مثل همیشه فقط نگاه میکند و پلک میزند. چه نمکنشناس.
teo;
«تو هم نمیتونی دست روی دست بذاری!»
teo;
«هیچوقت فکر نمیکردم همچین حرفی بزنی.»
teo;
من یک عذرخواهی بهتر به او بدهکارم. اما نمیدانم چطور این کار را انجام دهم.
teo;
«بهترین راه دفاع، حملهست.»
teo;
برای اولین بار بعد از مدتی طولانی، احساس آزادی میکنم.
teo;
همه میگویند: فقط سرت به کار خودت باشه. سعی کردهام، اما وقتیکه زیر ذرهبین مردم باشی، هیچچیز از دستشان در نمیرود
teo;
زندگیام دیگر مال من نیست!
teo;
«رشد درختِ جاشوا در هفت سال اول زندگی، عمودیه. هیچ خمیدگیای نداره. چند سال طول میکشه تا شکوفه بزنه. هر بار یه انشعاب به وجود میاره. وقتیکه روی انشعابهاش شکوفه میزنه، شاخه میمیره. و این سیستم پیچیده، مرگ و تولد رو در یک نقطه نشون میده.»
teo;
حقیقت این است که هیچوقت فکر نمیکردم
teo;
اما من؟
او حتی مرا نمیشناسد.
teo;
معلوم شد که من دوست واقعی ندارم
SaNaZ
اوضاع قبل از اینکه بهتر بشه، بدتر میشه. همیشه همین طوره.
SaNaZ
اگر دلت برایم تنگ شد، جای دیگری به دنبالم بگرد
من جایی منتظر تو خواهم بود
SaNaZ
گذشته و حال را پرپر کردهام
خالی کردهام
و با آن، آینده را پر میکنم
ای شنونده! به من اعتماد داری؟
شبهنگام، وقتیکه دارم مثل شمع آب میشوم، به من نگاه کن
حقیقت را بگو. هیچکس بهجز من صدایت را نمیشنود
SaNaZ
هرگز نخواهی فهمید که چطور قلبم دارد تلاش میکند تا از قفسهٔ سینهام بیرون بزند.
ایرلیا
گاهی اوقات خیلی سخت میشود بهخاطر آورد که شنیدن خبر خوب چه احساسی دارد.
ایرلیا
تنها یک نفر هست که میخواهم با او صحبت کنم، که دقیقاً همان کسی است که باید از او فاصله بگیرم.
ایرلیا
او مثل بازیگران نقشاول فیلمهاست و من مثل یکی از آن بازیگرهایی هستم که سر یک صحنه حاضر میشود و هیچکس در آینده او را بهخاطر نمیآورد.
SaNaZ
دارم بیشازحد به آن فکر میکنم.
SaNaZ