جای آنکه بیاید و رک و پوستکنده حرفش را بزند و از فکر دربیاید، توی خودش میریزد. حتماً تا حالا برای خودش زندگینامهٔ تراژیکی هم ساخته است...
باران
ببین چه پروانهای بشود کرم ابریشمی که چهار سال است دور خودش پیله میتند.
باران
راستش را بخواهی این دلشورهها برام خوب است. میدانی چند وقت است دلم شور نمیزند؟
باران
آدم نباید به گذشتهها برگردد، گذشتهها استخوان آدم را پوک میکنند و باعث میشوند قلب آدم تیر بکشد.
n re
قلب من شبهقارهای فقیر است ولی بمب اتمی دارد. بمب اتمیاش هر لحظه ممکن است بترکد.
n re
جواب بعضی سؤالها را فقط دیوانهها میدانند
n re
شهری از شهر دیگر به تو سزاوار نیست و بهترین شهرها شهری است که تو را در برگیرد...
n re
عاشقها همیشه میتوانند دوتا گوش مخملی روی سرت سبز کنند.
n re
من. میروم شهرکتاب. کتاب یار مهربان است.
n re
برای وصال باید حجاب را کنار زد. ما هم باهم حجاب را کنار میزنیم.
n re