بریدههایی از کتاب کتاب
۴٫۵
(۱۹۲)
از تهیدستی خود شرم ندارم چون سرو
شاخه را دلخوشی میوه کشیده است به زیر
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
چو قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچیک! من چو کبوتر؛ نه رهایم، نه اسیر
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
طفل میگرید مگر میداند این دنیا کجاست؟
عمر چون با هایهای آمد به هقهق بگذرد
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
عقل اگر میخواهد از درهای منطق بگذرد
باید از خیر تماشای حقایق بگذرد
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
جز آه نمیآید از این قلب پر از درد
اینقدر مزن چنگ به سازی که شکستهاست
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
فریبخوردهٔ عقلم، شکستخوردهٔ عشق
من از که شکوه کنم؟ چون به خود ستم کردم
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
از این شادم که در زندان یادت گرچه محبوسم
تو از من چون صدف در سینه مروارید میسازی
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
بزن چنگی به گندمزار گیسویت مگر قدری
زکات خون دلهای فقیران را بپردازی
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
به ابرویت قسم وقتی غضب کردی یقین کردم
که میخواهی مرا با یک نگاه از پا بیندازی
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
باز با گریه به آغوش تو برمیگردم
چون غریبی که خودش را برساند به وطن
تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است
ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
نسبت عشق به من نسبت جان است به تن
تو بگو من به تو مشتاقترم یا تو به من؟
زندهام بیتو همینقدر که دارم نفسی
از جدایی نتوان گفت بهجز آه سخن
بعد از این در دل من، شوق رهایی هم نیست
این هم از عاقبت از قفس آزاد شدن
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
دنیا نه به جمشید وفا کرد، نه کورش
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود
میتوانستی نتازی بر من، اما تاختی
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل میباختی
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
زندگی روز و شبش از غم نشمرده پر است
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
با آن که مرا از دل خود راند، بگویید
ملکی که در آن ظلم شود، دیر نپاید
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
کوری که زمین خورد و منش دست گرفتم
در فکر چراغیست که از من برباید
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
از گریهٔ بر خویشتن و خندهٔ دشمن
جانکاهتر، آهیست که از دوست برآید
کاربر ۴۸۰۹۳۷۰
ما اهلی عشقیم چه بهتر که بمیریم
جایی که در آن شرط حیات است توحش
محمدلو
گر نمیآمیخت با ظاهرپرستی دین ما
سایهٔ نفرین نمیافتاد بر آمین ما
در تقلّای عبادت غافل از مقصد شدیم
از سفر واداشت ما را توشهٔ سنگین ما
محمدلو
حجم
۳۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۳۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
۵۵,۰۰۰۵۰%
تومان