بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کتاب | صفحه ۶۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کتاب

بریده‌هایی از کتاب کتاب

نویسنده:فاضل نظری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۱۹۲ رأی
۴٫۵
(۱۹۲)
شوق رهایی نسبت عشق به من نسبت جان است به تن تو بگو من به تو مشتاق‌ترم یا تو به من؟ زنده‌ام بی‌تو همین‌قدر که دارم نفسی از جدایی نتوان گفت به‌جز آه سخن بعد از این در دل من، شوق رهایی هم نیست این هم از عاقبت از قفس آزاد شدن وای بر من که در این بازی بی سود و زیان پیش پیمان‌شکنی چون تو شدم عهدشکن باز با گریه به آغوش تو برمی‌گردم چون غریبی که خودش را برساند به وطن تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن
احمد زرگانی
ضمیر مشترک به دست لفظ به معنا شدن نمی‌گنجم سکوت آهم و در صد سخن نمی‌گنجم مدام در سفر از خویشتن به خویشتنم هزار روحم و در یک بدن نمی‌گنجم ضمیر مشترکم، آنچنان که «خود» پیداست که در حصار تو و ما و من نمی‌گنجم «تن است؛ شیشه» و «جان؛ عطر» و «عمر؛ شیشهٔ عطر» چو عمر در قفس جان و تن نمی‌گنجم ز شوق با تو یکی بودن آنچنان مستم که در کنار تو در پیرهن نمی‌گنجم به سر هوای تو می‌پرورم که مثل حباب اگرچه هیچم، در خویشتن نمی‌گنجم
احمد زرگانی
ویرانی همین‌قدر از تو می‌دانم که بر خاکی نمی‌تازی مگر بر پشته‌ای از کشته‌ها پرچم برافرازی به ابرویت قسم وقتی غضب کردی یقین کردم که می‌خواهی مرا با یک نگاه از پا بیندازی بزن چنگی به گندمزار گیسویت مگر قدری زکات خون دل‌های فقیران را بپردازی به شرط آبرو یا جان قمار عشق کن با ما که ما جز باختن چیزی نمی‌خواهیم از این بازی از این شادم که در زندان یادت گرچه محبوسم تو از من چون صدف در سینه مروارید می‌سازی
احمد زرگانی
ضد اگرچه هم‌قدم گردباد می‌گردم دمی نرفته ز یادم که کمتر از گردم چرا ز سینهٔ من دود آه سر نزند که کوهی از غم و آتشفشانی از دردم نه پرخروش! که من، آبشار یخ‌زده‌ام نه پرغرور! که آتشفشان دلسردم فریب‌خوردهٔ عقلم، شکست‌خوردهٔ عشق من از که شکوه کنم؟ چون به خود ستم کردم همیشه جای شکایت ز خلق بسیار است ولی برای تو از خود شکایت آوردم
احمد زرگانی
شیشه راز بردار دل از شیشۀ‌رازی که شکسته‌است از آینهٔ چشم‌نوازی که شکسته‌است جز آه نمی‌آید از این قلب پر از درد اینقدر مزن چنگ به سازی که شکسته‌است چون برکهٔ یخ‌بسته پر از حسرتم ای ماه! دل بی‌تو چه شب‌های درازی که شکسته‌است این توبه که در لحظه پشیمانم از آن را دیگر به شکستن چه نیازی که شکسته‌است تردید سزاوار دل عاشق من نیست ای دوست مکن شک به نمازی که شکسته‌است
احمد زرگانی
خیرخواهی‌ها سایه افکندند بر دنیا سیاهی‌ها اگر با تو خواهم ماند حتی در تباهی‌ها اگر تنگ آب اینقدر هم کوچک نمی‌آمد به چشم فکر آزادی نمی‌کردند ماهی‌ها اگر ما به راه خویش می‌رفتیم، دشمن‌دوستان خود نمی‌بردند ما را تا دوراهی‌ها اگر ما سبکباران خاک بی‌نیازی را چه غم سرگران گشتند با ما پادشاهی‌ها اگر لذت فرمانروایی غیر ذلت هیچ نیست در حساب آیند روزی بی‌گناهی‌ها اگر
احمد زرگانی
شیشه می کاش نهانش نگه نداشته بودم شیشهٔ می را کجا گذاشته بودم حاصل رنجم چه بود؟ حسرت و افسوس کاش گل آرزو نکاشته بودم از تو برای کسی اگرچه نگفتم مهر تو را در دلم نگاشته بودم تا نه به مسجد روی نه میکده بی‌من کوچه به کوچه نفر گماشته بودم چشم به حیرت گشودم و تو نبودی کاش سر از خواب برنداشته بودم
