بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هربار که معنی زندگی را فهمیدم، عوضش کردند: زیست با استفاده از خرد فلاسفه‌ی بزرگ | صفحه ۴۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب هربار که معنی زندگی را فهمیدم، عوضش کردند: زیست با استفاده از خرد فلاسفه‌ی بزرگ

بریده‌هایی از کتاب هربار که معنی زندگی را فهمیدم، عوضش کردند: زیست با استفاده از خرد فلاسفه‌ی بزرگ

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۳از ۱۸۲ رأی
۴٫۳
(۱۸۲)
رالف والدو امرسن اشارهٔ خوبی دارد که در مورد زندگی من یکی خوب مصداق دارد؛ «ما همیشه در حال آماده کردن خودمان برای زندگی کردن هستیم اما هیچ‌وقت زندگی نمی‌کنیم.»
Ghasedaksheno podcast
ایراد عمدهٔ زندگی بلندپروازانه و جاه‌طلبانه از دید اپیکور این است: بعد از این‌که فرد آن‌چه را که خواسته با سختی به دست می‌آورد به دنبال به دست آوردن چیزی می‌رود که سخت‌تر و خطرناک‌تر است. با پیشرفت در این مسیر خواسته‌های فرد بیشتر و دشوارتر و خطرناک‌تر می‌شود و آسایشش کمتر. و در نهایت برای هر بلندپرواز جاه‌طلبی لحظهٔ پایان فرا می‌رسد، لحظه‌ای که در رسیدن به آخرین هدف و خواستهٔ زندگی‌اش ــ که بزرگ‌ترین و مهم‌ترین هدف زندگی‌اش محسوب می‌شود ــ ناکام مانده و مثل یک بازنده باید از این زندگی و این دنیا خداحافظی کند. میل فریبنده و وسوسه‌کننده‌ای که سبب به تله افتادن ما در دام بلندپروازی می‌شود، میل ما به کمال‌گرایی است. ما متقاعد شده‌ایم، جامعه ما را متقاعد کرده که خصوصیت کمال‌گرا بودنْ یکی از خصوصیات بارز اشخاص محترم و معتبر جامعه است. ما فرزندان‌مان را وادار می‌کنیم که کمال‌گرا باشند. اما نتیجهٔ کمال‌گرایی این است که ما مدام در تلاش برای این هستیم که حاصل کارمان بتواند بهتر باشد.
Ghasedaksheno podcast
لذت چیزی را که در اختیار داری، با آرزو و میل چیزی که نداری ضایع نکن. به خاطر داشته باش چیزی که اکنون داری، چیزی بوده که زمانی آرزوی داشتنش را داشتی. اپیکور، فیلسوف یونانی لذت‌گرا (۲۷۰ ـ ۳۴۱ پیش از میلاد)
Ghasedaksheno podcast
«فقدان و از دست دادن، ارزش چیزها را برای ما آشکار می‌کند.»
مریم کریم زاده
ماده‌گرایی / Materialism دیدگاهی فلسفی که بر طبق آن در جهان چیزی جز ماده وجود ندارد. هر چیزی قابل‌تبدیل و تقلیل به ماده است از جمله فکر و ذهن که تنها حاصل فعالیت مغز است.
Ahmad
لذت‌گرایی / Hedonism تئوری‌ای که طبق آن لذتْ تنها ارزش واقعی زندگی است؛ «پس برو دنبالش.» از سوی دیگر درد یک مفهوم ضدارزش در زندگی است؛ «پس از آن پرهیز کن.» به طور مختصر و مفید «اگه حس خوبی داره پس خوبه» شکل‌های متفاوتی از لذت‌گرایی در عالم فلسفه وجود دارد که تفکر در مورد تک‌تک شان لذت‌بخش است.
Ahmad
