این ایدهٔ پدر بود. از من خواست که در سال اول خیلی پیشرفتم را نشان ندهم، تا برای فصل اصلی مسابقات، هیجان ذخیره کنم! و این اتفاق افتاد.
هانیه
میخواهم بیشتر بپرسم اما نمیتوانم. گلویم خشک شده و بهسختی تلاش میکنم تا اشک از چشمهایم جاری نشود. سعی میکنم نفس عمیق بکشم و دستم را بیشتر به خار گلها فشار دهم، تا شاید درد آن، بتواند حالم را بهتر کند. خیلی خب. بهتر شد. اشکها عقبنشینی کردند! فاجعه برطرف شد!
nastaran
نیت به من میرسد.
«سلام.» با آن چشمهای تیره و رؤیاییاش به من نگاه میکند؛ موجی از خشم را درون رگهایم احساس میکنم. نمیخواهم چشمهای احمقانهاش را ببینم، یا کلاً هر قسمتی از آن قیافهٔ احمقانه که باعث شده در این سه ماه اینقدر آشفته شوم.
nastaran
چشمهایم را میمالم. فراموش کرده بودم که اشک ریختن چقدر بدن را خسته میکند
nastaran
سرم را در بالشت فروکردهام و اشک میریزم. انگار که قلبم واقعاً شکسته باشد. که فکر کنم همینطور هم هست.
nastaran
«اما این هیچوقت برای من مهم نبوده و فکر نمیکردم برای تو هم مهم باشه. نیت! احساس من تغییری نکرده. من هنوز دوستت دارم.»
تابهحال چنین چیز مهمی را رک و رودررو به کسی نگفته بودم. اول با خودم فکر کردم که آنقدرها هم بد نگفتهام اما نیت کمترین اهمیتی نمیدهد
nastaran
قلبم همان دردی را دارد که آن لحظه در جمجمهام احساس کردم؛ مثل این است که با تبر به دو تکه قسمت شده باشد.
nastaran
اوضاع قبل از اینکه بهتر بشه، بدتر میشه. همیشه همین طوره.
Shaghayegh
نمیدانم چرا برای مردم، اعتراف به این که عوضیهایی هستند که چون انتظار ندارند گیر بیافتند، گاهی گندکاری میکنند، سخت است.
Shaghayegh
نکتهای که دربارهٔ حاشیهٔ رقابتها وجود دارد، این است که بعضیهایشان برای واقعی بودن، زیادی خوب هستند.
Shaghayegh
عصرهای جمعه وحشتناک است.
محمد جواد
گذشته و حال را پرپر کردهام
خالی کردهام
و با آن، آینده را پر میکنم
AS4438
صبر فقط همهچیز را بدتر میکند
teo;
این نباید مرا خوشحال کند، اما لبخند میزنم.
teo;
من به داخل احساس نابهجایی از خشنودی کشیده شدهام. فکر کنم عادی باشد
teo;
و هیچ اتفاق دیگری نمیافتد، پس احساس آرامش میکنی و فکر میکنی که دیگر مشکلی پیش نخواهد آمد
teo;
همان اشتباه همیشگی من است، که امروز دوباره به من ضربه میزند.
teo;
«اوضاع قبل از اینکه بهتر بشه، بدتر میشه.
teo;
درواقع، حق با آنهاست.
teo;
و وقتیکه مرا میشناسند، حتی بیشتر از قبل مرا دوست میدارند.
teo;