بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دریای نزدیک | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دریای نزدیک

بریده‌هایی از کتاب دریای نزدیک

نویسنده:آلبر کامو
امتیاز:
۳.۷از ۱۳ رأی
۳٫۷
(۱۳)
«هر چه جز خاطره، از دست برود»
حسین منجزی
«هر چه جز خاطره، از دست برود»
حسین منجزی
نه آن‌که این مردم از اصول اخلاقی بی‌بهره باشند، نه، اینان پایبند اصول خودشانند و اتفاقا اصول به‌خصوصی نیز دارند. در حق مادرشان ناسپاسی نمی‌کنند. از حرمت زن متاهل در کوی و برزن پاسداری می‌کنند. حال زن باردار را رعایت می‌کنند. دو نفری به حریف تنها حمله نمی‌برند؛ چرا که این کار «افت دارد». هرکس این آداب پیشِ پا افتاده را رعایت نکند، به‌زعم اینان «مرد نیست» و مسئله فیصله می‌یابد. این اصول مرا نیز از گزند خود بی‌نصیب نمی‌گذارند، چرا که همگی درست و حسابی‌اند. هنوز در میان ما فراوانند کسانی که این «اصول محلی» را ناخودآگاه پاس می‌دارند؛ چرا که این اصول تنها مقررات بی‌شائبه و عاری از غرضی است که من می‌شناسم.
حسین منجزی
شاید ساکنان سرزمین‌های مستعمره، مثل کامو به سرزمینی که در آن زیسته‌اند می‌نگرند. نگاهی که به هیچ‌کدام از دو سوی مرز نیست.
حسین منجزی
آیا زیستن بدین‌سان، در اندوهی دل‌پذیر بودن، در مجاورت دلپسند خشمی که نمی‌دانیم چه بنامیم، هم‌چون هجوم بردن به سرنوشت زجرآورمان است؟
حسین منجزی
کشتی به سرعت در امتداد حارهٔ جنوبی حرکت می‌کند و من از آن با سپری کردن ایام گذشته یاد می‌کنم که در تابوت بی‌رحمانهٔ یک هواپیما سرتاسر آن را کورکورانه پرواز کرده بودم.
حسین منجزی
در حقیقت بسیاری از مردم برای گریز از خود عشق، عشق به زندگی را وانمود می‌کنند. آن‌ها مدتی بخت خود را در کامجویی و تجربه‌اندوزی می‌آزمایند. اما این، توهمی بیش نیست. شادخواری رویکرد ویژه‌ای است که هر کس یارای بودنش را ندارد. زندگانی انسان بدون یاری اندیشه به سر می‌رسد. آدمی گاه پس می‌رود، گاه پیش و عمری همسفر تنهایی و حضور است. معتقدم هرکس که زندگی این مردم زحمتکش بلکور را ببیند، که غالباً بی‌هیچ‌گله‌ای بار زندگی زن و فرزند را بر دوش می‌کشند، عرق نهان شرم بر پیشانی‌اش می‌نشیند.
Tamim Nazari
همه به خوبی می‌دانیم همیشه یک نفر لحظه‌ای ارزش میهنش را می‌یابد که آن را از دست می‌دهد؛ اما برای کسانی که بسیار به خود سخت می‌گیرند، میهن همان جاییست که انکارش می‌کنند.
Tamim Nazari
انسان بودن همیشه آسان نیست و دشوارتر از آن، انسان راست بودن است. راست بودن یعنی بازیافتن سرای آرامش که در آن خویشاوندی جهان و انسان احساس شود
Tamim Nazari
احساس کردن پیوندهای خود با یک سرزمین خاص، درک کردن عشق خود به یک دستهٔ خاص انسان‌ها، داشتن اطمینان به این‌که همیشه جایی هست که دل احساس آرامش می‌کند، این چند باور برای عمر یک فرد، یقین فراوانی شمرده می‌شود اما کافی نیست. ولی در لحظاتی خاص همه چیز در آرزوی سرای آرامش است. «آری، ما باید بدان‌جا باز گردیم»
Tamim Nazari
جایی دیگر، در میان انبوه سرسام‌آوری از گل‌ها و پرندگان مرمرین، این آرزوی جسورانه به چشم می‌خورد: «گورت هیچ‌گاه بی گُل نخواهد ماند». اما هیچ بیمت نباشد: چرا که کتیبه، دسته گل زرینی از مرمر ارزان قیمت را در میان گرفته است تا در وقت زندگان هم صرفه‌جویی شود
Tamim Nazari
طایفه‌هایی وجود دارند که برای غرور و زیستن پا به عرصهٔ حیات می‌نهند. شگفت‌انگیزترین شیوه رسیدن به ملال‌انگیزی را هم اینان دارند. هم‌چنین در میان اینان است که احساس مرگ، بیشتر از هر احساسی منزجرکننده است.
Tamim Nazari