لاادری‌گری / ندانم‌گرایی / Agnosticism موضعی فلسفی که طبق آن وجود یا عدم‌وجود خدا محل شک است. لاادری‌گریْ از گرایش‌های فلسفی‌ای است که در عین اذعان به عینیت و واقعیت جهان، شناخت قسمتی از آن یا کل آن را ناممکن می‌داند. با این حساب، لاادری‌گویان موضع پادرهوایی دارند. بالای دیواری نشسته‌اند که در یک سوی آن دیار باور و در سوی دیگرْ سرزمین انکار وجود دارد. و موضع راحتی ندارند. راسل در من یک خداناباورم یا یک ندانم‌گرا؟ می‌نویسد: به عنوان یک فیلسوفْ اگر بخواهم برای شنونده‌های فلسفی محض سخن بگویم باید بگویم که خود را یک ندانم‌گرا توصیف می‌کنم چرا که فکر نمی‌کنم برهانی قاطع وجود داشته باشد که کسی بتواند اثبات کند که خدایی وجود ندارد. از سوی دیگر اگر بخواهم بر فردی معمولی در خیابان اثری صحیح بگذارم فکر می‌کنم که باید بگویم من یک خداناباور هستم چرا که دلیلی علمی برای باور به خدایی واحد ندارم همان‌گونه که دلیلی ممنطقی برای باور به خدایان یونان باستان ندارم.
Ahmad
فایده‌باوری ـ سودمندانگاری / Utilitarianism فلسفه‌ای اخلاقی و سیاسی که دکترین آن مبتنی بر بیشترین سود برای بیشترین تعداد افراد است. جرمی بنتام یکی از شاخص‌ترین و تأثیرگذارترین فلاسفهٔ این مکتبْ اعتقاد داشت هر عملی که انجام می‌پذیرد باید در آن سود و فایده را جست. او معنای سود و فایده را در لذت می‌دید و می‌گفت هر آن‌چه که لذت‌بخش باشد سودمند است. با این حساب این مکتب را می‌توان از زیرشاخه‌های لذت‌گرایی محسوب کرد.
Ahmad
عقل‌گرایی ـ ذهن‌گرایی / Rationalism در معرفت‌شناسی به تئوری‌ای اطلاق می‌شود که طبق آن حقیقت از ذهن شروع می‌شود و به ذهن ختم می‌شود.
Ahmad
تقلیل‌ناپذیری و تقلیل / Irreducibility and Reducibility این دو عبارت در گزاره‌های فلسفی در اشاره به تفاوت هوشیاری و آگاهی با فعالیت مغزی استفاده می‌شوند. آیا آگاهی می‌تواند در حد فعالیت‌های مغزی صرف تقلیل داده شود یا آگاهی فرایندی تقلیل‌ناپذیر است؟
Ahmad
تجربه‌گرایی / Empiricism مکتبی فلسفی که ادعا دارد شناخت جهانِ خارج تنها از طریق تجربه توسط حواس پنجگانه میسّر است. مکتب تجربه‌گرایی واکنشی به مکتب ذهن‌گرایی بود. خلاصهٔ تعالیم آن را می‌توان در این عبارت خلاصه کرد: «تمام آن‌چه که درک می‌کنی آن چیزی است که می‌بینی.»
Ahmad
پوچ‌گرایی / absurdism این مفهوم به این موضوع اشاره دارد که ما قادر به تطبیق و وفق دادن میل‌مان به یافتن معنا برای زندگی با این حقیقت نیستیم که کشف معنا برای این جهان از لحاظ عقلانی غیرممکن است. ایده‌های فیلسوفان در مورد شیوه‌های پوچ زیستن متفاوت و متنوع است.
Ahmad
خب درسی که من در این‌جا گرفتم از این قرار بود: این‌که تمام وقتم را صرف حسرت خوردن هر چیز مهم یا پیش‌پاافتاده‌ای در زندگی‌ام بکنم که به آن‌ها نرسیده‌ام راه مطمئنی برای از دست دادن هر چیزی است که درحال‌حاضر پیشِ روی من و در اختیار من است.
Mohadese
