بریدههایی از کتاب کتاب
۴٫۵
(۱۹۲)
گرچه با تقدیر ناچار از مدارا کردنم
عشق اگر حق است، این حق تا ابد بر گردنم
°•. MaryaM .•°
در تقلّای عبادت غافل از مقصد شدیم
از سفر واداشت ما را توشهٔ سنگین ما
°•. MaryaM .•°
میخرامد غزلی تازه در اندیشهٔ ما
شاید آهوی تو رد میشود از بیشهٔ ما
دانهٔ سرخ اناریم و نگهداشتهاند
دل چون سنگ تو را در دل چون شیشهٔ ما
اگر از کشتهٔ خود نام و نشان میپرسی
عاشقی شیوهٔ ما بود و جنون پیشهٔ ما
سرنوشت تو هم ای عشق! فراموشی بود
حک نمیکرد اگر نام تو را تیشهٔ ما
ما دو سرویم، در آغوش هم افتاده به خاک
چشم بگشا که گرهخورده به هم ریشهٔ ما
°•. MaryaM .•°
ای عمر! چیستی که بههرحال عاقبت
جز حسرت گذشته در آیندهٔ تو نیست
°•. MaryaM .•°
ای حسنت از تکلّف آرایه بینیاز
اغراق، صنعتی است که زیبندهٔ تو نیست
°•. MaryaM .•°
خوشا به تربت پاک تو سجده بردن ما
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
آسمان
دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست کم
چون بردگان مرا به تماشا نمیگذاشت
شاید اگر تو نیز به دریا نمیزدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمیگذاشت
deraaznevis
اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب
که آبشارم و افتادنم تماشاییست
رهگذر
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهره تو خندان است
اگر در آتش مهرت گداختیم چه غم
جزای سوختگان در غمت دوچندان است
به احتیاج سراغ از غم تو میگیریم
که غم، قنوت نماز نیازمندان است
از آن زمان که گرفتی ز مردمان بیعت
جدال عهدشکنها و پایبندان است
خوشا به تربت پاک تو سجده بردن ما
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
nimaaa
با لب سرخت مرا یاد خدا انداختی
روزگارت خوش که از میخانه، مسجد ساختی
روی ماه خویش را در برکه میدیدی ولی
سهم ماهیهای عاشق را چه خوش پرداختی
امیررضا
شور شیرین تو را نازم که بعد از قرنها
هر که لاف عشق زد، نامی هم از فرهاد برد
sajan
چون برکهٔ یخبسته پر از حسرتم ای ماه!
دل بیتو چه شبهای درازی که شکستهاست
این توبه که در لحظه پشیمانم از آن را
دیگر به شکستن چه نیازی که شکستهاست
امیرحسینم
همیشه جای شکایت ز خلق بسیار است
ولی برای تو از خود شکایت آوردم
امیرحسینم
دل، اهل مکدر شدن از حرف کسی نیست
Márma
ای عمر! چیستی که بههرحال عاقبت
جز حسرت گذشته در آیندهٔ تو نیست
Márma
شباهت تو و من هرچه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل، تنهاییست
کنون اگرچه کویرم، هنوز در سر من
صدای پر زدن مرغهای دریاییست
Márma
اگرچه هیچم، در خویشتن نمیگنجم
phi.lo.bib.lic
چشم آهو چه مگر گفت به سرپنجهٔ شیر
که شد از صید پشیمان و سر افکند به زیر
اگر از یاد تو جانم نهراسید ببخش
زندگی پیش من ای مرگ! حقیر است حقیر
منّتی بر سر من نیست اگر عمری هست
پیش این ماهی دلمرده چه دریا، چه کویر
چو قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچیک! من چو کبوتر؛ نه رهایم، نه اسیر
از تهیدستی خود شرم ندارم چون سرو
شاخه را دلخوشی میوه کشیده است به زیر
ما به نظم تو خطایی نگرفتیم ای شعر!
تو هم آداب پریشانی ما را بپذیر
اسماعیل
اگر از کشتهٔ خود نام و نشان میپرسی
عاشقی شیوهٔ ما بود و جنون پیشهٔ ما
goleyakh
خدایا عشق ما را میکشد یا زنده میسازد
هوای وصل، هر دم چون نفس، جانبخش و جانکاه است
aseman
حجم
۳۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۳۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
۵۵,۰۰۰۵۰%
تومان