زن، عادیترین شکل زیباییست
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
تو فکر میکنی خیره شدن طولانی به دیواری سفید
از خراب کردن آن راحتتر است؟
نه دوست من!
هنوز نمیدانی
درد کشیدن چیست
mobina
نمیخواهم حرفهای باشکوه و خوشآبورنگ بزنم
برای این حرفها دیر است
میگویم
کاش کمی کودک بودیم.
min
من تاریخ خواندهام
اما هرگز در سالنامهها جایی به اشک چشمی برنخوردم، فرزندم!
آدمهای سوخته، درختها، خانهها، در تاریخ فقط اعداد و ارقام هستند
میدانی پسرم؟ تاریخ یک ریاضیات بیرحم و وحشی دارد
خانههایی که هر کدام پُر از زندگی و خاطرات تلخوشیریناند
برای تاریخ تنها اشکالی هندسی محسوب میشوند
بدان فرزندم
که تاریخ با هندسه هم تسویهحسابهای وحشیانه کرده است
یا همهچیز تاریخ است ــ و تمام نشده، یا تاریخ تمام شده و هیچچیز نیست
کمیل
چه کسی
سطرسطر، چروکهای پیشانیمان را خواهد خواند؟
mobina
این روزها
سکوت تندتند حرفم را قطع میکند
خون مثل سابق در رگهایم نمیجوشد
نگاهم را مدام از آیینه میدزدم
نامم را هم دیگر بر دیوارِ عرقکرده
نمینویسم
mobina
«پدر! خدا کیه؟»
«خدا تو و مادربزرگت و پدربزرگت و مادرت و همه رو آفریده.»
«تو رو هم؟»
«...»
Ehsan Agp
اگر روزی تصمیم گرفتید نویسنده بشوید،
سرزنشهای بسیاری در لباس طنز و طعنه و کنایه خواهید شنید
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
گاهی تیرهای امیدمان حتی به سنگ هم نمیرسند
همانطور در هوا ذوب میشوند و محو میشوند.
کمیل