بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هربار که معنی زندگی را فهمیدم، عوضش کردند: زیست با استفاده از خرد فلاسفه‌ی بزرگ | صفحه ۴۳ | طاقچه
کتاب هربار که معنی زندگی را فهمیدم، عوضش کردند: زیست با استفاده از خرد فلاسفه‌ی بزرگ اثر دانیل. ام کلاین

بریده‌هایی از کتاب هربار که معنی زندگی را فهمیدم، عوضش کردند: زیست با استفاده از خرد فلاسفه‌ی بزرگ

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۲از ۱۷۹ رأی
۴٫۲
(۱۷۹)
آدام فیلیپس روان‌کاو بریتانیایی در کتاب ازدست‌رفته: در ستایش زندگی تجربه‌نشده این‌گونه استدلال می‌کند که انسان مدرن چنان گرفتار و شیفتهٔ زندگی‌هایی که تجربه نکرده ــ زندگی افراد مشهور، بازیگران و خوانندگان جذاب و اشخاص ثروتمند ــ شده که نمی‌تواند قدر زندگی خود را بداند و آن را واقعاً تجربه کند. این مثال دیگری است از تمایل غیرطبیعی ما برای پرهیز از زندگی در حال. دور شدن از این‌جا و اکنون با فرو رفتن در تخیل و تصور «چی می‌شد اگه می‌شد؟» فیلیپس براساس تجربیاتش با بیمارانش نتیجه‌گیری می‌کند که: ما فکر می‌کنیم دربارهٔ تجربیاتی که در زندگی نداشتیم، بیشتر از تجربیاتی که داشتیم می‌دانیم. تخیلات ما دربارهٔ این زندگی‌های تجربه‌نشده به مرور زمان پُررنگ‌تر و تأثیرگذارتر و قدرتمندتر از تفکرات‌مان دربارهٔ زندگی می‌شود که در حال تجربهٔ آن هستیم. حال را از دست می‌دهیم، وجودمان سرشار می‌شود از خیال‌بافی‌های حسرت‌خوارانه دربارهٔ زندگی‌هایی که قادر نبوده و نیستیم که تجربه‌شان کنیم.
Ahmad
لوگوتراپی شیوهٔ درمانی فرانکل با استفاده از تعالیم اگزیستانسیالیستی است که به عنوان مکتب روان‌کاوی وین شناخته می‌شود. یک اصل اساسی این شیوهٔ درمانی این است که حتا وقتی فکر می‌کنیم به طور کامل کنترل‌مان را روی زندگی‌مان از دست داده‌ایم هنوز می‌توانیم بر نگرش و دیدگاه‌مان نسبت به زندگی کنترل داشته باشیم. می‌توانیم فقط و فقط از حیات و وجود خشک‌وخالی‌مان در این جهان کشف معنا کنیم. این آزادی و اختیاری است که هیچ‌کس نمی‌تواند از ما بگیرد. فلسفهٔ شیوهٔ درمانی نوآورانهٔ فرانکل منتقدان او را در موضع دشواری قرار می‌دهد. چه‌طور کسی می‌تواند خطایی در رویکرد امیدبخشی ببیند که یک انسان در دشوارترین و رنج‌آورترین و هولناک‌ترین دوران و شرایط تجربه کرده؟ با این‌همه سال‌ها پس از چاپ کتابْ برخی منتقدان جرئت کردند تا عقاید و آرای فرانکل را به چالش بکشند و ادعا کنند که عقاید فرانکل بیشتر از این‌که حاصل ذهن یک تئوریسین جدی و قابل‌اعتنا باشد یادآور تعالیم ساده‌انگارانهٔ سخنرانان و مرشدان انگیزشی مثبت‌اندیش است. حتا بعضی‌ها او را با نورمن وینست پیل مقایسه کردند که کتاب قدرت افکار مثبت را نوشت. نورمن در آن کتاب، تئوری انقلابی خود را راجع‌به این‌که افکار ما می‌توانند وقایع زندگی‌مان را تحت‌تأثیر قرار دهند، مطرح کرد.