احمد زرگانی
پروانگی گرچه با تقدیر ناچار از مدارا کردنم عشق اگر حق است، این حق تا ابد بر گردنم تا بپندارم که سهمی دارم از پروانگی پیله‌ای پیچیده از غم‌های عالم بر تنم بر سر این سرو، آخر برف هم منت گذاشت دست زیر شانه‌ام مگذار! باید بشکنم من که عمری دل برای دوستان سوزانده‌ام حال باید دل بسوزاند برایم دشمنم گرچه از آغوش تو سهمی ندارم جز خیال بوی گیسوی تو را می‌جویم از پیراهنم عاشقی با گریه سر بر شانهٔ یاری گذاشت از تو می‌پرسم بگو ای عشق! آیا این منم؟
احمد زرگانی
حقیقت باورنکردنی با آنکه بی‌دلیل رها می‌کنی مرا آنقدر عاشقم که نمی‌پرسمت چرا؟ در پیچ و تاب عشق، به معنای هجر نیست رودی ز رود دیگر اگر می‌شود جدا خون می‌خوریم در غم و حرفی نمی‌زنیم ما عاشق توایم همین است ماجرا خوش باد روح آنکه به ما با کنایه گفت گاهی به‌قدر صبر بلا می‌دهد خدا حق با تو بود هرچه بکوشد نمی‌رسد شیر نفس‌بریده به آهوی تیزپا ای عشق! ای حقیقت باورنکردنی! افسانه‌ای بساز خود از داستان ما
احمد زرگانی
روضه عشاق اگر کوهم! خراب از قصهٔ فرهاد خواهم شد کنار نام اهل عشق، من هم یاد خواهم شد دلیل از من مخواه، از سرنوشت پیله‌ها پیداست که از زندان دنیا عاقبت آزاد خواهم شد تمام عمر کوهم خواندی و آتشفشان بودم سکوتم گرچه سر تا پا، شبی فریاد خواهم شد مسیحای تو بر من گرچه دیگر جان نمی‌بخشد اگر یکدم بیاید بر مزارم شاد خواهم شد به خاک افکندی‌ام در خون و قول سوختن دادی چه‌بهتر! بعد از این خاکستری در باد خواهم شد
احمد زرگانی
پیشکش پیشکش ما به چشم یار نیامد خواستمش جان کنم نثار، نیامد هرچه پریدند پلک‌های تمنا مژدهٔ پایان انتظار نیامد جام شرابی که طعم بوسه به لب داشت پیر شدیم و شبی به کار نیامد هرچه درخشید ماه و جلوه‌گری کرد هیچ پلنگی به کوهسار نیامد آه! که هر بار یاد عشق تو کردم در نظرم مرگ ناگوار نیامد قافلهٔ عمر هست و حوصله‌اش نیست کیست که با زندگی کنار نیامد؟
احمد زرگانی
مقتل بر زمین افتاد شمشیرت ولی چون جنگ بود بر تو می‌شد زخم‌ها زد، بر من اما ننگ بود با خودم گفتم بگیرم دست یا جان تو را؟ اختلاف حرف دل با عقل صد فرسنگ بود گرچه دستت را گرفتم باز هم قانع نشد تا نبخشیدم تو را، دل همچنان دلتنگ بود چون در آغوشت گرفتم خنجرت معلوم کرد بر زمین افتادن شمشیر٬ خود نیرنگ بود من پشیمان نیستم، اما نمی‌دانم هنوز دل چرا در بازی نیرنگ‌ها یکرنگ بود در دلم آیینه‌ای دارم که می‌گوید به آه در جهان سنگدل‌ها کاش می‌شد سنگ بود
احمد زرگانی
تاوان بیگانه ماندی و نشدی آشنا تو هم بیچاره من! اگر نشناسی مرا تو هم دیدی بهای عشق به‌جز خون دل نبود آخر شدی شهید در این کربلا تو هم آیینه‌ای مکدّرم از دست روزگار آهی بکش به یاد من، ای بی‌وفا تو هم چندی‌ست از تو غافلم ای زندگی ببخش چنگی نمی‌زنی به دل این روزها تو هم ای زخم کهنه‌ای که دهان باز کرده‌ای چون دیگران بخند به غم‌های ما تو هم تاوان عشق را دل ما هرچه بود داد چشم‌انتظار باش در این ماجرا تو هم
احمد زرگانی
