خیلی مواظب باش که زمستان احوال گرمسیریات را بد نکند.
باران
خیلی چیزها هست که باید خودت بهتنهایی حلوفصلشان کنی.
باران
نگاهت باید ترس گوینده را بریزد.
باران
من از آدمهای توی خطای حافظه خوشم میآید.
آدمهایی که خیال میکنند تو را جای دیگری دیدهاند.
باران
حرفها خودشان خودبهخود نمیآیند؛ واج میشوند، مصوت میشوند و درست یک هوا بیرونتر از دندانها قرار میگیرند، ولی بیرون نمیپرند... سقوط آزاد مصوتها لغو میشود. سقوط آزاد همیشه خطرناک است. مخصوصاً اگر بدون طناب و کمربند ایمنی باشد. حرفهایی که به خاطرات عاشقی مربوط میشوند، این کمربند را ندارند. خطرناکاند.
باران
احساس میکنم میتوانم سختترین حرفهای دنیا را با سادهترین کلمات بزنم، و این چه حس عجیبی است.
باران
هر چه فکر کنی همان میشود.
باران
خداحافظی با نوجوانی غمانگیز است.
n re
این جوانها چه میدانند بیاحتیاطی عاطفی یعنی چی و چه عواقبی دارد
باران
در خیابان که راه بروم، کلماتم زنده میشوند. خیابان زبانهای در حال انقراض را دوباره زنده میکند...
باران
جای آنکه بیاید و رک و پوستکنده حرفش را بزند و از فکر دربیاید، توی خودش میریزد. حتماً تا حالا برای خودش زندگینامهٔ تراژیکی هم ساخته است...
باران
ببین چه پروانهای بشود کرم ابریشمی که چهار سال است دور خودش پیله میتند.
باران
راستش را بخواهی این دلشورهها برام خوب است. میدانی چند وقت است دلم شور نمیزند؟
باران
آدم نباید به گذشتهها برگردد، گذشتهها استخوان آدم را پوک میکنند و باعث میشوند قلب آدم تیر بکشد.
n re
قلب من شبهقارهای فقیر است ولی بمب اتمی دارد. بمب اتمیاش هر لحظه ممکن است بترکد.
n re
جواب بعضی سؤالها را فقط دیوانهها میدانند
n re
شهری از شهر دیگر به تو سزاوار نیست و بهترین شهرها شهری است که تو را در برگیرد...
n re
عاشقها همیشه میتوانند دوتا گوش مخملی روی سرت سبز کنند.
n re
من. میروم شهرکتاب. کتاب یار مهربان است.
n re
برای وصال باید حجاب را کنار زد. ما هم باهم حجاب را کنار میزنیم.
n re