شاید نشانه‌ای که جوانان را از بقیه متمایز می‌کند، خجسته‌دلیِ عظیمشان است که از سادگی‌ها لذت می‌برند. اما جدای از هر دینی، به گونه‌ای اسراف‌کارانه مشتاق زیستن هستند.
Tamim Nazari
در سینماهای محلی الجزیره، گاه آب‌نبات نعنایی با برچسبی قرمز رنگ فروخته می‌شود تا نوشته‌های رویشان، عشق را در ما برانگیزند: پرسش‌ها: «کی با من ازدواج خواهی کرد؟»، «آیا عاشقم هستی؟» پاسخ‌ها: «دیوانه‌وار»، «در بهاران».
Tamim Nazari
باید آن لحظه‌های کوتاهی که روز به چنگال شب گرفتار می‌شود، سرشار از نشانه‌ها و نداهای نهان باشد تا در اندرون من، الجزیره با آن‌ها این چنین متصل گردد. وقتی مدتی از این شهر دور می‌شوم، سرخی آسمان شامگاهش را در لباس مژدهٔ خوشبختی تصور می‌کنم. بر فراز تپه‌های مسلط بر شهر و از میان درختان کُندُرک و زیتون جاده‌هایی کشیده شده‌اند. در این هنگام با تکیه بر قلبم به سوی آن روی می‌گردانم. در آن‌جا دسته پرندگان سیاهی را می‌بینم که به‌سوی افق سبزفام اوج می‌گیرند. در آسمان که ناگهان از خورشید تهی گشته است، احساس آرامش‌بخشی وجود دارد. دستهٔ کوچکی از ابرهای سرخ، چنان گسترده می‌شود که در هوا جذب می‌شود. اندکی پس از آن، کم و بیش نخستین ستاره پدیدار می‌گردد؛ ستاره‌ای که در پهنهٔ آسمانْ نمایان است و جلوه‌گری‌اش پیدا. پس از آن، ناگهان گیتی در کام تاریکی فرو می‌رود
Tamim Nazari
اما در گوشهٔ دیگر شهر، تابستان نعمت‌هایش را به شیوه‌ای ناسازگار با سرمایه‌های دیگرش به ما عرضه می‌دارد. منظور من سکوت و ملال‌انگیزی‌اش است. این سکوت‌ها، به‌حسب آن‌که زاییدهٔ سایه باشد یا مولود آفتاب، متفاوت هستند.
Tamim Nazari
تابستان الجزیره به تماشای این آغاز و انجام عمر می‌نشیند. این چند ماه، شهر را غبار فرا می‌گیرد و تنها، فقرا می‌مانند و آن آسمان. مثل سابق به سوی بندرگاه و گنجینه‌های آدمی روانه می‌شویم: گرمای آب و اندام گندم‌گون زنان. آنان بعدازظهر، سرشار از این نعمت‌ها، بار دیگر به لباس‌های رنگارنگ پلاستیکی و چراغ‌های نفتی‌شان که شاکلهٔ تمام زندگی‌شان است، باز می‌گردند.
Tamim Nazari
مردم این‌جا، در سراسر دوران جوانی خود، حیاتی فراخور زیبایی خویش می‌یابند. از آن پس، نشیب است و تیرگی. اینان با اینکه از باختن خویش آگاه‌اند، سرمایهٔ عمر خویش را در دامن قمار زندگی می‌نهند.
Tamim Nazari
آن‌چه در الجزیره می‌توان دوست داشت، همان است که گذران زندگی همگان از آن است: دریا، دریایی که در خم هر کوچه‌ای است و مایه‌ای از نور خورشید و زیباروییِ نژاد. همچون همیشه، در گسترهٔ این خوان بی‌آزرم و سرشار از سرور، رایحه‌ای مرموز وجود دارد
Tamim Nazari
آسمان، خود با همهٔ ستارگانش، لنگر کشتی را می‌کشد؛ مثل تمام آن کشتی‌هایی که سرتاسر دنیا، در این لحظهٔ طولانی روشنی‌هایشان سوسو می‌زنند و آب‌های تیرهٔ بندرگاه را درخشان می‌کنند. حجم سکوت و فضا بر حسب دل همسنگ هم است. عشقی ناگهانی، اثری باشکوه، عملی تاثیرگذار، اندیشه‌ای تجلی یافته، تمام این‌ها در آن لحظات خاص به یک اندازه اضطراب‌آور هستند، اضطرابی طاقت‌فرسا توأم با طلسمی نیرومند. آیا زیستن بدین‌سان، در اندوهی دل‌پذیر بودن، در مجاورت دلپسند خشمی که نمی‌دانیم چه بنامیم، هم‌چون هجوم بردن به سرنوشت زجرآورمان است؟ باری دیگر، بی‌امان بگذار برویم. همیشه احساس می‌کنم بر دریاهای آزاد زندگی می‌کنم، تهدید شده، در دل خوشبختی‌ای شاهانه.
Tamim Nazari

حجم

۵۲۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۷ صفحه

حجم

۵۲۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۷ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان