اگر تعریفی از «پستانداران» ارائه دهم و آنگاه پس از بررسی یک شتر، اعلام کنم که «بنگرید، این یک پستاندار است»، در واقع، حقیقتی آشکار شده است، اما حقیقتی با ارزشی محدود. مقصود من از حقیقت با ارزش محدود حقیقتی است که بهطور کامل انسانانگارانه است و اگر انسان را از آن کنار بگذاریم، متضمن اندیشهای یگانه که «نفس حقیقت»، واقعی و با اعتباری فراگیر باشد، نیست.
پروا
غروری که نتیجهٔ شناخت و احساس است، مِهی کورکننده پیش روی چشمها و حواس آدمیان میگستراند و با تملقآمیزترین ارزیابی از شناخت، آنها را دربارهٔ ارزش وجود میفریبد. فراگیرترین اثر این غرور فریبکاری است - اما حتی جزئیترین اثرهای آن نشانههایی از این ویژگی را دارند.
پروا
همانطور که هر باربری میخواهد ستایشگرانی داشته باشد، مغرورترین انسانها، یعنی فیلسوف، نیز گمان میکند چشمهای کائنات را میبیند که بهمانند تلسکوپ از هر سو اندیشهها و کردار او را نشانه گرفتهاند.
پروا
دیرزمانی خرد هستی نیافته بود و آن هنگام که دیگربار از میان برود، هیچ ردی از خود بجا نخواهد گذاشت. چرا که پس از زندگی انسان هیچ وظیفهای به خرد او محول نشده است. خرد تنها امری متعلق به نوع بشر است و این تنها مالک و خالق آن است که چنان ترحمانگیز به آن مینگرد که میتواند گمان کند محوری در خود دارد که جهان پیرامون آن میچرخد. اگر میتوانستیم با یک پشه سخن بگوییم، درمییافتیم که او نیز با همین وضعیت ترحمانگیز و درحالیکه احساس میکند خودش مرکز سیار سراسر جهان است، در هوا پرواز میکند.
پروا