بریدههایی از کتاب کتاب
۴٫۵
(۱۹۲)
مرا با چشمهای بسته از پل بگذران ای دوست!
تو وقتی با منی دیگر مرا بیم معادی نیست
رهگذر معمولی
نه پرخروش! که من، آبشار یخزدهام
نه پرغرور! که آتشفشان دلسردم
فریبخوردهٔ عقلم، شکستخوردهٔ عشق
من از که شکوه کنم؟ چون به خود ستم کردم
ژنرالیسم
دانهٔ سرخ اناریم و نگهداشتهاند
دل چون سنگ تو را در دل چون شیشهٔ ما
ژنرالیسم
مدام در سفر از خویشتن به خویشتنم
هزار روحم و در یک بدن نمیگنجم
کاربر ۶۳۷۴۳۱۰
تو را هوای به آغوش من رسیدن نیست
وگرنه فاصلهٔ ما هنوز یک قدم است
Sahar B
از رستم پیروز همین بس که بپرسند:
از کشتن سهراب به تهمینه چه گفتی؟
کاربر ۲۱۳۸۵۹۳
ای عمر! چیستی که بههرحال عاقبت
جز حسرت گذشته در آیندهٔ تو نیست
Nazanin :)
باز با گریه به آغوش تو برمیگردم
چون غریبی که خودش را برساند به وطن
راحله
باز هم باغچه از غنچهٔ پژمرده پر است
شهر، از مردم دلتنگ و دلآزرده پر است
گر زمین خوردم و برخاستم ای دوست! چه غم
خاک این میکده از مست زمینخورده پر است
گیرم از قصهٔ این غصه هم آگاه شدم
زندگی روز و شبش از غم نشمرده پر است
گمنام
هیچ
چشم آهو چه مگر گفت به سرپنجهٔ شیر
که شد از صید پشیمان و سر افکند به زیر
اگر از یاد تو جانم نهراسید ببخش
زندگی پیش من ای مرگ! حقیر است حقیر
منّتی بر سر من نیست اگر عمری هست
پیش این ماهی دلمرده چه دریا، چه کویر
چو قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچیک! من چو کبوتر؛ نه رهایم، نه اسیر
از تهیدستی خود شرم ندارم چون سرو
شاخه را دلخوشی میوه کشیده است به زیر
ما به نظم تو خطایی نگرفتیم ای شعر!
تو هم آداب پریشانی ما را بپذیر
Melika_SA
با آن که مرا از دل خود راند، بگویید
ملکی که در آن ظلم شود، دیر نپاید
alefzed
دانهٔ سرخ اناریم و نگهداشتهاند
دل چون سنگ تو را در دل چون شیشهٔ ما
alefzed
کاری به کار عقل ندارم به قول عشق
کشتیشکسته را چه نیازی به ناخدا
ملیکا
ای عمر! چیستی که بههرحال عاقبت
جز حسرت گذشته در آیندهٔ تو نیست
کاربر ۵۳۰۲۷۱۴
در تقلّای عبادت غافل از مقصد شدیم
از سفر واداشت ما را توشهٔ سنگین ما
شیلا در جستجوی خوشبختی
آه! تصویر تو هرگز به تو مانند نشد
شیلا در جستجوی خوشبختی
از رستم پیروز همین بس که بپرسند:
از کشتن سهراب به تهمینه چه گفتی؟
شیلا در جستجوی خوشبختی
کنون اگرچه کویرم، هنوز در سر من
صدای پر زدن مرغهای دریاییست
شیلا در جستجوی خوشبختی
از رستم پیروز همین بس که بپرسند:
از کشتن سهراب به تهمینه چه گفتی؟
Sobhan Naghizadeh
ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست
«عشق» را شاید، ولی هرگز «مرا» نشناختی
Fatima
حجم
۳۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۳۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
۵۵,۰۰۰۵۰%
تومان