بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب درباره‌ی حقیقت و ناحقیقت؛ نوشته‌های منتخب فریدریش نیچه | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب درباره‌ی حقیقت و ناحقیقت؛ نوشته‌های منتخب فریدریش نیچه

بریده‌هایی از کتاب درباره‌ی حقیقت و ناحقیقت؛ نوشته‌های منتخب فریدریش نیچه

نویسنده:فردریش نیچه
گردآورنده:تیلور کارمن
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۱۳ رأی
۳٫۹
(۱۳)
آنچه که «جهان دیگر» را خلق می‌کند، غریزهٔ ملال از زندگی، و نه غریزهٔ زندگی، است.
Faezeh
آگاهی در واقع متعلق به وجود فردی آدمی نیست، بلکه به جامعه یا ماهیت جمعی او تعلق دارد؛ که، در نتیجه، آگاهی تنها در رابطه با جامعه و کارایی جمعی به خوبی گسترش می‌یابد؛ و، در نتیجه، هر یک از ما، با اراده‌ای محکم برای داشتن درکی کاملاً فردی از خود و «شناخت خود»، همواره دقیقاً تنها آنچه را که غیر فردی است، آنچه را که «حد وسط» است، در دسترس آگاهی قرار می‌دهیم: که آگاهی پیوسته بر اندیشهٔ ما تسلط می‌یابد
پروا
همچنان این ایمانی متافیزیکی است که ایمان ما در عرصهٔ علم به آن وابسته است – که حتی ما دانایان امروز، ما خداناباوران و مخالفان متافیزیک نیز هنوز مشعل خود را با شعلهٔ آتشی که هزاران سال پیش ایمان آن را برافروخته است، روشن می‌کنیم؛ آن ایمان مسیحیت که ایمان افلاطون نیز بود؛ آن ایمان که خدا حقیقت است؛ که حقیقت الهی است... اما چه خواهد شد اگر این ایمان حتی بیش از امروز باورنکردنی شود، اگر هیچ چیز مگر خطا، جهل و دروغ هرگز نتواند الهی بودن خود را ثابت کند...
پروا
«آنجا که درخت دانایی ایستاده است، هماره بهشتی نیز هست»: کهن‌سال‌ترین و جوان‌ترین ابلیس‌ها اینگونه سخن می‌گویند.
پروا
بیان رسای یک ابژه در قالب یک سوژه – متناقض و ناممکن به نظر می‌رسد، زیرا میان دو سپهر کاملاً متفاوت مانند سوژه و ابژه هیچ رابطهٔ علیتی، هیچ صحت و هیچ بیانی وجود ندارد
پروا
هر مفهومی نتیجهٔ برابر دانستن نابرابرهاست. مسلم است که یک برگ دقیقاً همانی نیست که هر برگ دیگر، و دقیقاً به همین اندازه مسلم است که مفهوم برگ با نادیده گرفتن دلبخواهی این تفاوت‌های فردی و با فراموش کردن آنچه که برگی را از برگ دیگر متمایز می‌سازد، شکل گرفته است.
پروا
تقلای هولناک فرهنگ در نتیجهٔ این مطالبه که هرآنچه باشکوه است باید ابدی باشد، برانگیخته می‌شود؛ فرهنگ برای هر آن چیز دیگری که ادامهٔ حیات می‌دهد، فریاد «نه!» برمی‌آورد. آنچه که مرسوم، کوچک و متداول است، به آرامی پیرامون آنچه که باشکوه است، می‌سوزد و گوشه و کنار جهان را چونان هوایی سنگین پر می‌کند، هوایی که محکوم به نفس‌کشیدن درآنیم؛ فرهنگ با مانع شدن، مسدود کردن، سد راه شدن، بی‌حس‌وحال کردن، خفه کردن، کم‌فروغ کردن و فریب دادن، خویش را در جاده‌ای که امر باشکوه باید در مسیر به سوی ابدیت بپیماید، قرار می‌دهد. جاده از مسیر ناهموار مغز انسان‌ها