بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پنج قدم فاصله | صفحه ۲۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب پنج قدم فاصله

بریده‌هایی از کتاب پنج قدم فاصله

۴٫۴
(۱۶۳۲)
«هیچ‌وقت بغلش نکردم. هیچ‌وقت. دست نزن! نزدیک واینستا! نکن، نکن، نکن!»
ma3ab
برای اولین بار سنگینی هر یک اینچ، هر میلی‌مترِ این شش قدم بین‌مان را حس می‌کنم.
ma3ab
«همه توی این دنیا داریم هوای قرضی نفس می‌کشیم.»
ma3ab
انگار همه‌چیز را برای اولین بار می‌بینم. نمی‌دانستم یک نفر می‌تواند کاری کند که همهٔ چیزهای قدیمی نو به‌نظر برسند.
saba
اما حالا چیزی که می‌خواهم آن بیرون نیست. همین‌جاست، آن‌قدر نزدیک که می‌توانم لمسش کنم؛ ولی نمی‌توانم. نمی‌دانستم می‌شود چیزی را آن‌قدر بخواهی که آن‌را بین دست‌ها و پاها و تک‌تک نفس‌هایت حس کنی.
saba
می‌گوید: «این مریضی مثل زندان می‌مونه! می‌خوام بغلت کنم.» فن‌فن می‌کنم و به‌نشانهٔ تأیید سر تکان می‌دهم. می‌گوید:‌ «تجسم کن بغلت کردم، باشه؟»
خانوم‌ِ‌الف‌خاء '!
«همه توی این دنیا داریم هوای قرضی نفس می‌کشیم.»
raz
بالاخره می‌گویم: «خدای من.» هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم به یک چوب بیلیارد حسودی کنم؛
atiyeh
«نمی‌خوام ترکت کنم؛ ولی اون‌قدر دوستت دارم که نمی‌تونم باهات بمونم.»
شاید یه ستاره ی سیاه :))
«تنها چیزی که توی دنیا می‌خوام اینه که با تو باشم؛ ولی باید تو رو در امان نگه دارم، در امان از خودم.»
bad girl
آن‌قدر از نوع نگاهش به خودم متنفر بودم که نفهمیدم خودم هم دقیقاً همان کار او را می‌کنم. اصلاً می‌دانم الان کجا می‌رود؟ اصلاً می‌دانم چه کارهایی را دوست دارد انجام دهد؟ آن‌قدر غرق این بودم که خودم دوست دارم چطور زندگی کنم که اصلاً یادم رفته بود او هم حق زندگی دارد.
شاید یه ستاره ی سیاه :))
من از زندگی‌کردن بدون این‌که واقعاً زندگی کنم خسته شده‌ام. از این‌که آرزوی چیزی را داشته باشم خسته شده‌ام. چیزهای زیادی نیست که ما بتوانیم داشته باشیم؛ ولی می‌توانیم این‌را داشته باشیم.
Venus
می‌خواهم دستم را دراز کنم و پوست نرم بازویش را لمس کنم، جای زخم‌هایی که مطمئنم روی بدنش هست. اما هیچ‌وقت نخواهم توانست. فاصلهٔ بین ما هیچ‌وقت از بین نخواهد رفت یا تغییر نخواهد کرد. تا ابد شش قدم.
شاید یه ستاره ی سیاه :))
«استلا تو من رو می‌ترسونی.» دوباره نگاهش می‌کنم. اخم می‌کنم. «چی؟ چرا؟» به چشمانم نگاه می‌کند. صدایش جدی است: «تو من رو مجبور می‌کنی زندگی‌ای رو آرزو کنم که هیچ‌وقت نمی‌تونم داشته باشم.» دقیقاً منظورش را می‌فهمم. سرش را تکان می‌دهد. صورتش غمگین است. «این ترسناک‌ترین احساسیه که تا حالا داشتم.»
Judy Abbott
اگر امسال به من درسی داده، این است که غم می‌تواند یک نفر را نابود کند.
Judy Abbott
ولی حالا همه‌چیز با بودن ویل کنارم فرق می‌کند. انگار همه‌چیز را برای اولین بار می‌بینم. نمی‌دانستم یک نفر می‌تواند کاری کند که همهٔ چیزهای قدیمی نو به‌نظر برسند.
Judy Abbott
همه‌مون تنها می‌میریم، مگه نه؟ آدم‌هایی که عاشق‌شونیم، نمی‌تونن باهامون بیان.»
Judy Abbott
وقتی شما فیبروز کیستیک دارید، نمی‌دانید چقدر از زمان زنده‌ماندن‌تان باقی مانده. اما صادقانه بگویم: شما این‌را هم نمی‌دانید که کسی هم که عاشقش هستید، چقدر از زمان زنده‌ماندنش باقی مانده.
Judy Abbott
تنها چیزی که بدتر از این است که نتوانم با او یا در کنار او باشم، این است که در دنیایی زندگی کنم که او در آن وجود نداشته باشد، علی‌الخصوص اگر باعثش من باشم.
Judy Abbott
من از زندگی‌کردن بدون این‌که واقعاً زندگی کنم خسته شده‌ام. از این‌که آرزوی چیزی را داشته باشم خسته شده‌ام. چیزهای زیادی نیست که ما بتوانیم داشته باشیم؛ ولی می‌توانیم این‌را داشته باشیم. این را می‌دانم.
Fatemeh Karimian

حجم

۲۰۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۱۷ صفحه

حجم

۲۰۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۱۷ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰
۷۰%
تومان