Ahmad
به زعم فرانکل، انسان موجودی آزاد است که همیشه حق انتخاب دارد. انسان این قدرت را دارد که در برابر رنج‌ها و سختی‌های ناخواسته و شرایط نامطلوب محیطی خود چه رویه‌ای را پیش بگیرد و هیچ‌کس جز خودش این قدرت را ندارد که این حق را از او بگیرد. به‌نظر فرانکل آن‌چه انسان‌ها را از پا درمی‌آورد، رنج و مشکلات نامطلوب نیست، بلکه بی‌معنا شدن زندگی است. او معتقد است که فقط در شادی و لذت نمی‌توان معنایی یافت. بلکه در رنج و مرگ هم می‌شد این معنا را یافت. او با این گفتهٔ ژان‌پل سارتر مخالف است که انسان سازندهٔ محیط خویش است و طراح عنصر وجودی خود، فرانکل می‌گوید: انسان ماهیت خود را آن‌چنان که هست و آن‌چه که باید بشود، باید در وجود خود جست‌وجو کند و معتقد است که هستی، ساخته و پرداختهٔ خود ما نیست بلکه باید آن را کشف کنیم. او حرف نیچه را عنوان می‌کند که «کسی که چرایی زندگی را یافته با هر چگونگی‌اش خواهد ساخت.» در اردوگاه کار اجباری، کسانی که تصور می‌کردند کار و وظیفه‌ای در انتظارشان هست، شانس بیشتری برای زنده ماندن داشتند.
Ahmad
برخلاف زیگموند فروید که معتقد بود میل جنسی اصلی‌ترین و بنیادی‌ترین گرایش انسان است و آلفرد آدلر که میل به کسب قدرت را انگیزهٔ اصلی می‌دانست فرانکل معتقد بود که نیاز به لوگوس ــ لغتی یونانی به معنای معنا ــ بر سایر امیال و انگیزه‌های انسان برتری دارد. «محرک اصلی انسان کسب لذت و پرهیز از درد نیست، بلکه یافتن معنایی است در زندگی. فرد آمادهٔ رنج کشیدن است به شرط آن‌که معنا و مقصودی در آن رنج بیابد.» وقتی از انسانی همه‌چیز سلب می‌شود سلامت امنیت شخصیت و حتا امیدش برای رهایی هنوز ظرفیت ارضای تمایلش برای کشف معنا باقی می‌ماند. فرانکل می‌نویسد: «هر روز، هر ساعت فرصتی است برای اتخاذ تصمیم. تصمیمی که مشخص می‌کند آیا شما در برابر قدرت‌هایی که تهدیدکنندهٔ جان و شخصیت و هویت شما هستند قدرت‌هایی که می‌خواهند همه‌چیز را از شما سلب کنند خود را می‌بازید و تسلیم می‌شوید یا نه. مشخص می‌کند که آیا شما بازیچه و اسیر دست شرایط می‌شوید یا خیر.»