می‌گذرد! از میان مغز موجودات حقیر و فانی که همهٔ زندگی خویش را وقف نیازهای محقرشان می‌کنند و بارها و بارها مصائبی تکراری را پشت سر می‌گذارند و با سختکوشی، برای مدتی کوتاه با موفقیت از خود در برابر تباهی دفاع می‌کنند. آن‌ها می‌خواهند زندگی کنند، اندکی زندگی کنند – به هر قیمتی. در میان آن‌ها چه کسی مشعل رقابت طاقت‌فرسایی را که در آن تنها آنچه که باشکوه است، زنده می‌ماند، خواهد دید؟
علی۱۳۵۷
«دانایی برای دانایی» - این آخرین دامی است که اخلاق تدارک دیده است: در نتیجه آدمی کاملاً در آن گرفتار می‌شود، درست همانگونه که پیشتر گرفتار شده بود.
Rayan
ای سادگی مقدس! آدمی در چه ساده‌سازی و تحریف عجیبی زندگی می‌کند! آن‌هنگام که چشم‌های آدمی به این شگفتی انس گرفتند، او می‌تواند تا همیشه شگفت‌زده بماند! هر آنچه پیرامون ماست را چه بی‌اندازه روشن و آزاد و سهل و ساده کرده‌ایم! چگونه توانسته‌ایم با موفقیت حواس خود را آزاد بگذاریم که تنها به امور سطحی بپردازند و نیز چگونه توانسته‌ایم به اندیشهٔ خود آرزوی خداییِ جست و خیزهای گستاخانه و استنتاج‌های بی‌اعتبار ببخشیم! چه استادانه از ابتدا می‌دانیم که چگونه برای لذت بردن از آزادی که به سختی می‌توان به چنگش آورد، از جهل خویش حفاظت کنیم.
Rayan
به‌ناگهان در میانهٔ این رویا از خواب بیدار شدم، اما تنها تا آن اندازه بیدار و هوشیار که می‌دانستم همچنان خواب می‌بینم و برای این که نابود نشوم باید همچنان خواب ببینم: درست همان‌گونه که آن‌کس که در خواب راه می‌رود، برای این که سقوط نکند باید همچنان در خواب بماند.
Rayan
انواع پرشماری از چشم‌ها وجود دارند. حتی مجسمهٔ ابوالهول نیز چشم دارد – و در نتیجه انواع پرشماری از «حقیقت‌ها» وجود دارند، و در نتیجه هیچ حقیقتی وجود ندارد.
Faezeh
چرا پنداری که انکارناپذیر است، باید به سبب انکارناپذیر بودن «درست» باشد؟ این گزاره شاید منطق‌دانی ظالم است که محدودیت‌های خود را محدودیت‌های چیزها قلمداد می‌کند – اما من مدت‌ها پیش علیه خوش‌بینی این منطق‌دان اعلام جنگ کرده‌ام.
Faezeh
عقل رهاترین و مستحکم‌ترین ظرفیت و توانایی خود را معیار ارزشمندترین چیزها و در نتیجه معیار حقیقت می‌پندارد... «حقیقت»: - از منظر احساس: آنچه که با بیشترین قدرت احساس را برمی‌انگیزد («من»)؛ - از منظر اندیشه: آنچه که عمیق‌ترین احساس قدرت را به اندیشه می‌بخشد؛ - از منظر لمس کردن، دیدن، شنیدن: آنچه که نیازمند بیشترین پایداری است. بنابراین، بالاترین درجه از کنشوری است که باور به «حقیقت» ابژه، یعنی واقعیت، را برمی‌انگیزد.
Faezeh
مقوله‌ها تنها به این تعبیر «حقیقت» اند که زندگی را برای ما مطلوب می‌سازند
Faezeh
