌بخشیدن به مملکتی که الآن عَلم شیعه روی دوشش است؛ درحالی‌که من توی انگلستان کسب‌وکار خوبی راه انداخته بودم. می‌توانستم آنجا زندگی راحتی داشته باشم؛ اما برگشتم ایران.
s✒
اصلاً نوکری امام حسین علیه السلام یک عشق و حالی دارد که با هیچ چیز دیگر عوضش نمی‌کنی.
tadai
هر کاری هم که قرار است عمل شود تمرین می‌خواهد. به نظر من اربعین یک تمرینی است برای کارهایی که بعدها شیعه می‌خواهد در دورهٔ ظهور انجام بدهد.
philobiblic
هیچ جایی از لحاظ آزادی‌های جنسی مثل هلند نیست. این‌قدر در این آزادی‌ها پیش رفته‌اند که دارند از حیوانات هم جلو می‌زنند. شما بعضی از حیوانات را می‌بینی کمی حیا دارند. این‌ها مطلقاً به چیزی از جنس حیا اعتقاد ندارند؛ اما چه کسی گفته مشکل ندارند؟ چه کسی گفته توی این کشور دیگر جرم و جنایت رُخ نمی‌دهد؟ مگر طمع انسان حد و اندازه دارد؟ هرچقدر هم که بهش بدهی باز هم می‌خواهد. آدم این مسائل را که در غرب می‌بیند، می‌فهمد دین چه کرامتی برای انسان مؤمن قائل شده.
philobiblic
اسم خودشان را گذاشته‌اند خانواده؛ اما وقتی با هم می‌روند بیرون هرکس سهم خودش را حساب می‌کند. می‌گویم: «مگر این زن تو نیست؟!» می‌گوید: «چرا ولی خب وقتی دارد حقوق می‌گیرد چه اشکال دارد پول غذایش را خودش حساب کند؟» یعنی این‌قدر ممکن است از عاطفه خالی شوند.
philobiblic
بعد فکر کردم این‌ها توی حرف و کار ناحق خودشان این‌قدر پابرجایند، چرا ما برای حرف حق خودمان معطلیم و بیکار. همان وقت‌ها یاد جلسه‌های قرآن و هیئت‌های مشهد افتادم. گفتم خب، قرآن‌خواندن که مشهد و آمستردام ندارد. خدا و امام حسین علیه السلام همه‌جا هستند. چند تا جوان ایرانی و بچه‌شیعه بودیم که توی آمستردام باهم دوست شده بودیم. قرار شد هفته‌ای یک شب دور همدیگر جمع شویم. هر بار خانهٔ یک نفر قرآن می‌خواندیم و دعای کمیل. شب‌های خیلی بابرکتی بود
philobiblic
از دیرباز و در میان همهٔ اقوام و ملل، پیاده‌رفتن مسافر به سمت مقصد نشانه‌ای است از شوق و اشتیاق، خضوع و خشوع و عزم و اراده؛ و از همین‌روست که در بسیاری از آیین‌های دیگر، پیاده‌روی‌های فردی یا جمعی به شکل برنامه‌های سلوکی و عرفانی یا سیاسی، بی‌سابقه نیست.
نون صات
من توی سایت‌ها، فیسبوک و فضاهای مجازی خیلی بحث می‌کنم: با مسیحی‌ها و اهل سنت؛ چون معتقدم دین فرد نباید ارثی باشد. الآن هم بعد از همهٔ آن بحث‌ها نظرم این است که حقانیت ولایت اهل‌بیت علیهم السلام کاملاً روشن است و این ولایت آن‌قدر ارزش و اهمیت دارد که همهٔ این پیشرفت‌ها و سروصداهای تمدن غرب جلویش بی‌رنگ و بی‌اهمیت است؛ یعنی من شک ندارم حقانیت و ارزش ولایت اهل‌بیت علیهم السلام از همهٔ این پیشرفت‌ها و زیبایی‌هایی که توی غرب هست و خیلی‌ها دلشان برایش غنج می‌رود، بالاتر است. این‌ها شعار نیست. این‌ها زندگی من است؛ یعنی من اینجا توی هلند به جای اینکه بروم دنبال آن شیرینی و لذت‌ها، چسبیده‌ام به هیئت هفتگی و گفتگو با برادران حوزوی و مسجد و سینه‌زنی
ز.م
حالا ما چند کیلومتر از گنبد دور هستیم ولی اینجا هم حریم کربلاست و ما می‌ترسیم. به خودت می‌گویی تو دو هفته اینجایی و بعد می‌روی. هر غلطی خواستی آنجا بکن، اما اینجا کربلاست و باید حرمتش را نگه داری. اگر اینجا توانستی حُرمت نگه داری، بقیهٔ سال هم می‌توانی. یواش‌یواش بقیهٔ سالت هم می‌شود حریم کربلا. همهٔ سالت می‌شود حریم کربلا و آنجا هم حرمت نگه می‌داری.
ز.م
وقتی برگشتم هلند اصلاً غمم نبود که چرا نشد بیشتر بروم زیارت. اصلاً نوکری امام حسین علیه السلام یک عشق و حالی دارد که با هیچ چیز دیگر عوضش نمی‌کنی. من خودم هر چیزی توی زندگی دارم از همین نوکری امام حسین علیه السلام است؛ یعنی من هیچ جا کارم بند نمی‌شود؛ اما هر کاری که با امام حسین علیه السلام داشته باشم خوب می‌شود. خوب راه می‌افتد. توی هلند کارهای ما جوری درست می‌شود که من می‌دانم با چهارچوب‌های معمول این کشور نباید بشود؛ ولی خب برای ما راه می‌افتد. حالا شاید توی این دنیای مادی امروز این حرف‌ها را قبول نداشته باشند ولی این اعتقاد قلبی من است. شاید خیلی‌ها فکر می‌کردند من بروم اروپا عوض می‌شوم؛ ولی نشدم. خدا دستم را گرفت
ز.م
وقتی با هم می‌روند بیرون هرکس سهم خودش را حساب می‌کند. می‌گویم: «مگر این زن تو نیست؟!» می‌گوید: «چرا ولی خب وقتی دارد حقوق می‌گیرد چه اشکال دارد پول غذایش را خودش حساب کند؟» یعنی این‌قدر ممکن است از عاطفه خالی شوند.
باافتخار ، یه ارزشی🦋
شیطان یک‌باره شما را از صراط مستقیم کنار نمی‌برد؛ آهسته‌آهسته نفوذ می‌کند و جهت را عوض می‌کند.
feri
بعدها مطالعه کردم و فهمیدم خدا من را از یک جمع جدا کرد و برد یک جای دیگر؛ چون رشد من توی آن فضا و جمعِ جدید بود. شاید همان تنهایی یکی‌دو روز اول هم برای رسیدن به این حس خیلی موثر بود؛ چون وقتی تنها می‌شوی نقصت را حس می‌کنی، ترست را حس می‌کنی، بعد می‌گویی خدا. خدا بهت می‌گوید جانم. من این را حس کردم. با تمام وجودم هم آن تنهایی را حس کردم و هم آن جانمِ خدا را.
:)

حجم

۱۲۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۱۲۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۳۰,۶۰۰
تومان