بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خوشه‌های خشم | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب خوشه‌های خشم

بریده‌هایی از کتاب خوشه‌های خشم

۴٫۳
(۶۳)
در نظر یه مرد، زندگی با جهش پیش می‌ره... بچه‌ای به‌دنیا می‌آد و آدمی می‌میره، این یه جهشه. صاحب مزرعه می‌شه و مزرعه‌شو از دست می‌ده و اینم یه جهشه؛ ولی زن، زندگی رو مثل یه جریان می‌بینه، مثل یه نهر با گردابای کوچیک، آبشارای کوچیک؛ ولی رودخونه به‌هرحال راهشو می‌ره. یه زن به تمام زندگی به‌همین چشم نگاه می‌کنه. قرار نیست با مردن ما همه‌چیز تموم بشه. زندگی آدما ادامه داره... ممکنه یه‌کمی تغییر کنه؛ اما به مسیرش ادامه می‌ده
محسن
وقتی کفش و لباس و غذا و حتا امیدت از دست رفته، باید تفنگو نگه داشت.
fuzzy
هر کدوم‌مون یه طبّاله که یه رژه از درد و رنجو رهبری می‌کنه، یه رژه از رنج و تلخی و روزی از روزا، تمام ارتشای رنج و تلخی، همه به یه طرف می‌رن و همه با هم قدم برمی‌دارن و از رژه‌شون رعب و وحشتی مهلک برپا می‌شه.
fuzzy
ـ و من به‌فکر فرورفتم. با این تفاوت که فقط تفکر نبود؛ چیزی بود ژرف‌تر از تفکر. به این فکر می‌کردم که چه‌قدر مقدس و چه‌قدر با هم یکی هستیم و نوع بشر مقدسه، تنها وقتی که با هم متحده و واحده و ماهیتش وقتی تقدسشو از دست می‌ده که یک انسان فانی بی‌ارزش، خودسری برش داره و راه خودشو پیش بگیره، لگدپرونی کنه، بقیه رو دنبال خودش بکشه و جنگ و دعوا راه بندازه. همچین آدمایی هستن که تقدس رو ازبین می‌برن؛ اما وقتی تمام نوع بشر با هم همکاری کنن، نه این‌که یکی برای یکی دیگه کار کنه؛ بلکه تک‌تکشون به کار وصل باشن... اونه که درسته و اونه که مقدسه. بعد به این فکر افتادم که اصلاً نمی‌دونم که تعریفم از مقدس چیه.
fuzzy
با خودم گفتم: «شاید در اصل این گناه نباشه، شاید ذات آدمیزاد همینه. شاید داریم واسه هیچ و پوچ اون‌قدر گریه می‌کنیم تا جونمون دربیاد.» و به این فکر کردم که چه‌طور بعضی از اون خواهرای فرقه، با یه کلاف سیم خاردارِ یه‌متری خودشونو شلاق می‌زنن. بعدش به این نتیجه رسیدم که شاید اونا خوششون می‌آد به خودشون آسیب بزنن. راستش وقتی به این نتیجه‌گیری رسیدم، زیر یه درخت خوابیده بودم و همون‌جا خوابم برد و وقتی از خواب بیدار شدم، شب شده بود و همه‌جا تاریک. صدای زوزهٔ یک کایوت از اون نزدیکی می‌اومد. یهویی بی‌اختیار داد زدم: «گور پدر همش! هیچ گناه یا ثوابی وجود نداره. اینا همش کاراییه که مردم می‌کنن. همش درهمه. یه‌سری از کارایی که مردم می‌کنن خوبه، یه‌سری‌اش هم خوب نیس و این درست‌ترین حرفیه که یه نفر می‌تونه بزنه.»
fuzzy
زنان مراقب مردان بودند تا ببینند آیا نشانی از شکستن زیر بار سختی در آن‌ها می‌یابند یا نه. زنان بی‌هیچ حرفی ایستادند و پاییدند و وقتی گروهی از مردان در کنار هم گرد آمدند، وحشت از صورت‌های‌شان رخت بربست و قهر و غضب جای آن را گرفت و زنان آهی از سر فراغ دل کشیدند؛ چون نیک می‌دانستند که اوضاع امن است... مردان‌شان هنوز زیر این بار نشکسته‌اند و مادامی که وحشت به‌خشم تبدیل می‌شود، آن‌ها زیر بار سختی نخواهند شکست.
Tara