برای شرح چگونگی شکل‌گیری تصاویر در ذهن باید گفت که نخست تصاویر وجود دارند. سپس واژه‌ها، بر تصاویر اعمال می‌شوند. در پایان، مفاهیم تنها زمانی امکان‌پذیرند که واژه‌ها وجود داشته باشند – پذیرش تصاویری پرشمار به عنوان بخشی از چیزی که حسی نیست، بلکه تنها می‌توان آن را شنید (یک واژه). بنیان یک مفهوم اندک احساسی است که با «واژه» و بنابراین با دریافت شهودی تصاویر مشابهی که برای همهٔ آن‌ها تنها یک واژه وجود دارد، برانگیخته می‌شود – این احساس ضعیف مؤلفه‌ای معمول است.
Faezeh
آنچه که ایمان اثباتش می‌کند، «حقیقت» نیست، بلکه امکان بی‌چون و چرای فریب‌خوردگی است.
Faezeh
ساختار وجودی ما چنان طراحی شده بود که برای متضاد حقیقت مناسب بود: همهٔ نقش‌های متعالی‌تر آن، ادراک حسی و به‌طور کلی هر نوع احساسی، به کمک این خطاهای بنیادین که از زمان‌های بسیار دور در ایفای این نقش‌ها مشارکت داشتند، محقق می‌شدند. علاوه‌براین، حتی در قلمرو دانایی– تا دورترین قلمرو منطق ناب - نیز این گزاره‌ها به معیارهایی برای سنجش «حقیقت» و «ناحقیقت» تبدیل شده بودند. بنابراین، قدرت دانایی نه در میزان حقیقی بودنش، بلکه در قدمتش، در مشارکتش و در ویژگی‌اش به مثابهٔ شرط حیات، است.
Faezeh
ویژگی چشم‌اندازگونهٔ وجود تا کجا گسترش می‌یابد، یا حتی آیا وجود هیچ ویژگی دیگری دارد؛ آیا وجودی خالی از تفسیر، خالی از «معنا» به وجودی «مهمل» تبدیل نمی‌شود؛ از دیگر سو، آیا اساساً وجود به‌تمامی وجودی تفسیرگر نیست – وجودی که حتی به‌واسطهٔ استادانه‌ترین و دقیق‌ترین تحلیل آگاهی و خودآزمایی عقل نیز نمی‌توان آن را مشخص کرد: زیرا در همین تحلیل نیز عقل آدمی نمی‌تواند از مشاهدهٔ خود در پوشش قالب‌های چشم‌اندازگونه‌اش، و تنها دیدن در این قالب‌ها، اجتناب کند. ما نمی‌توانیم گرداگرد زاویهٔ خودمان را ببینیم – حس کنجکاوی نومیدانه‌ای است این که بخواهیم بدانیم کدام انواع دیگر عقل‌ها و چشم‌اندازها می‌توانند وجود داشته باشند: برای نمونه، آیا نوعی از موجودات می‌توانند زمان را رو به عقب، یا به تناوب رو به جلو و رو به عقب (که با مسیر دیگری از زندگی و مفهوم دیگری از علت و معلول همراه و همسو است)، تجربه کنند.
پروا
می‌بینیم که حتی علم نیز به ایمان وابسته است؛ چیزی با عنوان علم «بدون پیش‌فرض» وجود ندارد. این پرسش که آیا حقیقت ضروری است، نه تنها باید پیشتر با پاسخی مثبت تصدیق شده باشد، بلکه باید به اندازه‌ای تصدیق‌شده باشد که این اصل، ایمان و اعتقاد بیان شود: «هیچ چیز ضروری‌تر از حقیقت نیست، و در مقایسه با حقیقت، همهٔ چیزهای دیگر تنها ارزشی ثانویه دارند».
پروا
پس آنگاه حقیقت چیست؟ ارتش سیاری متشکل از استعاره‌ها، مجازها و انسان‌انگاری‌ها – به‌طور خلاصه، مجموعه‌ای از روابط انسانی که به‌شیوه‌ای شاعرانه و بر اساس اصول بلاغی پررنگ، ترجمه و آراسته‌شده‌اند، و آنچه که پس از کاربردی طولانی، ثابت، قانونی و الزام‌آور به نظر می‌رسد
پروا

حجم

۸۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۹۴ صفحه

حجم

۸۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۹۴ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
۳۵,۰۰۰
۳۰%
تومان