ناسپاس ای بی‌وفای سنگدل قدرناشناس! از من همین‌که دست کشیدی تو را سپاس با من که آسمان تو بودم روا نبود چون ابر هر دقیقه درآیی به یک لباس آیینه‌ای به دست تو دادم که بنگری خود را در این جهان پر از حیرت و هراس پنداشتی مجسمهٔ سنگ و یخ یکی‌ست؟ کو آفتاب تا بشوی فارغ از قیاس دنیا دو روز بیش نبود و عجب گذشت! روزی به امر کردن و روزی به التماس مگذار ما هم ای دل بی‌زار و بی‌قرار چون خلق بی‌ملاحظه باشیم و بی‌حواس
احمد زرگانی
داستان یک اتفاق عقل اگر می‌خواهد از درهای منطق بگذرد باید از خیر تماشای حقایق بگذرد آنچه آن را علم می‌دانند، اهل معرفت مثل نوری باید از دل‌های عاشق بگذرد طفل می‌گرید مگر می‌داند این دنیا کجاست؟ عمر چون با های‌های آمد به هق‌هق بگذرد هر بهاری باغبان راضی به تابستان شود باید از خون دل صدها شقایق بگذرد صبر بر دور جدایی نیست ممکن بی‌شراب همتی کن ساقیا! تا مثل سابق بگذرد از گناه مست اگر زاهد به کفر آمد چه غم از خطای اهل دل باشد که خالق بگذرد
احمد زرگانی
هیچ چشم آهو چه مگر گفت به سرپنجهٔ شیر که شد از صید پشیمان و سر افکند به زیر اگر از یاد تو جانم نهراسید ببخش زندگی پیش من ای مرگ! حقیر است حقیر منّتی بر سر من نیست اگر عمری هست پیش این ماهی دلمرده چه دریا، چه کویر چو قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟ هیچ‌یک! من چو کبوتر؛ نه رهایم، نه اسیر از تهیدستی خود شرم ندارم چون سرو شاخه را دلخوشی میوه کشیده است به زیر ما به نظم تو خطایی نگرفتیم ای شعر! تو هم آداب پریشانی ما را بپذیر
احمد زرگانی
بی‌کران ای رفته کم‌کم از دل و جان! ناگهان بیا مثل خدا به یاد ستمدیدگان بیا قصد من از حیات، تماشای چشم توست از چشم‌زخم بدنظران در امان بیا جام شراب نیست که در کف گرفته است خون می‌خورد ز دست غمت ارغوان بیا ای لحظه‌ای که در سر هر شاخه فکر توست ای نوبهار تا به ابد جاودان بیا این صید را به معجزهٔ عشق زنده کن عیسای من به دیدن این نیمه‌جان بیا یک‌عمر آمدم به در خانه‌ات، تو نیز یکدم به خانهٔ من بی‌خانمان بیا
احمد زرگانی
کارزار گر عقل٬ پشت حرف دل «اما» نمی‌گذاشت تردید پا به خلوت دنیا نمی‌گذاشت از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست می‌شد گذشت، وسوسه اما نمی‌گذاشت اینقدر اگر معطّل پرسش نمی‌شدم شاید قطار عشق مرا جا نمی‌گذاشت دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست کم چون بردگان مرا به تماشا نمی‌گذاشت شاید اگر تو نیز به دریا نمی‌زدی هرگز به این جزیره کسی پا نمی‌گذاشت گر عقل در جدال جنون مرد جنگ بود ما را در این مبارزه تنها نمی‌گذاشت ای دل! بگو به عقل که دشمن هم اینچنین در خون مرا به حال خودم وانمی‌گذاشت ما داغدار بوسهٔ وصلیم چون دو شمع ای‌کاش عشق سر به سر ما نمی‌گذاشت
احمد زرگانی
بی مردم بااینکه خلق بر سر دل می‌نهند پا شرمندگی نمی‌کشد این فرش نخ‌نما بهلول‌وار فارغ از اندوه روزگار خندیده‌ایم! ما به جهان یا جهان به ما کاری به کار عقل ندارم به قول عشق کشتی‌شکسته را چه نیازی به ناخدا گیرم که شرط عقل به‌جز احتیاط نیست ای خواجه! احتیاط کجا؟ عاشقی کجا؟ فرقی میان طعنه و تعریف خلق نیست چون رود بگذر از همهٔ سنگریزه‌ها
احمد زرگانی
ای بی‌وفای سنگدل قدرناشناس! از من همین‌که دست کشیدی تو را سپاس با من که آسمان تو بودم روا نبود چون ابر هر دقیقه درآیی به یک لباس
Mohsen Asadi

حجم

۳۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

حجم

۳۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
۵۵,۰۰۰
۵۰%
تومان