ز قرار معلوم... زندگیمون به آخرخط رسیده.» مادر با لبخندی گفت: «نه نرسیده پدر؛ و این یکی دیگه از اون چیزاست که زنا می‌دونن. من متوجه این موضوع شدم. در نظر یه مرد، زندگی با جهش پیش می‌ره... بچه‌ای به‌دنیا می‌آد و آدمی می‌میره، این یه جهشه. صاحب مزرعه می‌شه و مزرعه‌شو از دست می‌ده و اینم یه جهشه؛ ولی زن، زندگی رو مثل یه جریان می‌بینه، مثل یه نهر با گردابای کوچیک، آبشارای کوچیک؛ ولی رودخونه به‌هرحال راهشو می‌ره. یه زن به تمام زندگی به‌همین چشم نگاه می‌کنه. قرار نیست با مردن ما همه‌چیز تموم بشه. زندگی آدما ادامه داره...
Tara
ــ هروقت یه‌ذره گوشت تو شکم بچه‌ها ریختی، اون‌وقت بگو چی براشون خوبه و چی براشون خوب نیست. پدر یکه خورد، برخاست و دور شد و عموجان هم به‌دنبالش رفت. مادر در همان حال که دستانش در درون سطل آب مشغول بود، به‌رفتن آن‌ها نگاه کرد و بعد باافتخار رو به تام گفت: «اون چیزیش نیست. از من کتک نمی‌خوره. هنوزم اگه اراده کنه، می‌تونه بخوابونه تو گوشم.» تام خندید: «پس داشتی سربه‌سرش می‌ذاشتی؟» ــ پس چی؟ مردا رو ول کنی، اون‌قدر می‌شینن فکر می‌کنن و فکر می‌کنن تا خون به جیگر خودشون کنن، آخرسرم قلبشون از کار می‌افته و سرشونو میذارن زمین و می‌میرن؛ اما اگه بتونی خون و غیرتشونو به‌جوش بیاری، اون‌وقت درست می‌شه. باباتون، درسته هیچی نگفت؛ ولی حالا خونش به‌جوش اومده؛ حالا می‌بینین، تازه الان درست شده.
Tara
وقتی که مالک زمین می‌شودــ تراکتور می‌خواهد، نه خانواده‌های ساکن بر روی زمین؛ اما آیا تراکتور چیز بدی است؟ آیا توان هنگفتی که شیارهای درازی در زمین ایجاد می‌کند، بد است؟ اگر این تراکتور مال ما بود، آن‌وقت خوب بود... اما مال ما نیست، مال شماست. اگر تراکتور ما، زمین‌های ما را شیار می‌کرد، آن‌وقت خوب بود؛ اما این زمین من نیست... زمین شماست. درآن‌صورت، ما آن تراکتور را درست مثل زمین‌مان که زمانی مال ما بود، دوست می‌داشتیم؛ اما این تراکتور، دو کار انجام می‌دهد... زمین را شیار می‌کند و ما را از زمین بیرون می‌کند. تفاوت کوچکی است بین این تراکتور و یک تانک؛ اما هردوی‌شان به مردم آسیب می‌زنند؛ آن‌ها را می‌ترسانند و رم می‌دهند. باید خوب به این موضوع فکر کنیم.
Tara
ــ و من به‌فکر فرورفتم. با این تفاوت که فقط تفکر نبود؛ چیزی بود ژرف‌تر از تفکر. به این فکر می‌کردم که چه‌قدر مقدس و چه‌قدر با هم یکی هستیم و نوع بشر مقدسه، تنها وقتی که با هم متحده و واحده و ماهیتش وقتی تقدسشو از دست می‌ده که یک انسان فانی بی‌ارزش، خودسری برش داره و راه خودشو پیش بگیره، لگدپرونی کنه، بقیه رو دنبال خودش بکشه و جنگ و دعوا راه بندازه. همچین آدمایی هستن که تقدس رو ازبین می‌برن؛ اما وقتی تمام نوع بشر با هم همکاری کنن، نه این‌که یکی برای یکی دیگه کار کنه؛ بلکه تک‌تکشون به کار وصل باشن... اونه که درسته و اونه که مقدسه. بعد به این فکر افتادم که اصلاً نمی‌دونم که تعریفم از مقدس چیه.
Tara
اصلاً قصد خرید ماشین ندارن؛ فقط وقتتو می‌گیرن. کوچک‌ترین اهمیتی برای وقتت قایل نیستن. اون دونفر اون‌جا... نه، اونایی که بچه همراهشون دارن. بنشون‌شون تو ماشین، از دویست‌دلار شروع کن و روشون کار کن. به‌نظر می‌آد بشه باهاشون روی ۱۲۵ دلار به‌توافق رسید. برو و کارو شروع کن. بنشون‌شون تو یه‌ماشین اسقاطی و ببرشون بیرون. ماشین قراضه‌هه رو بچپون بهشون! اونا وقت‌مونو گرفتن. گاراژدارها با آستین‌های تازده. دلال‌ها، با سر و وضع تمیز و مرتب؛ اما مرگبار، با چشمانی ریز و مصمم در جستجوی ذره‌ای ضعف در خریداران.