Ahmad
ویکتور فرانکل در نتیجهٔ تجربهٔ شخصی هولناک و منحصربه‌فرد به فلسفهٔ اگزیستانسیالیسم گرایش پیدا کرد: فرانکل به جُرم یهودی بودن در سال‌های ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۵ به وسیلهٔ نازی‌ها ابتدا در آشویتس و سپس در اردوگاه کار اجباری داخائو زندانی شد. همسر و والدین او در جریان هولوکاست جان خود را از دست دادند. فرانکل در ۱۹۴۵ پس از پایان جنگ و نجات اُسرای یهودی توسط ارتش متفقین به وین بازگشت و در آن‌جا فعالیتش در حوزهٔ روان‌کاوی و عصب‌شناسی را از سر گرفت. در همان سال کتابی نوشت با نام به زندگی بگو بله: تجربیات یک روان‌کاو در اردوگاه کار اجباری و مضمون کتابش در مورد این بود که چه‌طور و چگونه اسارت در کمپ مرگ، فلسفهٔ او و رویکرد جدیدش به روان‌کاوی را شکل داد. ده سال بعد، این کتاب با عنوان انسان در جست‌وجوی معنا در امریکا چاپ شد و در گذر زمان یکی از پُرفروش‌ترین و الهام‌بخش‌ترین آثار ادبیات اگزیستانسیالیستی شد. فرانکل در این کتاب ضمن اشاره به مشقت‌ها و هول‌وهراس‌های روزانهٔ این اردوگاه؛ رنج و مرگ، به این نکته اشاره می‌کند که هر انسانی در سخت‌ترین شرایط نیز از آزادی انتخاب معنا برای زندگی‌اش برخوردار است، دلیلی برای زنده ماندن و کشف معنا، به اعتقاد فرانکل اصلی‌ترین سایق و گرایش انسان است.
Ahmad
ویتگنشتاین: «زندگی ابدی متعلق به کسانی است که در حال زندگی می‌کنند.» آیا با یک بازی کلامی از استادِ تحلیلِ کلام سروکار داریم؟ دریافتیم که چگونه ابدیت می‌تواند معادل بی‌زمانی باشد، اما چه‌طور از بی‌زمانی به زندگی ابدی ــ در همین حالا و همین جا ــ برسیم؟ شماری از فلاسفه معتقدند که گذشته تنها در ساختاری ذهنی وجود دارد که ما از آن با عنوان حافظه یاد می‌کنیم. آینده نیز تنها یک ساختار ذهنی است چیزی است که ما براساس تجربیات گذشته‌مان درباره‌اش پیش‌بینی، پیش‌گویی، تصور یا خیال‌بافی می‌کنیم. در هر دو مورد این فعالیت‌های ذهنی در زمان حال رخ می‌دهند پس تمام چیزی که در هر زمان و هر مکان بر ما می‌گذرد، زمان حال است. اما از این‌جا و حالا، از همین حالا چه‌طور به ابدیت می‌رسیم؟ در شیوهٔ بینش ویتگنشتاین، زمان حال همیشه حال است همیشه حاضر است. درست مثل الان همین لحظه و درست مثل حالا همین لحظه. پس تمام چیزی که بر ما می‌گذرد یک حال ابدی است. من با این داستان مشکلی ندارم مشکلم با بخش بعدی سخن ویتگنشتاین است؛ «زندگی ابدی به کسانی تعلق دارد که در زمان حال زندگی می‌کنند.»
Ahmad
تعیین مرز و خط قرمز برای بده‌بستان‌های عاطفی. آن‌ها به ما توصیه می‌کنند که برای چیزهایی که حاضریم به خاطر رفقای‌مان از آن‌ها گذشت کنیم، مرزی تعیین کنیم، پیش خودمان حساب کنیم که تا چه حد می‌توانیم رفتارشان را تحمل کنیم، در این صورت روابط و دوستی‌های سالم‌تری خواهیم داشت. تعیین حدومرزْ در روابط، به ما کمک می‌کند تا هویت خود را مشخص کنیم. برقراری حدومرز مشخص می‌کند که چه رفتارهایی برای ما قابل‌قبول است و چه رفتارهایی را نباید تحمل کنیم. در ضمن با تعیین حدومرز می‌توانیم نقش و مسئولیت خود را در روابطی که با دیگران داریم بهتر رعایت کنیم و احترام خودمان را نگه داریم. با برقراری حدومرز در روابط خود با دیگران ضمن پرهیز از ایجاد وابستگی‌های بیمارگونه، از داشتن روابط سالم بر پایهٔ درک و احترام متقابل لذت ببریم.
