بریدههایی از کتاب حرفه؛ داستان نویس ۱
۳٫۹
(۱۹)
باید جایی در شروع، میانه یا پایان داستان انفجاری رخ دهد و همهٔ اجزاء داستان را از وضع موجود خارج کند. زندگی شخصیتها باید آهنگ طبیعیاش را از دست بدهد. دنیاشان باید آشفته شود. کنار این دگرگونی بزرگ که «چنان آدمی درگیر چنان تجربهای میشود»، خلاقیت نویسنده باید دنبال راهحل بگردد و در نهایت نظمی متفاوت از نظم پیشین را خلق کند.
Dexter
شایعه است که نویسندههای مشهور داستانهای بهدردنخورشان را برای بونداکس ریویو میفرستند و ویراستارهای آن هم فوری آن داستانها را قبول میکنند چون میخواهند جایگاه بهتری برای مجلهشان دستوپا کنند. تردید نکنید که نویسندههای مشهور دوست ندارند با امضاشان نوشتههای مهمل چاپ شود ــ چه در بونداکس ریویو، چه هر جای دیگری ــ و بونداکس ریویو هم دلش نمیخواهد با کسی زیادی مهربان باشد. بنابراین فقطوفقط بهترین داستانهاتان را برای هر مجلهای بفرستید و امیدوار باشید که ویراستارها آنقدر نکتههای مثبت در آنها ببینند که شایستهٔ چاپ اعلامشان کنند.
hadi
حتماً دربارهٔ نوابغ منفعلی که هرگز کارهاشان را به کسی نشان ندادند و شاهکارهاشان را در اتاق زیرشیروانی گذاشتند تا پس از مرگشان چاپ شود، چیزهایی شنیدهاید. در این فروتنی بیمارگونه هیچ فضیلتی وجود ندارد که بخواهید از آن تقلید کنید.
Sanam Asadi
اسکات فیتزجرالد میگفت «نویسنده هیچچیزی را هدر نمیدهد.»
کاربر 27474
ایوان تورگنیف قبلِ آنکه نوشتن داستانی را شروع کند، نوشتههایی طولانی دربارهٔ شخصیتها مینوشت که هیچ طرح و نقشهای نداشتند. آنتون چخوف پیشینهٔ شخصیتها را مینوشت و میگذاشت کنار
کاربر 27474
خودتان را بنویسید: داستاننویسی خودمانیترین و صمیمیترین هنرهاست. اگر کسی هست که فکر میکند با پنهان نگه داشتن احساسات ارزشمند و مقدسی که برای همیشه در قلب حسودش حبسشان کرده، میتواند مردم را افسون کند، بهتر است نویسندگی را رها کند و برود سراغ کاری دیگر. مطمئن باشید که بهترین نوشتهٔ شما همانی است که در آن بیشتر از همیشه «خودتان» هستید. رویاهای شما چه هستند؟ آرزوهاتان؟ آنها را بنویسید. مهمترین نقاط عطف زندگیتان کدامها هستند؟ چه عواملی در آنها دخالت داشتهاند؟ چه اتفاقی باعث شده آنها به وقوع بپیوندند؟ اهمیت هر تجربه در چیست؟ سعی کنید داستانهاتان حولوحوش تجربهها و بحرانهای زندگی خودتان بگردند. اگر دلتان خواست، آدمهای دیگری را توی آنها بگذارید، ولی موضوع و احساسات جاری در آن را حفظ کنید.
کاربر 27474
من معمولاً از هنرجوهام میخواهم که سه فهرست زیر را تهیه کنند:
۱. فهرستی از مکانهای موردعلاقهشان
۲. فهرستی از صفتهای مناسب برای همکلاسیهاشان
۳. فهرستی از فعلهای مربوط به غذا خوردن
بعد از آنها میخواهم که به دلخواه یا براساس الهام، نام / صفت / فعلهای این سه فهرست را پشت هم ردیف کنند و جملههایی با فاعل اولشخص بنویسند. به چند مثال زیر توجه کنید:
پورتموث کوتوله را دوست دارم.
بریستولافراطی را نمک زدم.
ورمونت تنبل را چشیدم.
شاید این مثالها برای کسی که آنها را میخواند، عجیبوغریب بهنظر برسند. اما بیتردید بهتر از جملهای مثل «از ورمونت زیبا لذت بردم» هستند.
همهٔ شکلهای بازی با کلمهها ــ مثل همین نمونهای که گفتم ــ برای نویسندهای که با میل و اشتیاق به آنها بپردازد، ارزشهای بالقوهای دارند. هیچ تردیدی وجود ندارد که علاقه به این ورزش کلامی یکی از ابتداییترین و قطعیترین نشانههای تعهد ادبی است.