Tara
جود گفت: «حرف حساب می‌زنی. کلمه به کلمهٔ حرفات با عقل جور درمی‌آد؛ ولی، به عیسی مسیح قسم، دلم نمی‌خواد بهم زور بگن. ترجیح می‌دم یه مشت بخوابونم تو صورت ویلی.» مولی گفت: «اون تفنگ داره و اجازه داره ازش استفاده کنه، چون معاون کلانتره. در اون‌صورت یا اون باید تو رو بکشه، یا تو باید اسلحه‌شو بگیری و بکشیش. بی‌خیال دیگه تامی. کافیه خیلی راحت به خودت بگی که با قایم‌شدن تو مزرعه حسابی دستشون می‌ندازی و همه‌چیز بستگی داره به اون چیزی که به خودت می‌گی.»
Tara
خودش می‌گفت، کتاب‌خوندن هیچ فایده‌ای نداره. می‌گفت تا حالا همه‌چیزو راجع به زندونا خونده، چه زندونای حالا و چه زندونای قدیم؛ می‌گفت حالا چیزا کم‌تر با عقلش جور درمی‌آد تا اون موقعی که هنوز دست به کتاب نزده بود. می‌گفت رسم روزگار از قدیم همین بوده و تا ابدم همینه و هیشکی نه می‌تونه متوقفش کنه و نه اون‌قدر ازش سردربیاره که بتونه عوضش کنه. می‌گفت محض رضای خدا دربارهٔ رسم روزگار کتاب نخونید، چون هرچی بیش‌تر بخونید، بیش‌تر گیج می‌شید و کم‌تر برای کسایی که تو دم و دستگاه حکومت و دولت کار می‌کنن، احترام قایل می‌شید.» مولی گفت: «من همین‌جوریش هم قدّ یه ارزن براشون احترام قایل نیستم. تنها چیزی که دولت درموردش رو ما حساب می‌کنه، حاشیهٔ سوده.
Tara
زنان به‌همراه کودکان‌شان به مردان‌شان که درحال حرف‌زدن با مالکان بودند نگاه می‌کردند؛ ولی غرق در سکوت. برخی از مالکان مهربان بودند، چون از کاری که مجبور به انجامش بودند، تنفر داشتند و برخی خشمگین بودند، چون دل‌شان نمی‌خواست آن‌قدر بی‌رحم باشند و برخی از آن‌ها سرد و بی‌روح بودند، چون خیلی وقت پیش به این نتیجه رسیده بودند که سردبودن، لازمهٔ زمین‌داری است و همه‌شان در چنگال چیزی بزرگ‌تر از خودشان گیر افتاده بودند. برخی از آن‌ها از حساب و کتاب‌هایی که وادار به انجام بعضی کارهای‌شان می‌کرد، متنفر بودند و برخی می‌ترسیدند و دیگران، حساب و کتاب‌ها را می‌پرستیدند؛ چون از شرّ اندیشه‌ها و احساسات‌شان به آن پناه می‌بردند.
Tara
«یه چیزی رو خوب دارم می‌فهمم. همیشه... هر روز داره برام تکرار می‌شه. اونم این‌که... اگه محتاج کمک شدی، همیشه باید بری سراغ مردم فقیر. فقط اونا هستن که دست آدمو می‌گیرن... فقط اونا.
Elhamtarang
. اگه بخوای اون تایرو بدزدی، بهت می‌گن دزد؛ اما اون می‌خواست چهار دلارتو در ازای یه تایر خراب بدزده. اونا به این می‌گن کاسبی.
Elhamtarang
خدایا، یه‌نفر اگه رو تصمیمش وایسته، می‌تونه یه جماعتو مچل خودش کنه.
نسیم رحیمی
آدم نباید بذاره فرصت ثواب‌کردن از دست بره.»
نسیم رحیمی
مجازات یا باید جوری باشه که بهت بفهمونه دیگه نباید اون کارو بکنی، یا جوری تنبیهت کنه که دیگه از ترست اون کارو نکنی.»
نسیم رحیمی
پدر گفت: «ما باید بدونیم تام. فکر می‌کنی طرف مرده باشه؟» ــ نمی‌دونم. هوا تاریک بود و یکی با چماق زد تو صورتم. نمی‌دونم. امیدوارم. امیدوارم اون حروم‌زاده رو کشته باشم.
حیدر

حجم

۶۰۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۷۰۴ صفحه

حجم

۶۰۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۷۰۴ صفحه

قیمت:
۷۹,۰۰۰
۳۹,۵۰۰
۵۰%
تومان