اپیکور با توصیه‌اش در جهت کاهش همیشه خواستن چیزی بیشتر یا متفاوت از چیزی که در اختیار داریم، این مضمون را تبدیل به هستهٔ اصلی فلسفه‌اش می‌کند. مارکوس اورلیوس وقتی می‌گوید «چنان کنید که انگار آخرین‌باری است که در عمرتان می‌کنید» بر این ایده تأکید بیشتری دارد. هزار سال بعد هنری دیوید تورو این‌گونه شورآمیز و ساده توصیه می‌کند: «(در دریای زندگی) خودت را با هر موجی درگیر کن.» و ختم کلام از آن ویتگنشتاینِ کبیر است که می‌فرماید: «زندگی ابدی از آن کسانی است که در حال زندگی می‌کنند (و حالش را می‌برند).» طبعاً تأکید ویژه بر موضوع «همین حالا همین جا باش» بابت این است که نویسندهٔ این کتاب من هستم و همیشه گرایش ویژه‌ای به این ایده داشتم. همیشه هم این برایم سؤال بوده که چرا در حالْ زیستن این‌قدر سخت است، دست‌کم برای من. همین سؤال باعث شد که به گرایش‌های گوناگون لذت‌گرایی متمایل شوم. هیچ‌چیز مانند درگیر شدن با فعالیتی که لذت و خوشی زیاد به همراه دارد انسان را متمایل به زیستن در اکنون و این‌جا نمی‌کند. بازی تنیس برای خیلی‌ها، پخت یک سوفلهٔ خوشمزه برای برخی و خوردنِ با لذت آن سوفله برای برخی دیگر. فعالیت جنسی تقریباً برای همه و برای برخی هم کلنجار رفتن با پرسش‌های فلسفی.
Ahmad
مرگ مثل سایه است هر چه‌قدر از آن دور شوید بزرگ‌تر و مهیب‌تر می‌شود و هر چه‌قدر به آن نزدیک شوید از شما دورتر می‌شود. بله، این‌گونه از رو در رو شدن با مرگ بی‌نهایت احساس زنده بودن می‌کنیم.
Ahmad
مرگ مثل سایه است هر چه‌قدر از آن دور شوید بزرگ‌تر و مهیب‌تر می‌شود و هر چه‌قدر به آن نزدیک شوید از شما دورتر می‌شود. بله، این‌گونه از رو در رو شدن با مرگ بی‌نهایت احساس زنده بودن می‌کنیم. بسیاری از متفکران اگزیستانسیالیست معتقدند که مواجههٔ مستقیم با مرگ تنها راه مطمئن زیستن در اکنون است، هر چند که مطمئنم سارتر با آن عینک نمره‌بالا و فیزیکِ شکننده و لاغرش هیچ‌گاه موج‌سواری روی آتشفشان را به عنوان گزینهٔ مناسب برای زیستن در اکنون در نظر نداشت.
Ahmad
صخره‌نوردی، صعود به قلل مرتفع، پرش با چتر، کایت‌سواری و موج‌سواری روی آتشفشان از این جمله‌اند. مرگ مثل سایه است هر چه‌قدر از آن دور شوید بزرگ‌تر و مهیب‌تر می‌شود و هر چه‌قدر به آن نزدیک شوید از شما دورتر می‌شود. بله، این‌گونه از رو در رو شدن با مرگ بی‌نهایت احساس زنده بودن می‌کنیم. بسیاری از متفکران اگزیستانسیالیست معتقدند که مواجههٔ مستقیم با مرگ تنها راه مطمئن زیستن در اکنون است، هر چند که مطمئنم سارتر با آن عینک نمره‌بالا و فیزیکِ شکننده و لاغرش هیچ‌گاه موج‌سواری روی آتشفشان را به عنوان گزینهٔ مناسب برای زیستن در اکنون در نظر نداشت.
Ahmad