Parinaz
لئوپاردی، بدبینی با روحیهٔ یک برنده است. او می‌گوید: هنگامی که ما درک کنیم که زندگی و زیستن محکوم به ناامیدی همیشگی است، می‌توانیم به آن بخندیم و در این زمان لذت واقعی به شیوه‌ای آیرونیک آغاز می‌شود. مشابه آن مثلی که می‌گوید زندگی شاید آن جشنی نباشد که فکرش را می‌کردیم اما حالا که به آن دعوت شده‌ایم بگذار تا می‌توانیم برقصیم. لئوپاردی نوشته: «کسی که جسارت خندیدن را دارد ارباب جهان است چون آمادهٔ مُردن است.»
Parinaz
اعتقاد سارتر از لحاظ تاریخی، جامعهٔ انسانی تحت‌تأثیر تعالیم مسیحی ـ یهودی تمایل به شیئی شدن داشتند. «خدا جوهرهٔ خود را در ما دمیده و ما را به شکل خودش آفریده و به ما امتیاز ویژه‌ای اعطا کرده. تلاش برای تغییر خودمان و خروج از گلهٔ مؤمنانش در حکم توهین به مقدسات است.» اما دلیل اصلی این‌که ما از مسئولیتِ خودسازی طفره می‌رویم این است که پذیرش آن بسیار ترسناک است. فکرش را بکنید اگر به این باور برسیم که معمارِ سرنوشت خود هستیم و بعد براساس این اندیشه در زندگی‌مان به جایی برسیم که حال‌وروز خوب و خوشی نداشته باشیم چه کسی را غیر از خودمان می‌توانیم مقصر قلمداد کنیم؟ یقهٔ چه کسی را می‌توانیم بگیریم؟
Parinaz
وقتی کامو در رمان بیگانه نوشت: «اگر در جست‌وجوی معنای زندگی باشید هرگز زندگی نخواهید کرد.» همین موضوع را از زاویهٔ دید متفاوتی بیان می‌کرد. معنی زندگی، چیزی نیست که بتوانیم جست‌وجو و کشفش کنیم چیزی است که شخصاً بایستی خلقش کنیم.
Parinaz
اطلاع از این‌که ما همیشه می‌توانیم بهتر از عالی بشویم می‌تواند یک مسئلهٔ ناامیدکننده باشد. این نکته به ما یادآوری می‌کند که ما هرگز به نقطهٔ نهایی و قلهٔ شادی و احساس خوشبختی نمی‌رسیم چون شادی و خوشبختی اصولاً قله‌ای ندارد. همیشه یک کوه بلندتر هست. کوهی که درحال‌حاضر در قله‌اش نشسته‌ایم و حس خوبی داریم، به‌زودی تبدیل به سطح هوشیاری و درک معمول می‌شود.
Parinaz
بعد از این‌که ویتگنشتاین از پایان‌نامهٔ دکترای خود در دانشگاه کمبریج دفاع کرد، برتراند راسل و جی.ای.مور با چشمان گرد و نگاه گیجْ او را نگاه کردند. ویتگنشتاین با خونسردی به آن‌ها گفت «نگران نباشید. می دونم که هیچ‌وقت نمی‌فهمیدش.» موضوع پایان‌نامهٔ دکترای ویتگنشتاین، منطق زبان و عنوانش تراکتاتوس لوجیکو فیلوسو فیکوس بود. تعداد کثیری اندیشه‌های او را درک نمی‌کنند اما اکثر کسانی که آثار او را مطالعه کرده‌اند، شیفته و مسحور قلمش شده‌اند. هنر او در این است که به‌زیبایی با پیش‌داوری‌ها و ایده‌هایی که به آن‌ها اعتقاد داریم بازی می‌کند و بعد خیلی راحت آن‌ها را می‌کُشد
Ahmad
مرگ رویدادی در زندگی نیست. ما زندگی نمی‌کنیم تا مرگ را تجربه کنیم. اگر ابدیت را بی‌زمانی معنا کنیم نه مدت‌زمانی نامحدود، آن‌گاه زندگی ابدی متعلق به کسانی است که در حال زندگی می‌کنند. زندگی ما پایانی ندارد همان‌طور که میدان دید ما مرزی ندارد. لودویگ ویتگنشتاین، فیلسوف اتریشی ـ بریتانیایی
Ahmad
اگر تمام چیزی که من در اختیار دارم داده‌های حسی است شاید چیزهایی که معتقدم وجود دارند تنها محدود به توانایی اعضای حسی هستند که از آن‌ها برخوردارم. بنابراین اگر من حس ششمی داشتم شاید چیزهای بیشتری برای من وجود داشت. شاید یک بُعد کاملاً جدید در برابر من گشوده می‌شد. افرادی که از داروهای روان‌گردان استفاده کرده‌اند مدعی هستند که طی این تجربه حس جدیدی درون آن‌ها زنده شده و قادر به درک موجودات جدیدی شده‌اند که برخی از آن‌ها به‌نظر می‌رسند موجودات مقدسی باشند.
