بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خاطرات خانه مردگان | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب خاطرات خانه مردگان

بریده‌هایی از کتاب خاطرات خانه مردگان

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۲۲ رأی
۴٫۰
(۲۲)
قدرت و خون‌ریزی، شخص را سرمست می‌کند، خشونت و فساد را برمی‌انگیزد، به طرزی که روح به غیرطبیعی‌ترین لذت‌ها گرایش پیدا می‌کند.
دکتر بی مریض
چیز عجیبی است که میان چنین افرادی، کسانی هم پیدا می‌شوند که بی‌آن که خوش‌قلب و مهربان باشند، محبوبیت زیادی کسب می‌کنند، آن هم فقط به این خاطر که تودهٔ مردم را تحقیر نمی‌کنند و خودشان را برای آن‌ها نمی‌گیرند.
دکتر بی مریض
زندانی‌های ما، مثل کم و بیش همهٔ افراد تودهٔ مردم با شنیدن چند کلمهٔ محبت‌آمیز بدترین شکنجه‌ها را از یاد می‌برند؛ من به این موضوع پی برده‌ام بی‌آن‌که درصدد تجزیه و تحلیلش برآیم. هیچ کاری دشوارتر از مورد خوشایند این طبقه از مردم قرار گرفتن نیست!
دکتر بی مریض
نه اولین و نه آخرین نفری است که این‌گونه مجازات می‌شود. مدتی طولانی، خیلی طولانی این مبارزه ادامه می‌یابد، مبارزه‌ای سرسختانه و تحمیل شده. سرباز روسی نسبت به سرباز ترکی که با او در جنگ است هیچ کینه‌ای ندارد، با این همه سرباز ترک او را با شمشیر، با سرنیزه یا با تفنگ می‌کشد...
دکتر بی مریض
در مورد جرم‌های مرتکب شده نسبت به مافوق‌ها دیگر حرفی نمی‌زنم. به نظرم این‌طور می‌رسد که زندانی‌ها در این مورد نظری خاص یا به عبارت دیگر مبتنی بر تجربه دارند. جرم را ناآگاهانه مرتکب می‌شدند و آن را ناشی از سرنوشت می‌دانستند، بی‌آن که نسبت به انجامش فکر کنند؛ این موضوع برای آن‌ها به صورت یک عقیده درآمده بود. در چنین جرم‌هایی، مجرم همیشه به خودش حق می‌دهد و مسئلهٔ مقصر بودن به‌هیچ‌وجه برایش مطرح نیست.
دکتر بی مریض
اما برای آن‌ها دویست ضربهٔ آخری هنوز مانده بود و دست‌بردار نبودند و چنان شدید زدند که به اندازهٔ دو هزار ضربه اثر داشت؛ با این همه نفسم درنیامد، نتوانستند واقعآ مرا بکشند! به نظر شما چرا؟ چون من با شلاق خوردن بزرگ شده بودم.
دکتر بی مریض
زنجیر را فقط به این منظور به پای زندانی می‌بندند که نتواند فرار کند یا بدود؟ به هیچ‌وجه. زنجیر نشانی از ننگ و رسوایی است، باعث شرمندگی، وزنه‌ای جسمی و روحی ــ یا دست‌کم این‌گونه فرض شده است ــ اما هرگز مانع فرار کسی نشده است.
دکتر بی مریض
بستن وزنه‌ای، حتی اندک، حتی نه بیش‌تر از چهار پنج کیلو به پا و برای همیشه، به رغم همه چیز به طرزی غیرعادی به عضو فشار می‌آورد و سنگینش می‌کند و با گذشت سال‌ها مشکلاتی جدی به بار می‌آورد.
دکتر بی مریض
بعضی از افراد گمان می‌کنند اگر به زندانی‌ها غذای خوب خورانده شود و به‌طرز مناسبی از آن‌ها نگه‌داری شود، قانون رعایت‌شده و تا همین اندازه هم کافیست. این طرز فکر هم خودش اشتباه است. فرد هرقدر هم فاسد و حقیر باشد، به‌طور غریزی طالب آن است که برایش شخصیت قائل شوند.
دکتر بی مریض
مفهوم واقعی کلمهٔ «زندانی»، یعنی آدمی که نه‌تنها آزادی، بلکه اختیارش را هم از دست داده است.
دکتر بی مریض
