بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کتاب | صفحه ۲۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کتاب

بریده‌هایی از کتاب کتاب

نویسنده:فاضل نظری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۱۹۲ رأی
۴٫۵
(۱۹۲)
آه از آیینه که از خاطر افسرده پر است
شیلا در جستجوی خوشبختی
تو بگو من به تو مشتاق‌ترم یا تو به من؟
HKH
هرچه آیینه به توصیف تو جان کند، نشد آه! تصویر تو هرگز به تو مانند نشد
HKH
همیشه زخم زبان خون‌بهای زیبایی‌ست
شیلا در جستجوی خوشبختی
کنون اگرچه کویرم، هنوز در سر من صدای پر زدن مرغ‌های دریایی‌ست
اسماء
هر بهاری باغبان راضی به تابستان شود باید از خون دل صدها شقایق بگذرد
محمد
به «سلطان جهان»، «شاه عرب» گفتند و عیبی نیست به هر تقدیر دست لفظ، از توصیف کوتاه است
نقدی
با خودم گفتم بگیرم دست یا جان تو را؟ اختلاف حرف دل با عقل صد فرسنگ بود گرچه دستت را گرفتم باز هم قانع نشد تا نبخشیدم تو را، دل همچنان دلتنگ بود
Dorsa
از رستم پیروز همین بس که بپرسند: از کشتن سهراب به تهمینه چه گفتی؟
Dorsa
آیینه‌ایم و غیر حقیقت نگفته‌ایم در ما به‌قدر یک سر سوزن نفاق نیست
Sobhan Naghizadeh
خبر نداشتن از حال من، بهانهٔ توست بهانهٔ همهٔ ظالمان شبیه هم است
zeynab_khaje1382
روضه عشاق اگر کوهم! خراب از قصهٔ فرهاد خواهم شد کنار نام اهل عشق، من هم یاد خواهم شد دلیل از من مخواه، از سرنوشت پیله‌ها پیداست که از زندان دنیا عاقبت آزاد خواهم شد تمام عمر کوهم خواندی و آتشفشان بودم سکوتم گرچه سر تا پا، شبی فریاد خواهم شد مسیحای تو بر من گرچه دیگر جان نمی‌بخشد اگر یکدم بیاید بر مزارم شاد خواهم شد به خاک افکندی‌ام در خون و قول سوختن دادی چه‌بهتر! بعد از این خاکستری در باد خواهم شد
bec san
مباش آرام حتی گر نشان از گردبادی نیست به این صحرا که من می‌آیم از آن اعتمادی نیست
کاربر ۴۵۷۰۲۸۰
نسبت عشق به من نسبت جان است به تن تو بگو من به تو مشتاق‌ترم یا تو به من؟ زنده‌ام بی‌تو همین‌قدر که دارم نفسی از جدایی نتوان گفت به‌جز آه سخن بعد از این در دل من، شوق رهایی هم نیست این هم از عاقبت از قفس آزاد شدن وای بر من که در این بازی بی سود و زیان پیش پیمان‌شکنی چون تو شدم عهدشکن باز با گریه به آغوش تو برمی‌گردم چون غریبی که خودش را برساند به وطن تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
از گریهٔ بر خویشتن و خندهٔ دشمن جانکاه‌تر، آهی‌ست که از دوست برآید کوری که زمین خورد و منش دست گرفتم در فکر چراغی‌ست که از من برباید با آن که مرا از دل خود راند، بگویید ملکی که در آن ظلم شود، دیر نپاید
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
تو را هوای به آغوش من رسیدن نیست وگرنه فاصلهٔ ما هنوز یک قدم است
asma
کاری به کار عقل ندارم به قول عشق کشتی‌شکسته را چه نیازی به ناخدا
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست کم چون بردگان مرا به تماشا نمی‌گذاشت شاید اگر تو نیز به دریا نمی‌زدی هرگز به این جزیره کسی پا نمی‌گذاشت
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
ای بی‌وفای سنگدل قدرناشناس! از من همین‌که دست کشیدی تو را سپاس
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
من که عمری دل برای دوستان سوزانده‌ام حال باید دل بسوزاند برایم دشمنم
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰

حجم

۳۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

حجم

۳۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
۵۵,۰۰۰
۵۰%
تومان