Ahmad
در حوزهٔ فلسفه مبحثی داریم به نام معرفت‌شناسی یا تئوری دانش. معرفت‌شناسی می‌پرسد چه‌چیزی قابل‌درک و فهم است؟ به طور مثال جُرج برکلی، نویسندهٔ تجربه‌گرای قرن‌هجدهمی، معتقد است که تمام دانش ما از جهان از طریق حواس پنجگانه‌مان دریافت می‌شود پس نهایتاً چیزی که ما در مغزمان داریم موارد ضبط‌شده توسط این حواس پنجگانه است. وقتی می‌گوییم یک صندلی در این اتاق وجود دارد غیرممکن است که صندلی چیزی بیشتر از تجربیات حسی‌ای باشد که ما در ذهن‌مان در کنار هم می‌چینیم و آن را یک صندلی می‌نامیم. برکلی با این مثال به جملهٔ معروفش می‌رسد: «ادراک، ادراک‌کننده می‌خواهد.» نکتهٔ اصلی فلسفهٔ او این است: چیزی به نام ماده وجود ندارد. خیلی ساده، همهٔ اشیا و جهان پیرامون ما تنها ساخته و پرداختهٔ ذهن ماست. تنها ذهن وجود دارد که حامل ایده‌هاست. هر آن‌چه که ما احساس و ادراک می‌کنیم در واقع همان ایده‌های ذهنی خود ما هستند، وجود خارجی ندارند. برکلی به‌کلی منکر وجود دنیای خارج بود و عقیده داشت که فقط روح نامتناهی و ارواح متناهی دارای وجود هستند و صور محسوس را خداوند در ذهن ما ایجاد می‌کند و آن‌چه در نظر ما وجود جلوه می‌کند ایده‌ای بیش نیست
Ahmad
درحالی‌که سمت‌وسوی مذهب به سوی مطلق‌گرایی و تحمیل یک عقیدهٔ یکسان برای توده است. عرفان یک مسئلهٔ شخصی است نیازی نیست که آن را با کسانی شریک شوید که درست مثل شما فکر می‌کنند، و با سیستم‌های دیگر مقایسه شود یا عمومیت داده شود. و مهم‌تر از همه نیازی ندارد که منتهی به ایجاد نفرت و بیزاری و برافروزی آتش جنگ شود. خوب عرفان دقیقاً چیست؟ لودویگ ویتگنشتاین به‌زیبایی آن را این‌گونه توصیف کرده: «عرفان در پی این نیست که بگوید جهان چگونه هست و چگونه باید باشد، بلکه در پی آن است که بگوید جهان همین است که هست.»