دیگر دلیل محتمل برای پرهیز از زندگی در زمان حال این است که زمان حال مملو از علایم و نشانه‌های میرایی و فنای ماست. وقتی ما در اکنون و این‌جا غرق می‌شویم عمیقاً از گذشت زمان و تغییرات آگاه می‌شویم. لذت بردن از قطعهٔ موسیقی، نسیمی خنک، صدای چک‌چک باران روی سقف، صدای آواز پرنده‌ها... این‌ها از جمله چیزهایی هستند که خوشی‌های کوچک زندگی محسوب می‌شوند. بله، خدای خوشبختی خدای خوشی‌های کوچک است، اما گذرا بودن تک‌تکِ این خوشی‌های کوچک، ناخودآگاه ما را به این نتیجه می‌رساند که همه‌چیز یک روز تمام می‌شود. همه‌چیز از جمله زندگی ما. تمام لحظات این‌جا و اکنون به نقطهٔ پایانی می‌رسند که همانا نقطهٔ پایان زندگیِ خود ماست. این پدیده در مسیر مخالف هم جریان دارد. هر چه‌قدر ما از سکونت و حضور در این‌جا و اکنون می‌ترسیم، عمیقاً اشتیاق این را داریم تا حد امکان حس زندگی و زیستن داشته باشیم و یک راه برای حس به‌شدت زنده بودن، به‌شدت نادیده گرفتن مرگ است. روی آوردن به فعالیت‌های پُرخطر و با ریسک بالا که یک نمونهٔ شایع و عمومی‌اش رانندگی با سرعت بالاست.
Ahmad
برخی افراد از زمان حال فاصله می‌گیرند چون طالب و مشتاق چیزی بیشتر و بهتر از چیزی هستند که اکنون و این‌جا در اختیارشان است. گروهی مثل من به خاطر «بعدش چی؟» از اکنون فاصله می‌گیرند، گروهی دیگر نیز با این دید که زندگی مرحله‌ای برای آماده‌سازی است: از آماده شدن برای شام بگیرید تا زندگی پس از مرگ... و خوب درعین‌حال این وسط برای امتحانات پایان ترم هم دارید آماده می‌شوید. در سوی دیگر هم کسانی هستند که به صورت دایم در گذشته زندگی می‌کنند. با نوستالژی یا با حسرت یا ترکیبی از هر دو با یادآوری خاطرات خوب گذشتهٔ دور یا با افسوس برای فرصت‌های ازدست‌رفته گذشتهٔ دور یا نزدیک. یا ترکیبی از همهٔ این‌ها.
Ahmad
آدام فیلیپس روان‌کاو بریتانیایی در کتاب ازدست‌رفته: در ستایش زندگی تجربه‌نشده این‌گونه استدلال می‌کند که انسان مدرن چنان گرفتار و شیفتهٔ زندگی‌هایی که تجربه نکرده ــ زندگی افراد مشهور، بازیگران و خوانندگان جذاب و اشخاص ثروتمند ــ شده که نمی‌تواند قدر زندگی خود را بداند و آن را واقعاً تجربه کند. این مثال دیگری است از تمایل غیرطبیعی ما برای پرهیز از زندگی در حال. دور شدن از این‌جا و اکنون با فرو رفتن در تخیل و تصور «چی می‌شد اگه می‌شد؟» فیلیپس براساس تجربیاتش با بیمارانش نتیجه‌گیری می‌کند که: ما فکر می‌کنیم دربارهٔ تجربیاتی که در زندگی نداشتیم، بیشتر از تجربیاتی که داشتیم می‌دانیم. تخیلات ما دربارهٔ این زندگی‌های تجربه‌نشده به مرور زمان پُررنگ‌تر و تأثیرگذارتر و قدرتمندتر از تفکرات‌مان دربارهٔ زندگی می‌شود که در حال تجربهٔ آن هستیم. حال را از دست می‌دهیم، وجودمان سرشار می‌شود از خیال‌بافی‌های حسرت‌خوارانه دربارهٔ زندگی‌هایی که قادر نبوده و نیستیم که تجربه‌شان کنیم.
Ahmad

حجم

۱۵۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۶۲ صفحه

حجم

۱۵۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۶۲ صفحه

قیمت:
۴۸,۵۰۰
۲۴,۲۵۰
۵۰%
تومان