بریدههایی از کتاب کتاب
۴٫۵
(۱۹۲)
پیش این ماهی دلمرده چه دریا، چه کویر
کاربر۰۰۰۰۰۰
ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل میباختی
hayka~
که فصل مشترک عشق و عقل، تنهاییست
mah.gh
نسبت عشق به من نسبت جان است به تن
تو بگو من به تو مشتاقترم یا تو به من؟
zahra.bah
بااینکه خلق بر سر دل مینهند پا
شرمندگی نمیکشد این فرش نخنما
بهلولوار فارغ از اندوه روزگار
خندیدهایم! ما به جهان یا جهان به ما
کاری به کار عقل ندارم به قول عشق
کشتیشکسته را چه نیازی به ناخدا
گیرم که شرط عقل بهجز احتیاط نیست
ای خواجه! احتیاط کجا؟ عاشقی کجا؟
فرقی میان طعنه و تعریف خلق نیست
چون رود بگذر از همهٔ سنگریزهها
Hawra
کنون اگرچه کویرم، هنوز در سر من
صدای پر زدن مرغهای دریاییست
Melika_SA
طفل میگرید مگر میداند این دنیا کجاست؟
عمر چون با هایهای آمد به هقهق بگذرد
AVA
اگر از کشتهٔ خود نام و نشان میپرسی
عاشقی شیوهٔ ما بود و جنون پیشهٔ م
رزا
دنیا دو روز بیش نبود و عجب گذشت!
روزی به امر کردن و روزی به التماس
♡
شاید اگر تو نیز به دریا نمیزدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمیگذاشت
سرو
یکعمر آمدم به در خانهات، تو نیز
یکدم به خانهٔ من بیخانمان بیا
لیا
سکوتی سایه افکنده است همچون ابر بر صحرا
شب آرام است و نخلستان پر از تنهایی ماه است
کسی با چاه راز رنج خود را باز میگوید
چه تسبیحیست این؟! آه است، این آه است، این آه است
نمیخوانم خدایش گرچه از اوصاف او پیداست
که هم بر عیب ستّار است، هم بر غیب آگاه است
به سویش بس که مردم چون گدا دست طلب دارند
جوانمردان بسیاری گمان دارند او شاه است
به «سلطان جهان»، «شاه عرب» گفتند و عیبی نیست
به هر تقدیر دست لفظ، از توصیف کوتاه است
سما
خوش باد روح آنکه به ما با کنایه گفت
گاهی بهقدر صبر بلا میدهد خدا
hanin
ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل میباختی
من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود
میتوانستی نتازی بر من، اما تاختی
ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست
«عشق» را شاید، ولی هرگز «مرا» نشناختی
~▪︎{بریده خوان}▪︎~
تو را هوای به آغوش من رسیدن نیست
وگرنه فاصلهٔ ما هنوز یک قدم است
غَزال_ک
با آن که مرا از دل خود راند، بگویید
ملکی که در آن ظلم شود، دیر نپاید
kazhal
مدام در سفر از خویشتن به خویشتنم
هزار روحم و در یک بدن نمیگنجم
شیلا در جستجوی خوشبختی
یک رود و صد مسیر، همین است زندگی
با مرگ خو بگیر! همین است زندگی
اسماء
دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند
بلکه چون بَرده مرا هم بفروشند نشد.
Sobhan Naghizadeh
کنون اگرچه کویرم، هنوز در سر من
صدای پر زدن مرغهای دریاییست
khazar
حجم
۳۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۳۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
۵۵,۰۰۰۵۰%
تومان