Ahmad
کتاب جامعه؛ این کتاب که به حضرت سلیمان منسوب است، در مجموعهٔ کتاب‌های عهد عتیقْ اثر متفاوت و غریبی است چون اساس آن بر فلسفه‌ای بدبینانه استوار است. نویسندهٔ آن بین ایمان و شک، امید و یأس، لذت و رنج و معنادار بودن و بی‌معنایی زندگی سرگردان است. او به انسانی که به سوی آینده‌ای ناشناخته گام برمی‌دارد، سفارش می‌کند که از زمان حاضر لذت ببرد. نویسندهٔ این کتاب همه‌چیز را پوچ می‌داند؛ زیرا شر و بدی و بالاتر از همه، مرگْ سایهٔ خود را بر همه‌چیز افکنده است. او در پایان به انسان توصیه می‌کند که از خدا بترسد و احکام او را پاس دارد. در جایی از این کتاب شخصیت استاد بانگ می‌زند «بی‌معنی، پوچ، کاملاً پوچ، همه‌چیز پوچ است.» حتماً شما هم تصدیق می‌کنید این جمله بیشتر از این‌که به متون کتاب مقدس و آسمانی شباهت داشته باشد آدم را یاد این شعار معروف روی تی‌شرت جوانان و نوجوانان عاصی دههٔ نود می‌اندازد. «زندگی مزخرفه و آخرش هم می‌میری.»
Ahmad
روح فرزانگان در سرای اندوه سکونت دارد و روح ابلهان در عشرتکده. دل حکیمان در خانهٔ ماتم است و دل احمقان در خانهٔ شادمانی. کتاب جامعه / عهد عتیق سه قرن پیش از میلاد مسیح
Ahmad
تا اواخر قرن نوزدهم روان‌کاوی شاخه‌ای از فلسفه محسوب می‌شد. دغدغهٔ خاص محققان و متخصصان هر دو رشته، درک شیوهٔ عمل و کنش ذهن انسان است و بنابراین چنین دیدگاهی غریب و بی‌ربط نبود. اما در اواخر قرن نوزدهم، روان‌کاوی راه خود را با این ادعا که از دانش و شیوه‌های علمی برای اثبات یافته‌هایش استفاده می‌کند جدا کرد. پرچم‌داران روان‌کاوی علمی، مدعی شدند که روان انسان و رفتار او قابل‌سنجش و طبقه‌بندی کردن با کمک بررسی موشکافانه و دقیق است. تئوری‌های متفاوت و متنوع در مورد شخصیت بسط و گسترش پیدا کرد، ناخودآگاه کشف شد و رفتارهای غیرمنطقی توضیح داده شد. در این میان، بسیاری فلاسفه از جمله صاحب‌نظران و متفکران حوزهٔ فلسفهٔ علم به این رویکرد بدبین بودند. به طور مثال آیا ناخودآگاه ــ چیزی که نه دیده می‌شود و نه قابل‌لمس است ــ می‌تواند وجود داشته باشد؟ کارل پوپر، فیلسوف اتریشی، به این موضوع اشاره کرد که چیزی مثل عقدهٔ اودیپ را نمی‌توان به معرض بوتهٔ آزمون و ابطال‌پذیری قرار داد. او اصطلاحی باب کرد به نام اثر اودیپ به این معنا که ما در زندگی غالباً بدون آن‌که خود بخواهیم و درحالی‌که قصد دیگری داریم، کاری انجام می‌دهیم که به نتایجی کاملاً دیگرگون و ناخواسته می‌انجامد.
Ahmad
حقیقت این است که کسی که می‌خواهد به هر قیمتی اعمال فاضلانه انجام دهد، در میان جماعت بسیاری که فضیلتی ندارند، دچار رنج و اندوه می‌شود، در دنیایی که آدم‌های بدکار اداره‌اش می‌کنند، غیرقابل‌تصور است که حاکمِ واقعاً درست‌کار برای مدت زیادی دوام بیاورد. نیکولو ماکیاولی؛ فیلسوف و سیاستمدار ایتالیایی
Ahmad

حجم

۱۵۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۶۲ صفحه

حجم

۱۵۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۶۲ صفحه

قیمت:
۴۸,۵۰۰
تومان