بریدههایی از کتاب کتاب
۴٫۵
(۱۹۲)
شب آرام است و نخلستان پر از تنهایی ماه است
za za
ای عشق! سرت سبز و دمت گرم و دلت خوش
za za
ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم
za za
میکشد کار من از فکر تو آخر به جنون
za za
کسی بدون تو باور نکرده است مرا
که با تو نسبت «من» چون «دروغ» با قسم است
za za
ما دو سرویم، در آغوش هم افتاده به خاک
za za
اگر از کشتهٔ خود نام و نشان میپرسی
عاشقی شیوهٔ ما بود و جنون پیشهٔ ما
za za
ای عمر! چیستی که بههرحال عاقبت
جز حسرت گذشته در آیندهٔ تو نیست
za za
در فکر دلبری ز من بینوا مباش
صیدی چنین حقیر، برازندهٔ تو نیست
za za
کنون اگرچه کویرم، هنوز در سر من
صدای پر زدن مرغهای دریاییست
za za
ما اهلی عشقیم چه بهتر که بمیریم
جایی که در آن شرط حیات است توحش
ای دل! من اگر رازنگهدار تو بودم
این چشمهٔ خشکیده نمیکرد تراوش
Atikhezli
چو قناری به قفس؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچیک! من چو کبوتر؛ نه رهایم، نه اسیر
kazhal
در دلم آیینهای دارم که میگوید به آه
در جهان سنگدلها کاش میشد سنگ بود
kazhal
عشق میبازم که غیر از باختن در عشق نیست
در نبردی اینچنین هرکس به خاک افتاد برد
شور شیرین تو را نازم که بعد از قرنها
هر که لاف عشق زد، نامی هم از فرهاد برد
kazhal
در قمار دوستی جز رازداری شرط نیست
هر که در میخانه از مستی نزد فریاد برد
kazhal
تمام عمر کوهم خواندی و آتشفشان بودم
سکوتم گرچه سر تا پا، شبی فریاد خواهم شد
مسیحای تو بر من گرچه دیگر جان نمیبخشد
اگر یکدم بیاید بر مزارم شاد خواهم شد
به خاک افکندیام در خون و قول سوختن دادی
چهبهتر! بعد از این خاکستری در باد خواهم شد
kazhal
ای عشق! ای حقیقت باورنکردنی!
افسانهای بساز خود از داستان ما
kazhal
گرچه با تقدیر ناچار از مدارا کردنم
عشق اگر حق است، این حق تا ابد بر گردنم
تا بپندارم که سهمی دارم از پروانگی
پیلهای پیچیده از غمهای عالم بر تنم
kazhal
گرچه از آغوش تو سهمی ندارم جز خیال
بوی گیسوی تو را میجویم از پیراهنم
kazhal
اگر از کشتهٔ خود نام و نشان میپرسی
عاشقی شیوهٔ ما بود و جنون پیشهٔ ما
سرنوشت تو هم ای عشق! فراموشی بود
حک نمیکرد اگر نام تو را تیشهٔ ما
ما دو سرویم، در آغوش هم افتاده به خاک
چشم بگشا که گرهخورده به هم ریشهٔ ما
حسین روشنائی
حجم
۳۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۳۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
۵۵,۰۰۰۵۰%
تومان