بریده‌هایی از کتاب هربار که معنی زندگی را فهمیدم، عوضش کردند: زیست با استفاده از خرد فلاسفه‌ی بزرگ

«ایمن‌ترین شیوه برای خیلی بدبخت نبودن این است که انتظار نداشته باشیم خیلی خوشبخت شویم.»

زندگی مانند پاندولی است که مدام بین رنج و ملال در نوسان است. آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی (۱۸۶۰ ـ ۱۷۸۸)

اطلاع از این‌که ما همیشه می‌توانیم بهتر از عالی بشویم می‌تواند یک مسئلهٔ ناامیدکننده باشد. این نکته به ما یادآوری می‌کند که ما هرگز به نقطهٔ نهایی و قلهٔ شادی و احساس خوشبختی نمی‌رسیم چون شادی و خوشبختی اصولاً قله‌ای ندارد. همیشه یک کوه بلندتر هست. کوهی که درحال‌حاضر در قله‌اش نشسته‌ایم و حس خوبی داریم، به‌زودی تبدیل به سطح هوشیاری و درک معمول می‌شود. روان‌کاوان تجربی از این موضوع با اصطلاح نقطهٔ تنظیم شادی یاد می‌کنند.

«ما همیشه در حال آماده کردن خودمان برای زندگی کردن هستیم اما هیچ‌وقت زندگی نمی‌کنیم.»

«مراقب باش که آرزوی چه را داری چون ممکن است آرزوی تو محقق شود.»

هنر زندگی کام‌جویی در هر لحظه و هر مکان است و لذیذترین و ماندگارترین لذت‌ها نه ذهنی هستند و نه همیشه اخلاقی.

جوری زندگی کن که انگار بار دومی است که زندگی را تجربه می‌کنی و انگار بار اول اشتباه زندگی کرده‌ای. ویکتور فرانکل،

«ایمن‌ترین شیوه برای خیلی بدبخت نبودن این است که انتظار نداشته باشیم خیلی خوشبخت شویم.»

به قول روان‌کاوان، این‌که فکر کنی وقتی زندگی برای من گند و گه است، برای عالم‌وآدم گند و گه است، یک‌جور سم شیرین ذهنی است

لذت چیزی را که در اختیار داری، با آرزو و میل چیزی که نداری ضایع نکن. به خاطر داشته باش چیزی که اکنون داری، چیزی بوده که زمانی آرزوی داشتنش را داشتی. اپیکور

آلدوس هاکسلی در جایی نوشته: زندگیِ شما از مجموعه عادات شما تشکیل یافته است، هر چه عادت شما بهتر و نیکوتر باشد، زندگی شما هم عالی‌تر و زیباتر خواهد بود. بکوشید به عاداتی معتاد شوید که مایل‌اید بر زندگی شما فرمان‌روا باشد.

فلاسفهٔ آکادمیک معاصر، کلاً بحث چگونه زیستن را به تاک‌شوهای روتین و فله‌ای کانال‌های تلویزیونی و خوش‌پوشان خوش‌گفتار مباحث انگیزشی سپرده‌اند.

لذت چیزی را که در اختیار داری، با آرزو و میل چیزی که نداری ضایع نکن. به خاطر داشته باش چیزی که اکنون داری، چیزی بوده که زمانی آرزوی داشتنش را داشتی.

مثلاً: «خدای بزرگ حالا که من به آن دهقان بی‌چیز یک قاطر بخشیدم، می‌شود تو هم لطف کنی و برای دختر ترشیدهٔ من یک شوهر خوب پیدا کنی؟»

بارت می‌گوید ما از امتیاز هولناک و ترسناک خلق معنای شخصی زندگی‌مان برخورداریم و همین تصمیمات کوچک روزمره است که زندگی ما را شکل می‌دهد.

یک مورد مشترک مذاهب جهان این است که زندگی روی زمین را یک مرحلهٔ کم‌ارزش در مسیر زندگی راستین یا زندگی پس از مرگ یا حیات ابدی می‌دانند. مأموریت ما روی زمین تنها این است که نشان دهیم لیاقت حیات بهشتی را داریم. به‌جز آن، زندگی روزمره و مسائل مادی و غیرمادی و جنسی و غیرجنسی آن اهمیت چندانی ندارد. پس آن‌چه که ما این‌جا داریم یک زندگی «بعدش چی؟» همیشگی است. هر لحظه از زندگی خاکی و زمینی ما بر زندگی آینده‌مان متمرکز است.

«ایمن‌ترین شیوه برای خیلی بدبخت نبودن این است که انتظار نداشته باشیم خیلی خوشبخت شویم.» (دقت کنید! شوپنهاور از کلمهٔ بدبخت و بیچاره استفاده می‌کند نه مثلاً ناشاد و غمگین.)

پیرس این‌گونه نتیجه‌گیری می‌کند که بر این اساس چرا نباید همهٔ ما قرص مصرف کنیم یا از کاشت محرک‌های عصبی در مغزمان استقبال نکنیم وقتی که می‌توانند به ما کمک کنند به صورت مداوم حس خوبی داشته باشیم و حس بهتری از صرفاً خوب بودن داشته باشیم؟

تخیل و حافظهٔ توسعه‌یافته دو عامل اصلی در موضوع دور شدن از زمان حال است.

این واقعیت که یک بدبختی بزرگ بر سرمان نمی‌آید به‌هیچ‌وجه دلیل این نیست که ما عملاً روش معقولی در برابر آن در پیش گرفتیم.