بریدههایی از کتاب پنج قدم فاصله
۴٫۴
(۱۶۳۲)
«ولی همهمون تنها میمیریم، مگه نه؟ آدمهایی که عاشقشونیم، نمیتونن باهامون بیان
Gray
همینجاست، آنقدر نزدیک که میتوانم لمسش کنم؛ ولی نمیتوانم.
Gray
نمیدانستم میشود چیزی را آنقدر بخواهی که آنرا بین دستها و پاها و تکتک نفسهایت حس کنی.
Gray
صدایش پرطنین است، ملایم. در این لحظه میدانم، اگرچه شاید مسخرهترین چیز باشد؛ اما اگر در اتاق عمل بمیرم، بدون عاشقشدن نمردهام.
Gray
«نمیخوام ترکت کنم؛ ولی اونقدر دوستت دارم که نمیتونم باهات بمونم.»
Gray
«توی فیلمها همیشه میگن اگه عاشق کسی باشی، رهاش میکنی بره.»
Gray
«تو من رو مجبور میکنی زندگیای رو آرزو کنم که هیچوقت نمیتونم داشته باشم.»
Gray
«همه توی این دنیا داریم هوای قرضی نفس میکشیم.»
ک مثل کتاب…
این بزرگترین دروغی است که تمام سال شنیدهام و من عملاً با انسانهایی محاصره شدهام که این حقیقت را که من درحال مرگ هستم ماستمالی میکنند.
Jolan...
بیمارستان بس است! گیر افتادن در میان این ساختمانهای سفید در سراسر دنیا که دکترها فقط دارو پشت دارو و درمان پشت درمانهای بیفایده را امتحان میکنند، دیگر بس است!
اگر قرار است بمیرم، میخواهم قبلش واقعاً زندگی کنم.
بعدش میمیرم.
Jolan...
آنقدر امثال او را در بیمارستان دیدهام که شمارشش از دستم خارج شده: مدل بیپروا و زیادیشجاعی که پیش از اینکه مریضی از پا درش بیاورد، به هر وسیلهای در برابر پذیرش حقیقت آن مقاومت میکند. چیز جدیدی نیست.
Jolan...
فرانسه را دیدهام که به خواب میرود، با برج ایفل که با روشناییاش در دوردستها میدرخشد، چراغهایی که آرامآرام در ساختمانهای سهطبقه خاموش میشوند، و ماه که خرامانخرامان ظاهر میشود.
Jolan...
هرمکانی با دیگری متفاوت است. همه منحصربهفردند. تنها بیمارستانهایی که بالای آنها نظارهگرم، همهجا یکشکلاند.
Jolan...
آقای «مرگ سراغ همهٔ ما میآید» خودش نمیخواست بمیرد.
Jolan...
اگر منصفانه برخورد کنیم، همهچیز با کمی خلاقیت دلبخواهی میشود.
Jolan...
او بالاخره میگوید: «اون داره برای زندهموندن میجنگه.» و از داخل شیشه به چشمانم نگاه میکند. «نمیدونه چی انتظارش رو میکشه یا اصلاً چرا داره میجنگه. یه جور غریزهست ویل. غریزش اینه که بجنگه. زنده بمونه.»
غریزه.
من خیلی وقت است که این غریزه را از دست دادهام.
Jolan...
«همه توی این دنیا داریم هوای قرضی نفس میکشیم.»
Jolan...
بیمعنی است راجعبه اماواگرها صحبت کنیم.
Jolan...
من در حال حاضر واقعاً بیشتر از این نیاز به دردسر در زندگیام ندارم.
Jolan...
همیشه فقط من اینجا بودهام؛ اما وقتی میچرخم و چراغ را خاموش میکنم، برای اولین بار بعد از مدتها میفهمم که واقعاً احساس تنهایی نمیکنم.
Jolan...
حجم
۲۰۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۱۷ صفحه
حجم
۲۰۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۱۷ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰۷۰%
تومان