کاربر 27474
برای بالا بردن آگاهیتان در این زمینه میتوانید فهرستی از اسمها و فعلهایی که در هر صفحهای از هر داستانی پیدا میکنید، بنویسید و یک روز بعدِ مطالعهٔ داستان فهرستتان را مرور کنید. خواهید دید که هیچچیز آنطور نیست که ذهن شما تخیل کرده بود.
کاربر 27474
نه رنگ قرمز چراغهای راهنمایی همیشگی است، و نه موانع فعالیت ادبی. اتفاق همیشه وقتی میافتد که انتظار وقوعش به کمترین میزان میرسد
کاربر 27474
به توصیف شخصیتها و معرفی وضعیت و موقعیت داستان شرح میگوییم. تلاشهای شخصیت اصلی داستان ــ که قهرمان نامیده میشود ــ وقایع داستان را ــ که پیرنگ نامیده میشود ــ شکل میدهد، تا وضعیت و موقعیت از حالت بحرانی خارج شود.
کاربر 27474
یکی از بهترین مسیرها برای تازهکاری که میخواهد حرفهای شود این است که در هر روز از زندگیاش چیزی یاد بگیرد. کسی که زیاد مطالعه میکند، بزرگترین معلمهایی را که هر هنرجویی ممکن است در خیال بپروراند، در اختیار دارد.
کاربر 27474
نویسندهٔ جوان هم باید با مطالعهٔ دقیق، منضبط و تحلیلی آثار بزرگ ادبی، مدام خودش را در شرایط یادگیری قرار دهد.
کاربر 27474
رالف والدو امرسون آن را به این شکل مطرح میکند: «یک رهبر میتواند ما را صرفاً به انجام کارهایی وا دارد که خودمان توان انجامشان را داریم.»
کاربر 27474
سبک خوب معمولاً ابزار انتقالی بدون رنگ، بدون بو و بدون بافت است. آنچه حمل میشود ممکن است رنگ، بو یا بافت داشته باشد، اما سبک به خودی خود باید عاری از اینها باشد.
کاربر 27474
نام متداول برای اقتدار، سبک است. سبک در حقیقت اقتداری است که وارد عمل میشود، اقتداری است که خودش را با کلمهها نشان میدهد، یا پنهان میکند: بهترین سبکها معمولاً نامرئی هستند. وقتی نوشتن به خودش توجه کند، معمولاً این اتفاق میافتد که کلمهها توجه را از ایده منحرف و به خودشان معطوف میکنند؛ به عبارت دیگر درشکه جلوِ اسب قرار میگیرد. سبک ضعیف به هر شکلی ــ از سبک زیادی پرشکوه گرفته تا سبک زیادی درهموبرهم ــ یکجور آشفتگی است و در نتیجه، هم دشمن تمرکز است و هم دشمن نویسندگی خوب.
کاربر 27474
تعریف اقتدار ــ چهارمین معیار من ــ بسیار سخت است، اما حس کردنش آسان است. داستانهای صادقانهای که فاقد اقتدار هستند، بهتنهایی بزرگترین گروه داستانهای برگشتی را تشکیل میدهند. توصیف ضعف یا فقدان اقتدار خیلی دشوار است.
کاربر 27474
داستان کوتاه مردی که از خدا فریب خورد نوشتهٔ وینستون ودر است. در گشتوگذارهای روحی راوی این داستان طنینی اسرارآمیز وجود دارد که هنوز هم بعدِ پانزده سال من را تحتتأثیر قرار میدهد
کاربر 27474
علت مردود شدن بعضی داستانها در آزمون پیچیدگی این است که طبیعت انسان را انکار میکنند. آنها میخواهند به ما بگویند تمام زندگی یک کاسهٔ پرِ گیلاس بدون هسته است. داستان خوب کاسه و گیلاس و هسته را تاب نمیآورد.
کاربر 27474
آنچه کیفیت پیچیدگی را در یک داستان ایجاد میکند، عزم راسخ نویسنده است برای اینکه اصول ثابتشده را بهسادگی نپذیرد و به تجربهای واقعی، سطح و عمق بیشتری بدهد. معنای این حرف درگیر کردن شخصیتهای سهبعدی در مخمصههای سهبعدی است.
کاربر 27474
پیچیدگی سومین معیاری است که داستانها را با آن میسنجم.
کاربر 27474
حجم
۱۷۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۰۵ صفحه
حجم
۱۷۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۰۵ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
۲۴,۵۰۰۵۰%
تومان