بریدههایی از کتاب هربار که معنی زندگی را فهمیدم، عوضش کردند: زیست با استفاده از خرد فلاسفهی بزرگ
۴٫۳
(۱۸۲)
«مراقب باش که آرزوی چه را داری چون ممکن است آرزوی تو محقق شود.»
آذیــن؛
«زندگی چیزی است که در مورد شما اتفاق میافتد درست در همان زمان که درگیر نقشههای دیگری هستید.»
Sana
تنها یک مسئلهٔ فلسفی واقعاً جدی وجود دارد و آن هم خودکشی است. قضاوت دربارهٔ اینکه آیا زندگی به زیستن میارزد یا نه، در واقع پاسخی است برای این مسئلهٔ فلسفیِ اساسی. تمام مسائل بعدی؛ اینکه جهان سه بُعد دارد و اینکه ذهنْ نُه یا دوازده طبقه دارد در درجهٔ اهمیت بعدی قرار دارند.
آلبر کامو
منکسر
آن بیرون خیلیخیلی بزرگ است و هر یک از ما خیلیخیلی کوچک. زندگی ما بسیار کوتاه و زمان بیآغاز و بیپایان است پس شاید زندگی فردی ما آنقدرها هم که دوست داریم و فکر میکنیم مهم نباشد.
Marzieh
«ما همیشه در حال آماده کردن خودمان برای زندگی کردن هستیم اما هیچوقت زندگی نمیکنیم.»
کاربر ۵۲۹۴۵۲۵
خوب که فکرش را میکنم میبینم قسمت اعظم عمرم را در اینباره فکر کردم که «خب بعدش چی میشه؟» وقتی شام میخوردم فکر میکردم که قرار است بعد از شام چه کتابی را بخوانم یا چه فیلمی را ببینم و همین باعث میشد که در آن لحظه مثلاً نتوانم از سیبزمینیِ تنوری که زیر دندانم بود لذت کامل و وافر را ببرم. در حقیقت سؤال تکرارشوندهٔ «بعدش چی؟» تبدیل به یکی از موضوعات اصلی تکراری زندگی من شد.
کاربر ۵۲۹۴۵۲۵
«دنیا لانهٔ دزدان است و شب در راه. ابلیس زنجیرها را پاره میکند و چون سگی هار در جهان میچرخد. زهر دنیا بر همه تأثیر خواهد گذاشت. هیچکس توان گریختن ندارد. بنابراین بیایید شاد باشیم تا زمانی که میتوانیم شاد باشیم بیایید مهربان بخشنده باشیم. ما نباید از لذت بردن در این جهان شرمسار باشیم.»
nafiseh.hn
در زبان ما بهزیبایی و ظرافت دو وجه تنها بودن در نظر گرفته شده: از لغت انزوا برای بیان درد تنها بودن و از لغت خلوتْ برای بیان شکوه تنها بودن استفاده میشود.
پل تلیش؛ استاد الهیات (۱۹۶۵ ـ ۱۸۸۶)
Soleimani
هر کاری را طوری انجام بده که انگار قرار است آخرین کاری باشد که در زندگیات انجام میدهی.
هیچیسم
مرگ رویدادی در زندگی نیست. ما زندگی نمیکنیم تا مرگ را تجربه کنیم. اگر ابدیت را بیزمانی معنا کنیم نه مدتزمانی نامحدود، آنگاه زندگی ابدی متعلق به کسانی است که در حال زندگی میکنند. زندگی ما پایانی ندارد همانطور که میدان دید ما مرزی ندارد.
لودویگ ویتگنشتاین، فیلسوف اتریشی ـ بریتانیایی (۱۹۵۱ ـ ۱۸۸۹)
هیچیسم
عرفان یک مسئلهٔ شخصی است نیازی نیست که آن را با کسانی شریک شوید که درست مثل شما فکر میکنند، و با سیستمهای دیگر مقایسه شود یا عمومیت داده شود. و مهمتر از همه نیازی ندارد که منتهی به ایجاد نفرت و بیزاری و برافروزی آتش جنگ شود.
خوب عرفان دقیقاً چیست؟ لودویگ ویتگنشتاین بهزیبایی آن را اینگونه توصیف کرده: «عرفان در پی این نیست که بگوید جهان چگونه هست و چگونه باید باشد، بلکه در پی آن است که بگوید جهان همین است که هست.»
هیچیسم
جان بارت؛ رماننویس اگزیستانسیالیست امریکایی (ـ ۱۹۳۰)
هیچیسم
پذیرش پوچی این آزادی بیحدومرز را به انسان میدهد تا معنای شخصی خود را برای زندگی خلق کند.
در هر دو زبان انگلیسی و فرانسه لغت اَبزورد اشاره به
هیچیسم
زندگی ما بسیار کوتاه و زمان بیآغاز و بیپایان است پس شاید زندگی فردی ما آنقدرها هم که دوست داریم و فکر میکنیم مهم نباشد.
هیچیسم
همهٔ ما در ته چاه فاضلابایم اما شماری از ما به ستارگان خیره شدهایم.
هیچیسم
به خودم گفتم «چهته پسر؟ اگر تو فقط یهبار شانس زندگی کردن داشته باشی، نمیخوای یهسری چیزها رو تجربه کنی؟ چه مرگته؟» با خودم فکر کردم اگه تو بدترین حالتِ ممکن خدایی در کار نباشه و همهٔ ما با مرگمون تمومِ تموم بشیم چرا اینقدر بیخودی خودم رو اذیت کنم. باید بیخیال جوابهایی بشم که بهشون نمیرسم و فقط تا آخرین لحظه از عمرم لذت ببرم.
عاطفه
در حقیقت ازدواج با یک کالوینیست هلندی باعث شد که در دیدگاه سابقم تجدیدنظر کنم. از وقتی که زندگی زناشوییام را آغاز کردم، هر زمانی که به شکل وسواسآمیزی در مورد مسئلهای نگران و دلواپس میشوم فرکه به من نهیب میزند «بس کن.» لهجهٔ هلندی در تأثیر کلامش نقش مهمی دارد. وقتی بحث خلقوخو و دلواپسی پیش میآید فرکه بیشتر طرفدار مکتب «کمربندتو محکمتر ببند» است تا مکتب «سایقهای درونیت رو تحلیل کن». او به ارادهٔ آزاد اعتقاد دارد، به نوع بسیار قدرتمندش هم اعتقاد دارد. از آن نوعی که زندگی را نه حاصل تقدیر و تدبیر که نتیجهٔ اراده و اتفاق میداند و به چیرگی اراده بر اتفاق هم خیلی تأکید دارد.
nima
به قول یکی از دوستان ما تا مغز استخوان یا تا همان اعماق وجودمان هم متظاهریم
.GH.
هستی مقدم بر چیستی است.
nima
برخلاف زیگموند فروید که معتقد بود میل جنسی اصلیترین و بنیادیترین گرایش انسان است و آلفرد آدلر که میل به کسب قدرت را انگیزهٔ اصلی میدانست فرانکل معتقد بود که نیاز به لوگوس ــ لغتی یونانی به معنای معنا ــ بر سایر امیال و انگیزههای انسان برتری دارد. «محرک اصلی انسان کسب لذت و پرهیز از درد نیست، بلکه یافتن معنایی است در زندگی. فرد آمادهٔ رنج کشیدن است به شرط آنکه معنا و مقصودی در آن رنج بیابد.» وقتی از انسانی همهچیز سلب میشود سلامت امنیت شخصیت و حتا امیدش برای رهایی هنوز ظرفیت ارضای تمایلش برای کشف معنا باقی میماند.
bookwormnoushin
حجم
۱۵۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۶۲ صفحه
حجم
۱۵۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۶۲ صفحه
قیمت:
۴۸,۵۰۰
۲۴,۲۵۰۵۰%
تومان