بریدههایی از کتاب دریای نزدیک
۳٫۷
(۱۳)
در چشم من خوشبختیِ فرازمینی بیمعناست. همینقدر میدانم که این آسمان از من جاودانهتر و ماندگارتر خواهد بود. جز آنچه پس از مرگ منْ همچنان خواهد بود، چه را ابدیت بنامم؟
صاد
پیش از آنکه مجالی یابم و از حلاوتی که شب بر لبانم مینهد لذت ببرم، شامگاهان در چادر سیاه شب ناپدید میشود. آیا همین نکته راز ماندگاریش در جان من نیست؟
صاد
در شبهای خاص، از ملایمتی طولانی مدت در زمین و دریا، معرفتی به دست میآید؛ وقتی که در حال جان باختنیم بهراستی میتوانند در مُردن یاریمان کند.
صاد
پس از شناخت دنیای ابزود و اندیشه ایجابی فلسفه کامو میتوانیم به آرامش برسیم و خوشبخت بمیریم. این بُعد زیباییشناسی کامو در نوع خود کمنظیر و در عین حال بدیع و ناب است.
zahra
مردم مرا میبینند که در خیابانهای خوب و بالای شهر قدم میزنم، من مثل هرکس دیگری چشماندازها را تحسین میکنم، با دیگران دست میدهم، اما این من نیستم که سخن میگوید. مردم از من تمجید میکنند، اما به محض اینکه اندکی فلسفهبافی کنم، ناسزایم میگویند و من به ندرت تحیّر نشان میدهم؛ سپس فراموش میکنم و به کسی که ناسزایم گفته لبخند میزنم یا در معاشرت با کسی که دوستش دارم بیش از حد مادبانه رفتار میکنم. چه کنم که تمام آنچه میتوانم به خاطر بیاورم تنها یک تصویر است؟ عاقبت آنها وادارم میکنند بگویم من کیستم؟
«هنوز هیچ، هنوز هیچ ...»
پورآزاد
اینجا زندگی را ساختن بیمعناست؛ اینجا زندگی را میسوزند و حرام میکنند. اینجا وادار شدن به تفکر و بهتر شدن معنی نمیدهد. مثلاً مفهوم دوزخ در اینجا شوخیای بیش نیست. چنین خیالاتی فقط زیبندهٔ پرهیزگاران است و من میپندارم که در سرتاسر الجزایر، پارسایی معادل پرهیزگاری است. نه آنکه این مردم از اصول اخلاقی بیبهره باشند، نه، اینان پایبند اصول خودشانند و اتفاقا اصول بهخصوصی نیز دارند. در حق مادرشان ناسپاسی نمیکنند.
ali Vk
آن کسی که جوانیاش را باخته هیچ پناهی برای تکیه ندارد و جایی نیست که از دست مالیخولیایش به آنجا بگریزد.
ali Vk
فقر مانع از این شد که فکر کنم زیر آفتاب و در تاریخ، همه چیز خوب است. آفتاب به من آموخت که تاریخ، همه چیز نیست. فقر هرگز برای من بدبختی نبود، زیرا فقر من آکنده از روشنایی بود»
ali Vk
من اکنون میآموزم که خوشبختی فرازمینی وجود ندارد و بیرون از حلقهٔ بسته آمد و شد ایام، هیچ ابدیتی جای ندارد. این تعلقات محقر و اساسی، این حقایق مربوط، تنها حقایقی هستند که در من اثر میکند. من روحیه لازم برای درک حقایق دیگری که «ایدهآل» میخوانند را ندارم. نه! خود را به نفهمی نمیزنم، ولی در چشم من خوشبختیِ فرازمینی بیمعناست. همینقدر میدانم که این آسمان از من جاودانهتر و ماندگارتر خواهد بود. جز آنچه پس از مرگ منْ همچنان خواهد بود، چه را ابدیت بنامم؟ مقصودم از این سخن، اظهار رضایت از این شرایط نیست. حرف من چیز دیگریست. انسان بودن همیشه آسان نیست و دشوارتر از آن، انسان راست بودن است. راست بودن یعنی بازیافتن سرای آرامش که در آن خویشاوندی جهان و انسان احساس شود، جایی که در آن نبض انسان وابسته به تابش سوزان آفتاب ساعت دو ظهر باشد.
محسن غضنفری
آن روز دنیا را آنگونه که واقعا بود شناختم. قبول دارم، نیکیاش همچنان که شیطنت میکند و ضرر میرساند، سودآوری هم دارد. آن روز فهمیدم دو حقیقت وجود داشت، که هیچکدام نباید گفته شود.
Elahe Ebrahimi
حجم
۵۲۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۷ صفحه
حجم
۵۲۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۷ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان