خیلی مواظب باش که زمستان احوال گرمسیریات را بد نکند.
باران
خیلی چیزها هست که باید خودت بهتنهایی حلوفصلشان کنی.
باران
نگاهت باید ترس گوینده را بریزد.
باران
من از آدمهای توی خطای حافظه خوشم میآید.
آدمهایی که خیال میکنند تو را جای دیگری دیدهاند.
باران
حرفها خودشان خودبهخود نمیآیند؛ واج میشوند، مصوت میشوند و درست یک هوا بیرونتر از دندانها قرار میگیرند، ولی بیرون نمیپرند... سقوط آزاد مصوتها لغو میشود. سقوط آزاد همیشه خطرناک است. مخصوصاً اگر بدون طناب و کمربند ایمنی باشد. حرفهایی که به خاطرات عاشقی مربوط میشوند، این کمربند را ندارند. خطرناکاند.
باران
احساس میکنم میتوانم سختترین حرفهای دنیا را با سادهترین کلمات بزنم، و این چه حس عجیبی است.
باران
هر چه فکر کنی همان میشود.
باران
خداحافظی با نوجوانی غمانگیز است.
n re
این جوانها چه میدانند بیاحتیاطی عاطفی یعنی چی و چه عواقبی دارد
باران
در خیابان که راه بروم، کلماتم زنده میشوند. خیابان زبانهای در حال انقراض را دوباره زنده میکند...
باران