پول هم، همان‌طور که پیش از این گفتم، ارزشی خارق‌العاده و قدرتی شیطانی داشت. می‌توان تأیید کرد زندانی‌ای که اندک درآمدی داشت، ده‌بار بهتر و راحت‌تر از کسی که هیچ‌چیز نداشت زندگی می‌کرد.
دکتر بی مریض
حالا هم به‌عنوان یک زندانی امکان جدیدی برای گسترش دامنهٔ زشت‌کاری‌ها و پستی‌هایش یافته بود: «اگر قرار است آدم زندانی با اعمال شاقه باشد، پس باید درست و حسابی تا آخر کار برود. موقعی هم که شخص به این وضعیت گرفتار آمد، حق دارد بدون شرم و حیا دست به هر کاری بزند.» این درست همان فکری بود که او در سر داشت.
دکتر بی مریض
هنگام آمدن به سیبری، در برابر دریافت پیراهنی قرمز و یک سکهٔ یک روبلی، اسمش را با زندانی دیگری معاوضه کرده بود. آن‌چه در این معامله خنده‌دار بود، بهای ناچیزی بود که برای این کار قبول کرده بود. معاوضه‌کردن، یعنی اسم زندانی دیگری را روی خود گذاشتن و سرنوشت او، یا در واقع محکومیتش را پذیرفتن، اگرچه خیلی ددمنشانه بود، اما حقیقت داشت.
دکتر بی مریض
پیش از این دربارهٔ این‌گونه افراد صحبت کرده‌ام. ویژگی ذاتی‌شان این بود که همیشه خود را تحقیر کنند، هرگز شخصیتی نداشته باشند، همیشه و همه‌جا نقش درجهٔ دومی به عهده بگیرند، یا حتی درجهٔ سوم. طبیعت آن‌ها را این‌گونه خلق کرده بود.
دکتر بی مریض
فقط با این امید زنده بود و به گمانم اگر این امید را از او می‌گرفتند، زنده نمی‌ماند.
دکتر بی مریض
بعدها پی بردم زندانی‌ها علاوه بر محرومیت از آزادی و اجبار به کارهای دشوار، شکنجه‌ای به همان اندازه طاقت‌فرسا را هم تحمل می‌کردند، منظورم «همزیستی اجباری» است.
دکتر بی مریض
زندانی گاه حتی به کاری که انجام می‌دهد علاقه‌مند می‌شود، می‌کوشد آن را بهتر و ماهرانه‌تر انجام دهد. اما اگر وادارش کنند آب توی بشکه‌ای بریزد، آن را توی بشکهٔ دیگری خالی کند و دوباره آب بشکهٔ دوم را توی اولی و اولی را توی دومی برگرداند، ماسه یا خاک را از نقطه‌ای به نقطهٔ دیگر ببرد و دوباره آن را سرجای اولش برگرداند، به گمانم یا خودش را می‌کشد، یا دست به کاری می‌زند که او را بکشند تا از این زندگی نکبت‌بار، شرم‌آور و از این شکنجهٔ تحقیرکننده رهایی یابد.
دکتر بی مریض
یک بار به فکرم رسید اگر بخواهند مجرمی را نابود کنند، درهم بکشنند و به طرزی خدشه‌ناپذیر تنبیهش کنند تا حتی سیاه‌دل‌ترین راهزن‌ها و جنایت‌کارها پیشاپیش از ترس آن به خود بلرزند، کافیست کاری از او بکشند کاملا بیهوده و مطلقآ پوچ.
دکتر بی مریض
طبیعی است که مجرمی که علیه جامعه طغیان کرده از آن متنفر باشد؛ کم‌وبیش همیشه هم بر این عقیده است که حق با اوست و تقصیر از جامعه.
دکتر بی مریض
طرف دیگر، توی یک چهاردیواری زندانی‌کردنِ فردِ مجرم، یقین دارم اقدامی است گول‌زننده و ظاهرفریب. این کار شیرهٔ حیاتی محکوم را می‌مکد، روحش را مکدر می‌کند، می‌ترساندش، ضعیفش می‌کند، بعد او را به‌عنوان نمونه‌ای اصلاح‌شده و پشیمان به شما معرفی می‌کند، یک مومیایی که از نظر اخلاقی خشک شده و نیمه‌دیوانه است.
دکتر بی مریض

حجم

۳۸۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۴۲۴ صفحه

حجم

۳۸۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۴۲۴ صفحه

قیمت:
۶۸,۰۰۰
تومان